انگیزه ‏ى قیام و حرکت سیّدالشّهدا(علیه السلام)‏ در گفتار آن حضرت

انگیزه ‏ى قیام و حرکت سیّدالشّهدا (علیه السلام)‏ در گفتار آنحضرت

حضرت سیّدالشّهدا(علیه‏السّلام) در شرایط گوناگون، سخنانى درباره‏ ى انگیزه حرکت خود یادآور شده که هر یک، جهت خاصّى از آن قیام جاودانه را روشن مى‏نمایدکه ما در این گفتار به برخی از آن‏ها اشاره مى‏کنیم.

الف. حرمت خلافت بر آل ابى ‏سفیان‏

هنگامى که مروان بن حکم، درباره‏ى بیعت سیّدالشّهدا- علیه‏السّلام- با یزید خواست از راه نصیحت وارد شود، حضرت فرمود:

«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏، وَ عَلَى الاسلامِ السَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الأُمَّهُ بِراعٍ مِثْلِ یَزیدَ، وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدّى رَسُولَ اللَّهِ(صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم) یَقُولُ: أَلْخِلافَهُ مُحَرَّمَهٌ عَلى‏ آلِ أَبى سُفیانَ».[۱]

ما براى خدا هستیم و به سوى او رجوع مى ‏کنیم»، و با اسلام باید خداحافظى نمود آن هنگام که امّت، به حاکمى چون یزید مبتلا گردید. همانا از جدّم رسول اللَّه(صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) شنیدم که مى ‏فرمود: خلافت، بر خاندان ابوسفیان حرام است.

بیان: جمله ‏ى استرجاع‏ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏، مستحبّ است هنگام بروز مصایب گفته شود. اصل این عمل، از قرآن شریف گرفته شده است، آن جا که تمسّک به آن را در برخورد با هر نوع مشکل و مصیبتى، از سیره‏ى مؤمنان صابر شمرده و مى ‏فرماید:

«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ* الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ».‏[۲]

و قطعاً شما را به چیزى از [قبیلِ‏] ترس و گرسنگى، و کاهشى در اموال و جان‏ها و محصولات مى ‏آزماییم؛ و مژده ده شکیبایان را: [همان‏] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد، مى ‏گویند: ما از آنِ خدا هستیم، و به سوى او باز مى‏گردیم.

در روایات نیز هنگام بروز مصایب، به گفتن آن سفارش شده است.[۳] در این جا نیز گویا حضرت سیّدالشّهدا(علیه‏ السّلام) با اظهار این جمله، مى ‏خواهد اشاره بفرماید که:

اوّلًا: بیعت با یزید، براى من و اسلام و حکومت اسلامى مصیبت است، و چه مصیبتى! لذا در ادامه، به بیان آن پرداخته و مى‏فرماید:«وَ عَلَى الْإِسْلامِ السَّلامُ …» یعنى بیعت با یزید و حاکم شدن فردى چون او بر مسلمانان، مساوى با نفى اسلام و قرآن و سنّت، و پامال کردن زحمت‏ها و تلاش‏هاى رسول اللَّه(صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) است.

هم چنین در ادامه مى ‏فرماید: «خودم از جدّم رسول اللَّه(صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) شنیدم که فرمود: خلافت، بر آل ابى سفیان حرام [و حکومت آن‏ها غاصبانه‏] است.

ثانیاً: گویا حضرت با ذکر جمله‏ى استرجاع مى ‏خواهد به نزدیک بودن وقایع و مصایبى که خداوند و رسول اکرم(صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) و امیرمؤمنان(علیه ‏السّلام) پیشاپیش از آن خبر داده بودند (با توجّه به معناى لطیف این کلمه) اشاره بفرماید و بگوید: من، در مقابل قضاى الهى راضى و صابرم. ما متعلّق به خدا هستیم و به سوى او مى ‏رویم و در برابر پیشامدها، اختیارى نداریم.

حضرت امیرمؤمنان(علیه ‏السّلام)نیز هنگام شنیدن خبر وفات مالک اشتر- علیه السّلام-، این کلام‏إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏ را همراه باالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ*؛ (ستایش خدا را که پروردگار جهانیان است) فرمود و سپس عرض کرد:

«إِنّى أَحْتَسِبُهُ عِنْدَکَ، فَإِنَّ مَوْتَهُ مِنْ مَصائِبِ الدَّهْرِ …»[۴]

من این [مصیبت‏] را نزد تو حساب مى ‏کنم؛ زیرا مرگ او، از مصیبت‏هاى روزگار بود …

نیز امام باقر(علیه ‏السّلام) مى ‏فرماید:

«إِذا أَصابَ الْعَبْدَ مُصیبَهٌ فَصَبَرَ وَ اسْتَرْجَعَ …»[۵]

هنگامى که مصیبتى به بنده برسد و صبر و بردبارى و استرجاع کند …

امام سجّاد(علیه ‏السّلام)به نقل از رسول اکرم(صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم) مى‏ فرماید:

«أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کانَ فِى نُورِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ: مَنْ کانَ عِصْمَهُ أَمْرِهِ شَهادَهَ أَنْ لا إِله إِلَّا اللَّهُ وَ أَنّى رَسُولُ اللَّهِ وَ مَن إِذا أَصابَتْهُ مُصیبَهٌقالَ: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ* …»[۶]

چهار چیز است که هر کس آن چنان باشد، در نور اعظم الهى قرار مى ‏گیرد: کسى که حافظ و نگهدارنده‏ى امورش، شهادت به لا اله الّا اللَّه و رسالت من باشد، وکسى که هر گاه مصیبتى به او رسد، بگوید: «ما از آنِ خدا هستیم، و به سوى او باز مى ‏گردیم …»

این گونه احادیث و به ویژه آخرین حدیث، شاهد بر این مطلب است که مقصود از ذکر کلمه ‏ى استرجاع در برابر مصایب و مشکلات، توجّه به معناى لطیف آن است که ذکر شد؛ زیرا اگر بنده، متوجّه معناى گذشته نباشد، چگونه در نور اعظم الهى قرار مى ‏گیرد؟!

خلاصه: حضرت سیّدالشّهدا(علیه ‏السّلام) با ذکر کلمه‏ ى استرجاع و تسلیم محض در برابر حقّ سبحانه، خود را در نور اعظم الهى قرار مى ‏دهد، در عین آن که صریح و بى‏ پرده اعلام مى ‏فرماید: «حکومت شخصى چون یزید، مصیبت براى من و اسلام و مسلمانان است».

ب. امر به معروف و نهى از منکر

حضرت سیّدالشّهدا(علیه ‏السّلام) پیش از خروج از مدینه به سوى مکّه، در دومین بارى که به زیارت مزار رسول اکرم(صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم)رفت، چنین عرض نمود:

«أَللَّهُمَّ هذا قَبْرُ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ، وَ أَنَا بْنُ بِنْتِ نَبِیِّکَ وَ قَدْ حَضَرَنى مِنَ الْأَمْرِ ما قَدْ عَلِمْتَ. أَللَّهُمَّ إِنِّى أُحِبُّ الْمَعْرُوفَ وَ أُنْکِرُ الْمُنْکَرَ …»[۷]

بارالها! این قبر پیامبر تو محمّد(صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) است و من، پسر دختر پیامبرت. و براى من امرى پیش آمده که خود بدان آگاهى. بارالها، من معروف را دوست دارم و منکر و کار زشت را نمى‏ پسندم …

ج. اصلاح امت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله‏

در وصیّت‏نامه‏ ى امام حسین(علیه ‏السّلام) به محمّد بن حنفیّه، چنین آمده است:

«… وَ إِنِّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلاحِ فِى أُمَّهِ جَدّى(صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم) أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهى‏ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَهِ جَدّى وَ أَبى عَلِىِّ بنِ أَبى طالبِ(علیه ‏السّلام).

فَمَنْ قَبِلَنى بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلى‏ بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلىَّ هذا، أَصْبِرُ حَتّى‏ یَقْضِىَ اللَّهُ بَیْنى وَ بَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ …».[۸]

من از روى طغیان و تکبّر و تباهى و ظلم- از مدینه- خارج نشده‏ ام؛ بلکه تنها براى طلب اصلاح در امّت جدّم(صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم)خارج شده ‏ام، مى‏ خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره و روش جدّم، و پدرم علىّ بن ابى طالب(علیه ‏السّلام) رفتار نمایم؛ پس هر کس مرا به حقّ بپذیرد، خداوند سزاوارتر است به حق؛ وهر کس این عمل مرا ردّ نموده و قبول نکند، صبر مى ‏کنم تا خداوند میان من و این قوم، به حقّ حکم کند که او، بهترین حکم کنندگان است …

د. احیاى سنّت نبوى صلى الله علیه و آله‏

در نامه ‏اى که به سران اهل بصره نوشت، چنین آمده است:

«إِنّى أَدْعُوکُمْ إلَى اللَّهِ وَ إِلى‏ نَبِیِّهِ، فَإِنَّ السُّنَّهَ قَدْ امیتَتْ. فَإِنْ تُجیبُوا دَعْوَتى وَ تُطیعُوا أَمْرى، أَهْدِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ».[۹]

من شما را به خدا و پیامبرش دعوت مى ‏کنم؛ زیرا سنّت پیامبر مرده است. اگر دعوتم را اجابت کنید و دستورم را اطاعت نمایید، شما را به راه رشد و صلاح هدایت مى ‏کنم.

ه. عمل نکردن حکومت به حق‏

حضرت هنگام ورود به کربلا، خطبه‏اى براى یاران ایراد فرمود، که در قسمتى از آن‏ آمده است:

«إِنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ الأَمْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ، وَ أَنَّ الدُّنْیا تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْروفُها وَ لَمْ یَبْقَ مِنها إِلّا صُبابَهٌ کَصُبابَهِ الْإِناءِ وَ خَسیسُ عَیشٍ کَالْمَرعَى الْوَبیل. أَلا تَرَوْنَ إِلَى الْحَقِّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ إِلَى الْباطِلِ لَا یُتَناهى‏ عَنْهُ لِیَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فِى لِقاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً، فَإِنِّى لا أَرَى الْمَوْتَ إِلّا سَعادَهً وَ الْحَیاهَ مَعَ الظّالِمینَ إِلّا بَرَماً».[۱۰]

همانا امرى که نازل شده مى ‏بینید و [مى‏ بینید] که دنیا دگرگون و بدمنظر گشته و نیکى‏هاى آن پشت کرده و از آن جز ته مانده ‏اى، مثل ته مانده ‏ى ظرفى که آب یا غذایش را خورده ‏اند، و معیشت پستى مثل چراگاه خشک باقى نمانده است؟! آیا نمى‏ بینید که به حقّ عمل و از باطل پرهیز نمى ‏شود؟ [در این هنگام‏] باید شخص مؤمن حقّاً و واقعاً، خواهان دیدار پروردگارش باشد. همانا من مرگ را جز سعادت و خوشبختى، و زندگى با ستمگران را جز ناراحتى و ملامت نمى ‏بینم.

بیان: روایاتى که تاکنون در این فصل ذکر شد، دربردارنده ‏ى چند مطلب است:

۱٫ علّت قیام حضرت؛

۲٫ اظهار این مطلب که حکومت و خلافت از آن ماست؛

۳٫ اقامه‏ى حقّ و سنّت رسول اللَّه( صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم)؛

۴٫ امر به معروف و نهى از منکر که خود، از شؤون حاکم اسلامى است.

و. امامت بر مردم‏

طرمّاح بن حکم به حضرت سیّدالشّهدا(علیه ‏السّلام) عرض کرد:

«أُذَکِّرُکَ فِى نَفْسِکَ لا یَغُرَنَّکَ أَهْلُ الْکُوفَهِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ دَخَلْتَها لَتُقْتَلَنَّ وَ إِنِّى لَأَخافُ أَنْ لا تَصِلَ إِلَیْها».

به تو تذکّر مى‏ دهم، مبادا فریب اهل کوفه را بخورى. به خدا قسم، اگر وارد کوفه شوى، حتماً کشته خواهى شد؛ بلکه مى ‏ترسم که به آن جا نرسى.

حضرت در پاسخ فرمود:

«إِنَّ بَیْنى وَ بَیْنَ الْقَوْمِ مَوْعِداً أَکْرَهُ أَنْ أُخْلِفَهُمْ. فَإِنْ یَدْفَعِ اللَّهُ عَنّا فَقَدیماً مَا أَنْعَمَ عَلَیْنا وَ کَفى‏، وَ إِنْ یَکُنْ ما لابُدَّ مِنْهُ فَفَوْزٌ وَ شَهادَهٌ إِنْ شاءَ اللَّهَ».[۱۱]

میان من و این قوم، عهد و پیمانى است که دوست ندارم خلف وعده کنم. اگر خداوند [دشمن را] از ما دفع نماید، دیر زمانى است که نعمتش را شامل حال ما کرده و او کافى است؛ و اگر آن چه که چاره‏اى از آن نیست، پیش آمد، ان شاء اللَّه رستگارى و شهادت است.

بیان: حضرت در این روایت، در جواب طرمّاح، علّت قیام و حرکت خود به سوى کوفه را، خلف وعده نکردن بیان مى ‏کند. ممکن است این پرسش مطرح شود که مگر عمل کردن به وعده در جایى که عامل مى ‏داند کشته مى ‏شود، لازم است؟ جواب این است که آرى، گویا پیامبران و معصومان(علیهم‏السّلام)به حکم عصمت‏شان، موظّف ‏اند، و یا خود را موظّف مى ‏دانند که به آن چه مى‏ گویند و وعده مى ‏دهند، عمل کنند، اگر چه منجر به شهادت‏شان شود.

نتیجه‏ ى جواب حضرت به طرمّاح در این روایت و به دیگران در روایات آینده این است که حاکم اسلامى، هم باید خود به احکام و وظایف شرع عمل کند و هم دیگران را راهنمایى نماید.

ز. تشکیل حکومت دینى‏

در نامه ‏اى که پس از ورود به کربلا، براى سران کوفه نوشت، چنین آمده است:

«… أَمّا بَعدُ، فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم) قَدْ قالَ فِى حَیاتِهِ: مَنْ رَأى‏ سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلًاّ لِحُرُمِ اللَّهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ، مُخالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللَّهِ، یَعْمَلُ فِى عِبادِ اللَّهِ بِالإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ، ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِقَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ، کانَ حَقیقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ. وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هؤلاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طاعَهَ الشَّیْطانِ وَ تَوَلَّوا عَنْ طاعَهِ الرَّحمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَىْ‏ءِ وَ أَحَلُّوا حَرامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلالَهُ وَ إِنِّى أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرابَتِى مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم)…».[۱۲]

… امّا بعد، به تحقیق مى ‏دانید که رسول اللَّه(صلى اللَّه علیه وآله وسلّم)در حال حیاتش فرمود: هر کس سلطان ستمگر و جائرى را ببیند که حرام‏هاى الهى را حلال مى‏ شمرد، عهد و پیمان با خدا را مى‏ شکند، با سنّت رسول خدا مخالفت مى نماید، و در مورد بندگان خدا به گناه و ظلم رفتار مى‏ کند، و سپس با گفتار یا عمل با او مخالفت نکند، بر خدا سزاوار است که او را در جایگاه او جاى دهد [او را با آن ظالم محشور کند]. و مسلّماً مى ‏دانید که این قوم، پیوسته شیطان را اطاعت کرده و از اطاعت رحمان روى گردان شده ‏اند، و فساد را آشکار نموده و حدود الهى را تعطیل کرده و غنایم را به خود اختصاص داده، و حرام خدا را حلال، و حلال او را حرام مى ‏شمرند. و همانا من، به واسطه نزدیکى و قرابت با رسول خدا(صلّى ‏اللَّه ‏علیه وآله‏ وسلّم)، به این امر [حکومت و خلافت‏] سزاوارترم …

بیان: حضرت در این نامه، بُعد دیگرى از علّت حرکت خود را- که مخالفت با حاکمان جور است- بیان مى‏ فرماید و این که وظیفه‏ ى هر مسلمانى است که در چنین شرایطى ساکت ننشیند و به نحوى، مخالفت خود را ابراز نماید و در غیر این صورت، با عامل ظلم و ستم شریک است.

ح. دورى از ترور و حفظ حرمت کعبه‏

پیش از خروج از مکّه، محمّد بن حنفیّه به حضرت عرض کرد:

«یا أَخى، إِنَّ أَهْلَ الْکُوفَهِ قَدْ عَرَفْتَ غَدْرَهُمْ بِأَبیکَ وَ أَخیکَ وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ یَکُونَ حالُکَ کَحالِ مَنْ مَضى‏، فَإِنْ رَأَیْتَ أَنْ تُقیمَ، فَإِنَّکَ أَعَزُّ مَنْ بِالْحَرَمِ وَ أَمْنَعُهُ. فَقالَ: یا أَخى، قَدْ خِفْتُ أَنْ یَغْتالَنى یَزیدُ بْنُ مُعاوِیَهَ بِالْحَرَمِ فَأَکَونَ الّذى یُسْتَباحُ بِهِ حُرْمَهُ هَذَا الْبَیْتِ».[۱۳]

برادرم، حیله و مکر اهل کوفه به پدر و برادرت را که مى‏دانى. من مى ‏ترسم حال شما هم مانند حال گذشتگان [پدر و برادرت‏] شود. پس اگر صلاح مى‏دانى [در مکّه‏] بمان که تو در حرم، عزیزترین و محفوظترین افراد هستى. حضرت [در پاسخ او] فرمود: برادرم، مى ‏ترسم یزید بن معاویه به طور ناگهانى خونم را در حرم بریزد، و به سبب من، حرمت این خانه شکسته شود.

نیز در روایتى آمده است که: سیّدالشّهدا(علیه ‏السّلام) روى به یاران خود کرده و فرمود:

«إِنَّ هَذا یَقُولُ لى کُنْ حَماماً مِنْ حَمامِ الحَرَمِ. وَ لَأَنْ أُقْتَلَ وَ بَیْنى وَ بَیْنَ الْحَرَمِ باعٌ، أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْ أَنْ أُقْتَلَ وَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ شِبْرٌ، وَ لَأَنْ أُقْتَلَ بِالطَّفِّ، أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْ أَنْ أُقْتَلَ بِالْحَرَمِ».[۱۴]

این شخص [عبداللَّه بن زبیر] مى ‏گوید: کبوترى از کبوتران حرم باش. ولى کشته شدن در فاصله‏ى درازى- دور دست از حرم- نزد من محبوب‏تر است از این که در فاصله ‏ى یک وجب از حرم کشته شوم. و کشته شدن در طفّ [کربلا] براى من محبوب‏تر است از این که در حرم کشته شوم.

امام صادق(علیه‏ السّلام) مى ‏فرماید: عبداللَّه بن زبیر به حضرت سیّدالشّهدا(علیه ‏السّلام) عرض کرد:

«لَوْ جِئْتَ إِلى مَکَّهَ فَکُنْتَ بِالْحَرَمِ. فَقالَ الْحُسَیْنُ(علیه‏السّلام): لا نَسْتَحِلُّها وَ لا تُسْتَحَلُّ بِنا. وَ لَأَنْ أُقْتَلَ عَلى‏ تَلِّ أَعْفَرَ، أَحَبَّ إِلَىَّ مِنْ أَنْ أُقْتَلَ بِها».[۱۵]

اى کاش به مکّه مى ‏آمدى و در حرم مى ‏بودى. امام حسین(علیه‏ السّلام)فرمود: ما حرمت حرم را نمى‏ شکنیم و به واسطه‏ ى ما، حرمت آن شکسته نمى ‏شود. همانا کشته شدن در تپّه‏ى اعفر [محلّى از دیار ربیعه‏] نزد من، محبوب‏تر است از این که در حرم کشته شوم.

ابو هرم [ابو هرّه] از آن حضرت پرسید:

«یَابْنَ النَّبِىِّ مَا الَّذِى أَخْرَجَکَ مِنَ الْمَدِینَهِ؟»

اى پسر پیامبر، به چه علّتى از مدینه خارج شدى؟

حضرت فرمود:

«وَیْحَکَ یا باهَرَمٍ شَتَمُوا عِرْضى فَصَبَرْتُ وَ طَلَبُوا مالى فَصَبَرْتُ وَ طَلَبُوا دَمى فَهَرَبْتُ …»[۱۶]

رحمت خدا بر تو اى باهرم، متعرّض آبرویم شدند، صبر کردم؛ و مالم را خواستند، بردبارى کردم؛ و خواستند خونم را بریزند، فرار کردم …

حضرت در پاسخ فرزدق که پرسید:

«ما أَعْجَلَکَ عَنِ الْحَجِّ؟»

چه عجله ‏اى است که حجّ نکرده [از مکه‏] خارج شدى؟

فرمود:

«لَوْ لَمْ أَعْجَلْ، لأَخِذْتُ.»[۱۷]

اگر عجله نمى‏ کردم، حتماً مرا مى ‏گرفتند.

بیان: حضرت در این سلسله از روایات، دلیل خروج خود را حفظ حرمت حرم ذکر مى ‏نماید و این که اگر خارج نشود، یزید اقدام به قتل حضرت در خانه خدا مى ‏کند و در نتیجه، قداست و حرمت حرم خدا از بین مى ‏رود.

ط. مخالفت با حکومت باطل‏

عتبه بن ابى سفیان، حاکم مدینه، هنگامى که جواب نامه‏ ى یزید را مبنى بر بیعت نکردن سیّدالشّهدا(علیه‏ السّلام) براى او فرستاد، یزید در جواب نوشت:

«أَمّا بَعْدُ، فَإِذا أَتَاکَ کِتَابى هَذا، فَعَجِّلْ عَلَىَّ بِجَوابِهِ وَ بَیِّنْ لى فِى کِتَابِکَ کُلَّ مَنْ فى طاعَتى أَوْ خَرَجَ عَنْها وَلْیَکُنْ مَعَ الْجَوابِ رَأسُ الحُسَیْنِ بنِ عَلِىٍّ.

فَبَلَغَ ذَلِکَ الْحُسَیْنَ(علیه‏السّلام) فَهَمَّ بِالْخُرُوجِ مِنْ أَرْضِ الْحِجازِ إِلَى أَرْضِ الْعِراقِ.»[۱۸]

امّا بعد، هنگامى که این نامه به تو رسید، جوابش را زود بفرست و در نامه ‏ات، موقعیت تمام کسانى را که از من اطاعت، یا از طاعتم سرپیچى مى ‏کنند روشن کن.

و باید سر حسین بن على، همراه جواب نامه باشد.

همین که این خبر به امام حسین(علیه ‏السّلام)رسید، تصمیم گرفت از حجاز، به سوى عراق خارج شود.

ى. ضرورت قیام‏

حضرت سیّدالشّهدا(علیه‏السّلام) در روز عاشورا، در لحظات نزدیک به شهادتش ندا فرمود:

«یا زَیْنَبُ، یا أُمَّ کُلْثُومُ، یا سُکَیْنَهُ، یا رُقَیَّهُ، یا فاطِمَهُ، عَلَیْکُنَّ مِنِّى السَّلامُ.»

اى زینب، اى امّ کلثوم، اى سکینه، اى رقیّه، اى فاطمه، خداحافظِ شما.

حضرت زینب(علیهاالسّلام) رو به سوى حضرت نمود و عرض کرد:

«یا أَخى، أَیْقَنْتَ بِالْقَتْلِ».

برادرم، آیا به شهادت خود یقین دارى؟

حضرت جواب داد:

«کَیْفَ لا أَیْقَنُ وَ لَیْسَ لى مُعینٌ وَ لا نَصیرٌ؟!»

چگونه یقین نکنم، در حالى که هیچ کمک و یاورى ندارم؟!

حضرت زینب(علیهاالسّلام)عرض کرد:

«یا أَخى، رُدَّنا إِلَى حَرَمِ جَدِّنا رَسُولِ اللَّهِ(صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم).»

برادرم، ما را به حرم جدّمان رسول خدا(صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم) برگردان.

حضرت فرمود:

«هَیْهاتَ، لَوْ تُرِکْتُ ما أَلْقَیْتُ نَفْسى فِى الْمَهْلَکَهِ …».[۱۹]

هیهات، اگر مرا رها مى‏کردند، خود را در مهلکه نمى‏انداختم …

بیان: این سلسله از روایات، سبب خروج حضرت از مدینه، و نیز حرکت از مکّه به سوى کوفه، و بلکه در تمام مراحل را- چنان که آخرین روایت به آن اشاره دارد- همان حفظ جان شریف آن حضرت و عمل به دستورهاى شرعى مى‏داند، تا بدان وسیله، دسیسه‏هاى شیطانى بنى امیّه، در کشتن ناگهانى ایشان خنثى شده و با چنان حرکت تاریخى و با شهادت خود، اسلام را در تاریخ زنده نگه دارد و در واقع می توان گفت علّت حرکت، همه‏ ى عوامل مذکور است که حضرت در برخى از سخنان، به‏انگیزه و علّت اصلى قیام اشاره فرموده، و در بعضى دیگر به علّت ظاهرى- که به حسب موازین ظاهرى شرع وظیفه ‏ى خود تشخیص داده بودند، و یا به علل مقطعى که در شرایط خاصّ پیش آمده- اشاره مى ‏فرماید.[۲۰]


[۱]. ذریعه النّجاه، ص ۱۶٫

[۲]. سوره‏ ى بقره، آیات ۱۵۵ و ۱۵۶٫

[۳]. ر. ک: وسایل الشیعه، ج ۲، ابواب دفن، باب ۷۳ و ۷۴، ص ۸۹۵ و ۸۹۷ و مستدرک الوسایل، ج ۲، باب ۶۱ و ۶۲، ص ۴۰۲ و ۴۰۶٫

[۴]. مستدرک الوسایل، ج ۲، ص ۴۰۳، ابواب دفن، باب ۶۱، روایت ۳٫

[۵]. مستدرک الوسایل، ج ۲، ص ۴۰۸، ابواب دفن، باب ۶۲، روایت ۶٫

[۶]. وسایل الشیعه، ج ۲، ص ۸۹۷، ابواب دفن، باب ۷۳، روایت ۸٫

[۷]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۸٫

[۸]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹٫

[۹]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۴۰٫

[۱۰]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱٫

[۱۱]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۹٫

[۱۲]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱٫

[۱۳]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۴٫

[۱۴]. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۸۵، روایت ۱۶٫

[۱۵]. کامل الزیارات، باب ۲۳، ص ۷۲، روایت ۵٫ در روایت دیگرى امام باقر- علیه‏السّلام- مى‏فرماید حضرت به عبداللَّه فرمود: « یَابْنَ الزُّبَیْرِ لَأَنْ أُدْفَنَ بِشَاطِى‏ء الفُراتِ، أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْ أَنْ أُدْفَنَ بِفِنَاءِ الْکَعْبَهِ.»؛ ( اى پسر زبیر، همانا، مدفون شدن در کنار رود فرات نزد من، محبوب‏تر است از این که در آستانه‏ى کعبه مدفون شوم.)، کامل الزیارات، باب ۲۳، ص ۷۳، روایت ۶٫

[۱۶]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۱۴٫

[۱۷]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۵٫

[۱۸]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۱۲٫

[۱۹]. ذریعه النّجاه، ص ۱۳۸٫

[۲۰]سعادت پرور، على، فروغ شهادت، ۱جلد، احیاء کتاب – تهران، چاپ: سوم، ۱۳۸۸ ش.

 

منبع:  http://mazaheb.com

Powered by WPeMatico