سخنانی از حضرت امام باقر (علیه السلام)


کمال انسان همه در: آموختن علم دین، صبر در حوادث، و اندازه ‏گیرى معاش است.

به خدا، آدم متکبر بر سر رداى خدا با او ستیزه می کند (چه کبریا مخصوص ذات خداوند است و بنده را نرسد که جامه خدائى بتن کند).

مردى در حضور آن حضرت دعا کرد: خدایا ما را از همه خلقت بی ‏نیاز گردان.

امام فرمود: چنین مگو، بگو، خدایا ما را از اشرار خلقت بی ‏نیاز فرما، چه مؤمن از برادرش بی ‏نیاز نیست.

به حق قیام کن، از بیهوده کناره گیر، از دشمن دورى گزین، از دوست بر حذر باش جز از رفیقى امین که از خدا بترسد، با تبهکار ننشین، او را بر سر خود آگاه مکن، در کارها با آنان که از خدا می ترسند مشورت کن.

سه خوى از اخلاق نیک دنیا و آخرت است: گذشت از آن که بر تو ستم کرده، پیوند با آن که از تو بریده، حلم از آن که با تو نادانى کرده.

ظلم سه گونه است: یکى آن که قابل آمرزش نیست، دیگر آن که قابل آمرزش است، و سوم آن که خدا از آن نگذرد، نخست شرک به خدا است. دوم ظلم به نفس یعنى گناهى که بین تو و خدا باشد. سوم حق الناس.

هر بنده که از یارى برادر مسلمان و کوشش در برآوردن حاجتش- برآورده شود یا نه- خوددارى کند، به سعى در برآوردن حاجتى گرفتار شود که گناه دارد و ثوابى ندارد، و هر بنده که از صرف مال در آنجا که خدا راضى است بخل کند، به صرف چند برابر آن در جایى که خدا ناراضى است دچار گردد.

همه تقدیرات خدا براى مؤمن خیر است.

خدا دوست ندارد که مردم در خواهش از یک دیگر سماجت کنند، اما این صفت را در خواهش از خود دوست دارد، خدا دوست دارد که از او درخواست کنند و آنچه را نزد اوست (از خیر دنیا و آخرت) طلب کنند.

خداوند جمعى از خلقش را اهل خیر قرار داده، عشق نکوکارى را در دلشان افکنده، طالبان خیر را بسویشان گسیل داشته، انجام کارهاى نیک را برایشان آسان کرده، چنان که باران را براى زمینهاى تشنه فراهم ساخته است تا زمین و اهلش را زنده کند. و هم خدا براى نیکى دشمنانى قرار داده که نیکى و نکوکارى را دشمن دارند. طالبان خیر را از در خانه آنها رانده، انجام کار خیر را بر آنها ممنوع ساخته، چنان که گاه باران را از سرزمینى تشنه دریغ دارد تا زمین و اهلش را هلاک سازد با اینکه آنچه را عفو مى‏کند بیشتر است.

محبت خود را در قلب برادرت، با محبت او در قلب خود بیازماى.

شیعه ما نیست جز کسى که خدا را در نظر داشته باشد، و اطاعت او کند. شیعه را نتوان شناخت جز با تواضع، افتادگى، امانت، ذکر فراوان، روزه، نماز، نیکى با پدر و مادر، رسیدگى به همسایگان فقیر و بینوا و بدهکار و یتیم، راستگوئى و تلاوت قرآن، شیعه ما جز خیر نگوید، و امین قبیله ‏اش باشد.

چهار چیز از گنجهاى بهشت است: ابراز نکردن حاجت، نهان کردن صدقه، پنهان کردن درد، و کتمان مصیبت.

هر که زبانش راست گوید، عملش پاکیزه شود، هر که نیتش خیر باشد رزقش زیاد گردد، هر که با خانواده خود خوشرفتارى کند عمرش دراز شود.

از تنبلى و کم حوصلگى بپرهیز که کلید هر شرى است، آدم تنبل هیچ حقى را ادا نمى‏کند و کم حوصله بر هیچ حقى ثابت نمی ‏ماند (بر اثر بی حوصلگى بمحض اندک ناراحتى از حق دست می ‏کشد).

هر که برادرى در راه خدا بچنگ آرد، و بر اساس ایمان به خدا و وفاى به حق برادرى براى خدا با او طرح دوستى بریزد، پرتوى از نور خدا بکف آورده، و امانى از عذاب، و دلیلى نجاتبخش قیامت و عزتى جاوید، و نامى بلند .. چه مؤمن نه وصل به خداست، نه از خدا جداست. گفتند: یعنى چه؟ فرمود: وصل به او نیست، یعنى خدا نیست، از او جدا نیست یعنى از غیر خدا نیست (و با دیگرى پیوند ندارد).

این دغلکارى با خویشتن براى انسان بس که: عیبى را در دیگران ببیند و در خود نبیند، یا کارى را که نمی تواند وانهد بر دیگر عیب گیرد، یا همنشین را با مطالبى بیهوده که نفعى به حالش ندارد بیازارد.

تواضع این است که انسان در مجلس به جایى پائین‏ تر از مقام خود رضا باشد، بهر که رسد سلام کند، و مجادله نکند هر چند بر حق باشد.

مؤمن برادر مؤمن است، نه دشنامش دهد، نه محرومش کند، نه گمان بد به او برد.

به فرزندش فرمود: خود را به حق ملتزم کن، که هر که چیزى را بجا ندهد دو برابرش را بی جا بدهد.

خدا آدم زشتگوى بدزبان را دشمن دارد.

خدا را کیفرهائى است در دلها و بدنها، چون تنگى در معیشت، و سستى در عبادت، و هیچ کس را کیفرى چون سنگدلى نداده ‏اند.

روز قیامت فریادگرى بانگ زند: صابران کجایند؟ گروههائى بپاخیزند، سپس بانگ زند متصبران (آنها که رنج و تلخى صبر را بر خود تحمیل کرده‏اند) کجایند؟ باز جمعیتهائى بپاخیزند. گفتند: قربانت، صابران و متصبران کیانند؟ فرمود: صابران آنهایند که مشقت انجام واجبات را تحمل کرده‏ اند، و متصبران کسانى هستند که رنج ترک حرام را به جان خریده ‏اند.

خداوند فرماید: اى آدمیزاده! آنچه برایت حرام کرده‏ ام واگذار تا پرهیزگارترین مردم باشى.

بهترین عبادت، حفظ شکم و دامن است.

خوشروئى و گشاده چهرى محبت ‏آور، و مایه تقرب به خداست، ترشروئى و گرفتگى مایه دشمنى (مردم) و دورى از خداست.

حیا و ایمان را به یک طناب بسته ‏اند، هر کدام برود دیگرى هم بدنبالش می رود.

این دنیا را به نیک و بد می دهند، اما این دین را خدا جز به خاصان درگاهش نمی دهد.

ایمان اقرار و عمل است. و اسلام اقرار تنها.

ایمان آن است که در قلب باشد، و اسلام آن است که (به زبان جارى گردد و) احکام ظاهرى اسلام چون ازدواج، میراث، و حفظ جان بر اساس آن اجرا شود، ایمان با اسلام شریک است و اسلام با ایمان شریک نیست.

هر که بابى از هدایت به مردم بیاموزد (و رسم نیکى بگذارد). چون همه عمل‏کنندگان اجر دارد بدون آنکه از ثواب آنان کاسته شود، و هر که بابى از گمراهى بدانها بیاموزد (و رسم بدى بگذارد) به اندازه همه عمل ‏کنندگان اجر دارد بدون آنکه از گناه آنان کسر شود.

در اخلاق مؤمن تملق و حسد نیست جز در تحصیل علم (که ممکن است از استاد تملق گوید یا بر رفیق رشگ برد).

براى عالم رواست که چون پر سند و نداند، گوید: خدا داناتر است، و براى عالم روا نیست، و در خبر دیگرى است که غیر عالم باید (صریح) بگوید: نمی دانم تا سائل را بشک نیندازد.

نخستین کس که زبان به لغت عرب گشود، اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم (ع) بود که در آغاز به زبان پدر و برادر سخن مى‏گفت، و در سیزده سالگى لغت عرب را اختراع کرد، او اول کسى است که به عربى تکلم کرد و «ذبیح» (که دستور قربان کردنش به حضرت ابراهیم داده شد) هم اوست (نه برادرش اسحاق).

این زبان کلید هر خیر و شرى است، سزد که مؤمن زبان را چون کیسه سیم و زر مهر کند. پیغمبر (ص) فرمود: خدا بر آن مؤمن رحمت آرد که زبان را از هر شرى نگه دارد، این صدقه ‏اى است که به خود می ‏دهد. سپس امام باقر (ع) اضافه کرد: هیچ کس از گناه سالم نماند جز اینکه زبان را نگه دارد.

غیبت این است که عیب برادرت را که خدا پوشانده، آشکار کنى، اما ذکر صفات ظاهر او چون تند مزاجى و عجله ایرادى ندارد، و تهمت این است که به دروغ چیزى به وى نسبت دهى.

آن بنده در قیامت حسرتش بیشتر است که راه راستى را به دیگران بنماید و خود به راه دیگر رود.

بر شماست که پارسا، کوشا، و راستگو باشید، امانت را به صاحبش، نکوکار باشد یا تبهکار برگردانید، که اگر قاتل على بن ابى طالب امانتى به من سپارد به او بازگردانم.

مردم! شما در این جهان هدف تیرهاى مرگید، هیچ کس به روز تازه‏ اى نرسد جز با گذشتن روز دیگرى از عمرش، در این دنیا چه لقمه ‏اى است که گلوگیر نشود؟ یا چه جرعه ‏اى است که راه نفس نبندد؟ سرائى را که بدان وارد می ‏شوید با جهانى که از آن مى‏گذرید، آباد کنید، که امروز غنیمت است، و فردا را چه می دانى که از آن کیست.

جهانیان مسافرانى هستند که در سراى دیگر بار گشایند ما شاخه ریشه‏ هائى هستیم که از دست رفته، مگر شاخه پس از ریشه چقدر می ماند؟ آنها که عمرهائى بلندتر و آرمانهائى درازتر داشتند کجا رفتند؟ اى فرزند آدم! چیزى که برگرداندنى نیست (مرگ) بسراغت آمده، و چیزى که بازگشتنى نیست (عمر) از دست رفته، پس عیش‏ گذران را عیش مشمار که از آن جز لذتى که ترا به مرگ رساند، و به اجل نزدیک سازد، نصیبى ندارى، عن قریب است که محبوبى از دست رفته، و پیکرى بی ‏جان باشى، پس به فکر خود باش و همه چیز را واگذار، و از خدا کمک خواه تا یاریت کند.

هر که همان (احسان) کند که به او کرده ‏اند، تلافى کرده، هر که بیفزاید، سپاس گزارده، هر که سپاس گزارد، کرم کرده، آن که بداند هر چه کند، به خود کند، انتظار تشکر و توقع فزونى محبت از مردم ندارد. از دیگران چشم نداشته باش که در برابر احسانى که به خود کرده‏اى، و با آن آبروى خود را نگه داشته ‏اى، ستایشت کنند، و بدان که طالب حاجت (که به تو رو آورده) با درخواست از تو آبروى خود را حفظ نکرده، تو با بر آوردن حاجتش بزرگوارى خود را نگه دار.

کمال انسان همه در: آموختن علم دین، صبر در حوادث، و اندازه‏گیرى معاش است.

از تنبلى و کم حوصلگى بپرهیز که کلید هر شرى است، آدم تنبل هیچ حقى را ادا نمی ‏کند و کم حوصله بر هیچ حقى ثابت نمی ‏ماند (بر اثر بی حوصلگى بمحض اندک ناراحتى از حق دست مى‏کشد).

هر که برادرى در راه خدا بچنگ آرد، و بر اساس ایمان به خدا و وفاى به حق برادرى براى خدا با او طرح دوستى بریزد، پرتوى از نور خدا بکف آورده، و امانى از عذاب، و دلیلى نجاتبخش قیامت و عزتى جاوید، و نامى بلند .. چه مؤمن نه وصل به خداست، نه از خدا جداست. گفتند: یعنى چه؟ فرمود: وصل به او نیست، یعنى خدا نیست، از او جدا نیست یعنى از غیر خدا نیست (و با دیگرى پیوند ندارد).

( یکی از منابع:  تحف العقول-ترجمه جنتى ‏ )