چرا امام حسن (ع) صلح کرد ولى امام حسین (ع) قیام
موضوع صلح امام حسن مجتبى (ع) از جمله موضوعاتى است که مورد اختلاف اهل نظر و تاریخ است. برخى حضرت را متهم به بى کفایتى براى مقام و منصب خلافت و امامت کرده، معتقدند که آن حضرت قدرت تحمّل مسؤولیتهاى حکومت را نداشته است.
ولى برخى دیگر مىگویند: ایشان همانند پدر خود قابلیّت و کفایت این پست و مقام را داشته، ولى شرایط و موقعیّت حسّاس در عصر حضرت اقتضا مىکرد تا تن به مصالحه دهند. و به عبارت دیگر حضرت را مجبور به صلح و متارکه جنگ کردند.
در این مبحث درصدد شرح تبیین وقایعى خواهیم شد که منجرّ به مصالحه حضرت با اهل شام گردید.
سخنان امام على (ع) در مذمّت اهل کوفه
براى روشن شدن وضعیّت مردم کوفه – همان کسانى که با امام حسن مجتبى (ع) بیعت کردند – به کلمات امام على (ع) رجوع مىکنیم که مدتى را با همین مردم سپرى کرده و امیر آنان بوده است.
۱ – حضرت على (ع) در جایى خطاب به اهل کوفه مىفرماید: «الحمدالله على ما قضى من أمر، و قدّر من فعل، و على ابتلائى بکم أیّتها الفرقْ التى اذا امرتُ لم تطع، و اذا دعوت لم تُجب…»؛۷۷۳ «خدا را بر آن چه که خواسته و هر کار که مقدّر فرمود ستایش مىکنم. و او را بر این گرفتار شدنم به شما [کوفیان] مىستایم. اى مردمى که هر بار فرمان دادم اطاعت نکردید، و هر زمان که شمار ا دعوت کردم پاسخ ندادید.»
۲ – حضرت در جاى دیگر مىفرماید: «… لقد کنت أمس أمیراً فاصبحتُ الیوم مأموراً، و کنت أمس ناهیاً فأصبحت الیوم منهیّاً، و قد أحببتم البقأ و لیس لى أن أحملکم على ماتکرهون…»؛۷۷۴ «من دیروز فرمانده و امیر بودم ولى امروز فرمانم مىدهند. دیروز بازدارنده بودم اما امروز مرا باز مىدارند. شما زنده ماندن را دوست دارید، من نمىتوانم شما را به راهى که دوست ندارید اجبار کنم.»
۳ – حضرت على (ع) بعد از آن که بر او خبر آوردند بسر بن ارطاْ از طرف معاویه بر یمن غالب شده و نماینده و مأمور او از آن دیار بازگشتهاند، بالاى منبر رفت و در حالى که از کوتاهى اصحاب خود در جهاد و مخالفت آنان با خود شکایت مىکرد فرمود: «… انبئت بسراً قد اطلع الیمن و انّى واالله لأظنّ انّ هولأ القوم سیدالون منکم باجتماعهم على باطلهم و تفرّقکم عن حقّکم و بمعصیتکم امامکم فى الحقّ و طاعتهم امامهم فى الباطل، و بأدائهم الى صاحبهم و خیانتکم، و بصلاحهم فى بلادهم و فسادکم، فلو ائتمنت احدکم على قعب لخشیت ان یذهب بعلاقته، اللّهم انّى قد مللتهم و ملّونى و سئمتهم و سئمونى، فابدلنى بهم خیراً منهم، و أبدلهم بى شرّاً منّى…»؛۷۷۵ «به من خبر رسید که بسر بن ارطاْ بر یمن تسلط یافته است، سوگند به خدا! مىدانستم که مردم شام به زودى بر شما غلبه خواهند کرد، زیرا آنها در یارى کردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرّقید، شما امام خود را در حق نافرمانى کرده، آنان امام خود را در باطل فرمانبردارند. آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خیانتکارید، آنها در شهرهاى خود به اصلاح و آبادانى مشغولند و شما به فساد و خرابى [آن قدر فرومایهاید] که اگر من کاسه چوبى آب را، به یکى از شما به امانت دهم مىترسم که بند آن را بدزدید. خدایا! من این مردم را با پند و تذکرهاى مداوم خسته کردهام و آنها نیز مرا خسته نمودهاند، آنها از من به ستوه آمده، و من نیز از آنها به ستوه آمده و دل شکستهام، به جاى آنان افرادى بهتر به من مرحمت فرما و به جاى من بدتر از من بر آنها مسلّط کن.»
۴ – و هنگام دعوت مردم براى حرکت به سوى شام فرمود: «اف لکم لقد سئمت عتابکم، أرضیتم بالحیوْ الدنیا من الاَّخرْ عوضاً، و بالذلّ من العزّ خلفاً، اذا دعوتکم الى جهاد عدوّکم دارت أعینکم کأنّکم من الموت فى غمرْ و من الذهول فى سکرْ…»؛۷۷۶ «نفرین بر شما کوفیان که از فراوانى سرزنش شما خسته شدهام. آیا به جاى زندگى جاویدان قیامت، به زندگى زودگذر دنیا رضایت دادهاید؟ و به جاى عزّت و سربلندى، بدبختى و ذلّت را انتخاب کردهاید؟ شما را به جهاد با دشمنتان دعوت مىکنم، چشمتان از ترس در کاسه مىگردد، گویا ترس از مرگ عقل شما را ربوده و چون انسانهاى مست از خود بیگانه شده، حیران و سرگردانید.»
از این کلمات به دست مىآید که حضرت على (ع) به جهات مختلف از لشکریان خود ناراضى بوده است، لشکریانى که در آیندهاى نه چندان دور با امام حسن (ع) بیعت کرده و او را امیر و سرپرست خود انتخاب کردند. اینک به برخى از این جهات و حالات اشاره مىکنیم:
الف – روح استبداد و سرکشى و استقلالطلبى در رأى و نظر.
ب – خسته شدن هر دو یعنى امام على (ع) و لشکریان آن حضرت از یکدیگر.
ج – تمایل برخى از لشکریان حضرت به حکومت شام به جهت حقد و کینهاى که نسبت به آن حضرت داشتند.
د – وجود طایفهاى از خوارج با آن حالات خشک و تحجّر نفسانى، که در بر هم زدن وضعیّت موجود نقش به سزایى داشتهاند.
امام حسن مجتبى (ع) با چنین لشکرى مواجه است که با پدرش چنان کردند، حال وظیفه حضرت در آن وضعیت حسّاس چه بود؟ با آنان و با دشمن مقابل که از اهل شام به سرکردگى معاویه است چگونه باید برخورد کند؟ در چنین وضعیتى اگر قرار بر صلح و متارکه گذاشتهاند آیا کوتاهى از جانب ایشان بوده یا یاران گوش به فرمان نداشته است؟ واضح است که حضرت بر این کار مجبور شده اند.
لشکریان امام حسن (ع)!!
بعد از به حکومت رسیدن امام حسن مجتبى (ع) در کوفه، معاویه درصدد تدارک جنگ با حضرت برآمد تا عراق را فتح کند.
معاویه در برخى از نامههاى خود به والیان و دست نشاندگانش مىنویسد: «برخى از اشراف کوفه و رهبران قبایل آن دیار به من نامه نوشتهاند و در آن از من براى خود و عشیرههایشان امان خواستهاند».۷۷۷
در عین حال امام حسن (ع) نیز مردم کوفه را براى جهاد و مقابله با سپاه شام دعوت کرد، لکن لشکریان و سپاه حضرت از دستهجات و افرادى با عقاید گوناگون تشکیل شده بود، که مىتوان آنان را به چند دسته تقسیم بندى کرد:
۱ – خوارج
همان کسانى که از اطاعت حضرت على (ع) بیرون آمده و به جنگ با ایشان پرداختند.
۲ – متمایلین به دولت بنى امیه
این گروه که در بین لشکریان امام حسن (ع) وجود داشتند، به دو دسته تقسیم مىشدند:
الف – کسانى که در حکومت کوفه به مطامع دنیوى خود نمىرسیدند، و لذا چشم طمع آنها را واداشت تا میل به حکومت شام به سرکردگى معاویه داشته باشند.
ب – کسانى که با حضرت على (ع) مخالف بوده و در دل کینه او را مىپروراندند.
۳ – متعصّبان
این دسته، تعصّب قبیلهاى داشتند و به همین جهت در لشکر حضرت شرکت کرده بودند.
۴ – بى هدفها
عدّهاى دیگر بدون هیچ هدف و انگیزهاى در لشکر حضرت شرکت کرده بودند. و یا به تعبیر دیگر همین که مشاهده کردند مردم به جنگ مىروند آنان نیز به دنبال دیگران راه افتادند و در لشکر حضرت شرکت جستند.
۵ – گروه مخلص
در میان لشکر امام حسن (ع) تنها یک گروه مخلص بود که مقام و منزلت حضرت را مىدانستند و از او بدون هیچ اعتراضى پیروى مىکردند. آنان همان افراد شیعه عقیدتى واقعى و فدوى بودند که جانشان را براى خدا و اهداف امام حسن مجتبى (ع) در طبق اخلاص گذاشتند، گر چه تعداد این دسته بسیار اندک بودند.
آگاهى از موقعیّت
امام حسن (ع) از این موقعیّت حساس لشکر خود و انبوه لشکر شام و فداکارى آنان به نفع معاویه آگاهى داشت. از طرف دیگر معاویه نیز از نقاط ضعف و ضربهپذیر لشکر امام (ع) آگاهى داشت. و لذا در ابتدا طرح صلح را به حضرت پیشنهاد نمود، تا لشکر او را از درون سست و بى انگیزه کند.
امام حسن مجتبى (ع) از آن جا که از کید و مکر معاویه آگاهى داشت در ابتدا لشکرى در حدود دوازده هزار نفر به فرماندهى عبیداالله بن عباس براى مقابله با معاویه فرستاد. لشکر حضرت در منطقه «مسکن» با لشکر معاویه برخورد نمود. حضرت از نشانههاى فتنه و دسیسههاى معاویه با خبر بود که چگونه با فرستادن جاسوسانى در میان لشکریانش در صدد جلب توجه آنها برآمده است.
عدهاى نیز به جهت سست کردن انگیزه لشکر حضرت، این شایعه را در میان آنان پخش نمودند که امام حسن (ع) با معاویه مکاتبه کرده و پیشنهاد صلح را پذیرفته است، پس چرا ما باید با معاویه بجنگیم؟!۷۷۸
در بین لشکریان حضرت همهمهاى افتاد. برخى موضوع صلح را تصدیق و برخى آن را تکذیب مىکردند.
معاویه در نامهاى به عبیداالله بن عباس چنین نوشت: «حسن با من درباره صلح نامه نگارى کرده و امر خلافت را به من واگذار کرده است. اگر در طاعت من داخل شوى تو را امیر خواهم کرد وگرنه یک فرد معمولى خواهى بود». او این نامه را به همراه یک میلیون درهم براى عبیداالله فرستاد.۷۷۹
معاویه در جنگهاى خود با دشمنان نقاط ضعف آنان را خوب مىشناخت و از آن راه وارد مىشد.
عبیداالله با مشاهده این وضع دعوت معاویه را پذیرفت و شبانه به لشکر او پیوست. صبح که شد لشکر حضرت، خود را بدون امیر دیدند. امام حسن (ع) امیر دیگرى از قبیله کنده با چهار هزار لشکر براى مقابله با لشکر معاویه فرستاد. به منطقه «الانبار» که رسید، معاویه پانصد هزار درهم نیز براى او فرستاد و وعده ولایت برخى از شهرها را به او داد. آن امیر نیز با دویست نفر از خواصش به معاویه پیوست. آن گاه حضرت، امیرى دیگر از قبیله مراد براى مقابله با لشکر معاویه فرستاد. او نیز همانند امیر قبلى خیانت کرده و به لشکر یزید پیوست. و این عمل بعد از قسمهایى بود که نزد امام حسن (ع) خورد که همانند امیر قبلى گول حرفهاى معاویه را نخورد، ولى همه قسمها را زیر پا گذاشت و به حضرت بى وفایى کرد.۷۸۰
حضرت بر نظر و عقیده خود براى مقابله با معاویه پافشارى مىکرد .ولى از طرفى هم مىدانست که ادامه این وضعیت به صلاح اسلام و مسلمین نخواهد بود، و در حقیقت ادامه آن انتحار و خودکشى خود و بنى هاشم و عدّهاى از خواصّ شیعیان را در پى خواهد داشت.
امام حسن (ع) براى امتحان و اثبات ضعف و سستى لشکریان خود و در ضمن خطبهاى فرمود: «آگاه باشید! همانا معاویه ما را به چیزى دعوت کرده که در آن عزّت و انصاف نیست، اگر مرگ را اراده کردهاید با او به مقابله مىپردازیم و با شمشیر، حکم خدا را بر او اجرا مىکنیم، و اگر حیات و زندگى را ترجیح دادهاید ما قبول مىکنیم و براى شما رضایت و صلح مىطلبیم… مردم از هر طرف فریاد زدند که ما زندگى و بقا را مىخواهیم!! لذا صلح نامه را امضأ کن.۷۸۱
در این موقع بود که امام حسن (ع) نیّت لشکریان خود را بیرون ریخت و آنان ضعف و سستى خود را ابراز نمودند و همگى یا بیشتر آنان سلامتى و صلح را بر جنگ با معاویه ترجیح دادند!!
بندهاى صلح نامه
معاویه از این موقعیت استفاده کرد، و لذا نامهاى مهر زده را به سوى حضرت فرستاد تا هر شرطى را که براى خود و اهل بیت و شیعیانش مىخواهد در آن بگنجاند.
حضرت (ع) در آن نامه شروطى را درج نمود و از معاویه عهد و میثاق گرفت که به آن شروط ملتزم باشد و عمل کند. معاویه در ظاهر شرطها را پذیرفت، گر چه در باطن به هیچ کدام از آنها اعتقاد نداشت و درصدد بود که در موقعیتى مناسب همه آن شروط را زیر پا گذارد. شرایط حضرت عبارت بود از:
۱ – واگذارى امر خلافت به معاویه به شرط این که به کتاب خدا و سنت رسولش عمل کند.
۲ – امر خلافت بعد از معاویه به امام حسن (ع) واگذار شود، و در صورتى که پیشامد یا حادثهاى آن را به برادرش امام حسین (ع) تفویض کند. و هرگز حقّ واگذارى خلافت به دیگرى را نداشته باشد.
۳ – سبّ و دشنام به حضرت على (ع) را رها کرده، در قنوتهاى نماز، حضرت را دشنام ندهند. او را به جز خیر یاد نکنند.
۴ – از بیتالمال کوفه که پنج میلیون است چشم پوشى کرده و نیز هر سال یک میلیون درهم براى [امام] حسین بفرستد. و بنى هاشم را در عطاها و صلهها بر بنى عبدشمس برترى دهد. و در بین اولاد کسانى که با امیرالمؤمنین (ع) در جمل شهید شدند و نیز در بین اولاد کسانى که با حضرت در جنگ صفین شهید شدند یک میلیون درهم تقسیم نماید.
۵ – مسلمانان هر کجا که هستند چه در شام و چه در عراق، حجاز و یمن همگى در امن و امان باشند. سیاه و قرمز همه در امان بوده و کسى به جهت گذشته خود توبیخ و دنبال نشود.
اصحاب على (ع) نیز در هر کجا که هستند در امان بوده و به شیعیان او هیچ مصیبتى وارد نگردد. جانها و اموال و اولاد و زنان اصحاب و شیعیان على (ع) در امان باشند و هیچ کس از آنان تحت تعقیب نباشند و به کسى از آنان تعرّض نشود و حقّ هر صاحب حقّى پرداخت شود… و هرگز به حسن بن على و برادرش حسین و تمام اهل بیت رسول خدا (ص) مخفیانه و آشکار تعرضى صورت نگیرد، و هیچ یک از آنان را در هیچ منطقهاى نترساند.
این بود برخى از شروط امام حسن مجتبى (ع) که حضرت در صلحنامه به آن اشاره فرمود.۷۸۲ با ملاحظه این شروط به دست مىآید که حضرت هرگز درصدد تثبیت خلافت معاویه نبوده و تنها به جهت مصالح وقت چنین تدبیرى اندیشیده است.
دو موقعیّت مخالف
برخى از کسانى که معرفت چندانى به مقام و منزلت امام ندارند، درصدد برترى دادن امام حسین (ع) بر امام حسن (ع) برآمدهاند، به جهت این که امام حسین (ع) با دشمنان خدا با کمى لشکر و نیرو جنگ کرد و به شهادت رسید ولى امام حسن (ع) موقف دیگرى را اتّخاذ نمود!! ولى این عقیده و بینش بسیار سطحى و از بىمعرفتى به امام و عصمت او سرچشمه مىگیرد. زیرا:
اولاً: ما معتقدیم که وظیفه هر یک از امامان از قبل براى آنان تهیه و تنظیم شده و توسط پیامبر (ص) ابلاغ گردیده است. و آنان نیز تمام دستورات را که عین مصلحت اسلام و مسلمین است بدون کم و زیاد اجرا نمودهاند.
ثانیاً: با ملاحظه وضعیّت یاران این دو امام معصوم، چنین تصمیمگیرى از هر کدام عین واقعیّت و صواب به نظر مىرسد. خیانت کوفىها نسبت به امام حسین (ع) به نحوى بود که زمینه را در نهایت براى پیروزى حضرت فراهم ساخت، خصوصاً آن که حضرت با اهل و عیال خود به طرف عراق حرکت کرد و آنان او را به سوى خود دعوت کرده بودند، در حالى که براى امام حسن (ع) چنین موقعیتى فراهم نبود.
ثالثاً: از طرفى دیگر، لشکریان امام حسن (ع) بعد از بیعت با حضرت و حرکت براى جنگ نقض بیعت کردند، ولى مردم کوفه در عصر امام حسین (ع) گرچه براى بیعت با او دعوت کردند ولى قبل از بیعت و حرکت به جنگ با دشمنان حضرت با او به مخالفت پرداختند. لذا بدین جهت لشکریان امام حسن (ع) خبیثتر به نظر مىرسند تا مردم کوفه در عصر امام حسین (ع)، آنانى که به حضرت نامه نوشتند تا به یارىاش بپردازند.
امام حسن (ع) در میان لشکریان خود افرادى مخلص و فداکار به اندازه اصحاب باوفاى امام حسین (ع) نداشت تا با دشمن بجنگند.
رابعاً: با مراجعه به سیره و حالات دشمنان این دو امام از طرفى و خلیفه به ناحق در عصر آن دو پى خواهیم برد که در این دو عصر دو نوع تصمیمگیرى متفاوت لازم بود، همان کارى که این دو امام انجام دادند؛ یکى صلح و دیگرى جنگ و شهادت.
دشمن مقابل امام حسن (ع) معاویه است و دشمن امام حسین (ع) یزید، فرزند معاویه است. این دو خلیفه به ناحق دو سیره مختلف داشتند. معاویه گرچه مردى حیلهگر و فاسق بود و در جهت محو آثار اسلامى از هیچ کارى فروگذارى نمىکرد ولى در ظاهر، احکام اسلامى را تا حدودى مراعات مىنمود. اما یزید بن معاویه نه تنها در باطن با اسلام دشمن بود، بلکه آشکارا نیز دشمنى و خصومت خود را با اسلام و پیامبر خدا (ص) ابراز مىداشت و به هیچ یک از مقدسات اسلامى پایبند نبود. معاویه گرچه در ظاهر حرمتى براى بنى هاشم قائل بود ولى یزید هیچ گونه احترام و حرمتى براى آنان نمىشناخت.
به همین جهت است که پیامبر (ص) فرمود: «الحسن و الحسین امامان قاماً او قعداً»؛۷۸۳ «حسن و حسین هر دو امامند چه این که قیام کنند یا صلح نمایند.»
لذا ما معتقدیم که اگر امام حسین (ع) در عصر امامت امام حسن (ع) بود همان کارى را مىکرد که برادرش امام حسن (ع) انجام داد و نیز اگر امام حسن (ع) در عصر امامت امام حسین (ع) قرار داشت همان کارى را مىکرد که برادرش امام حسین (ع) انجام داد، زیرا آنان همگى زمانشناس بوده و هر کارى را که انجام مىدادند و هر تصمیمى را که مىگرفتند با در نظر گرفتن مصلحت واقعى اسلام و مسلمین بوده است.
http://www.tebyan-zn.ir/News-Article/Religion_Thoughts/the_infallibles_family/immaculates_persons/imam_hasan_immaculate/2008/1/21/9032.html