تعیین امام
استدلال هاى عقلانى بر امامت امیر المؤمنین على علیه السّلام
۱٫ امام باید معصوم باشد و جز على علیه السّلام به اجماع، هیچ کس معصوم نیست پس او امام است.
۲٫ شرط امام بودن آن است که پیشتر مرتکب گناهى نشده باشد و مشایخ، پیش از اسلام بت مى پرستیدند پس امام نیستند و چون فرض ثالثى در میان نیست، على علیه السّلام امام است.
۳٫ امام باید مورد نص قرار گرفته باشد و جز على علیه السّلام نصى براى آن سه نفر وجود ندارد.
۴٫ امام باید از رعیت خود برتر باشد و جز على علیه السّلام کسى چنین نیست، پس او امام است.
۵٫ امامت ریاست عامه است و تنها به زهد، علم، عبادت، شجاعت و ایمان، شخص سزاوار آن مى گردد. خواهد آمد که على علیه السّلام گرد آورنده این صفات به کامل ترین صورت است و هیچ کس چون او نیست پس او امام است.
استدلال هاى قرآنى
دلایل منقول: قرآن و سنت است که به تواتر در حق على وارد شده است:
قرآن:
[۱- آیه ولایت]
. «جز این نیست که ولى شما خداست و رسول او و مؤمنانى که نماز مى خوانند و همچنان که در رکوعند انفاق مى کنند.» «۱» نزول این آیه به اجماع براى على علیه السّلام است و این امر در صحاح سته نیز ذکر شده است. «۲» شأن نزول آیه مربوط به زمانى است که او- علیه السّلام- در حضور صحابه در حال رکوع، انگشترش را به فقیرى صدقه داد.
ولى کسى است که عهده دار و گرداننده امور باشد. خداوند ولایت را براى خود اثبات نموده و پیامبر و امیر المؤمنین را در آن شریک قرار داده است. چون ولایت خدا عامه است پس ولایت پیامبر و على علیه السّلام نیز چنین است.
۲٫ آیه تبلیغ
: «اى پیامبر آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان.» «۱»
جمهور «۲» نقل کرده اند که این آیه در فضیلت امیر المؤمنین على در روز غدیر نازل شده است. پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله دست على علیه السّلام را گرفت و گفت: «اى مردم آیا من به شما از خودتان اولى نیستم؟ گفتند: آرى اى پیامبر خدا.
رسول اللَّه فرمود: هر کس من مولاى او هستم، على مولاى اوست. خدایا ولى کسى باش که على را به ولایت بر مى گزیند و دشمن بدار هر که با او دشمنى ورزد.
یارى کن او را که یارىاش دهد و خوار کن آن را که به وى اهانت روا دارد. به هر سوى که او گشت، حق را با او بگردان.»
مولى به معناى اولى و شایسته تر به تصرف است، زیرا «آیا من …» بر آن مقدم شده و در این جا جز على کسى شایسته نبوده است.
۳٫ آیه تطهیر
: «اى اهل بیت، خدا مى خواهد پلیدى را از شما دور کند و شما را پاک دارد.» «۱»
مفسران اجماع کرده اند و جمهور چون احمد بن حنبل و دیگران روایت نموده اند که این آیه در حق پیامبر، على، فاطمه، حسن و حسین- درود خدا بر جملگى آنها- نازل شده است.
ابو عبد اللَّه محمّد بن عمران مرزبانى از ابو حمراء روایت کرده که گفت: «نه یا ده ماه در خدمت پیامبر بودم و او هر صبحگاه از خانه بیرون مى آمد و به همراهى من بر در سراى على علیه السّلام مى رفت و حلقه در را مى گرفت و مى فرمود: سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد. على، فاطمه، حسن و حسین پاسخ مى گفتند: سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد اى رسول خدا. سپس پیامبر مى فرمود: رحمت خدا بر شما باد، گاه نماز است و قرائت مى فرمود: «اى اهل بیت، خدا مى خواهد پلیدى را از شما دور کند و شما را پاک دارد.» آنگاه به محل نماز خود مى رفت.» «۱»
دروغ از ناپاکی هاست و تردیدى نیست که امیر المؤمنین خلافت را براى خود ادعا کرد، پس در دعوى خویش صادق است.
۴٫ آیه مودّت
: «بگو بر این رسالت مزدى جز دوست داشتن خویشاوندان نمى خواهم.» «۱»
جمهور در صحیحین و احمد بن حنبل در مسند خود و ثعلبى در تفسیرش از ابن عباس روایت کرده اند که چون این آیه فرود آمد، پرسیدند: «اى پیامبر خدا نزدیکان تو که دوستى آنها بر ما واجب است کیانند؟
فرمود: على، فاطمه، حسن و حسین (سلام بر ایشان)» «۲» وجوب دوستى مستلزم وجوب اطاعت است. «۳»
۵٫
«… کسى دیگر از مردم براى جستن خشنودى خدا جان خویش را فدا مى کند.» «۱» ثعلبى گفته است و ابن عباس آن را چنین روایت کرده است: «این آیه در حق على علیه السّلام فرود آمد. هنگامى که پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله از مشرکان به غار گریخت، على را براى اداى امانات جانشین خود قرار داد. على علیه السّلام در بستر پیامبر خوابید و مشرکان خانه را محاصره کردند. خداوند به جبرئیل و میکائیل وحى کرد که من میان شما برادرى نهادم و زندگى یکى از شما را درازتر از دیگرى تقدیر کردم. کدامیک برادر خود را در زندگى بر خویش برمى گزینید؟ هر یک از آنها زیستن را براى خود اختیار کرد. خداوند به ایشان وحى کرد: آیا شما مانند على بن ابى طالب نیستید؟ میان او و محمّد صلّى اللَّه علیه و آله برادرى افکندم و او در بستر پیامبر خفت و خویش را فدایش ساخت. بر زمین فرود آیید و از دشمنش حفظ کنید. فرشتگان فرود آمدند و جبرئیل بالاى سر و میکائیل پایین پاى او ایستاد. جبرئیل گفت: زهى از چون تویى اى فرزند ابو طالب، خداوند به تو بر فرشتگان فخر کرد.» «۲»
۶٫ آیه مباهله: «۳»
به اجماع مفسران «۴» «پسران ما» در آیه مباهله، اشاره به حسن و حسین است و «جان هاى ما» اشاره به على علیه السّلام؛ پس خداوند او را جان محمّد صلّى اللَّه علیه و آله قرار داد.
مراد از این مطلب، برابرى است پس آنکه با اولى به تصرف، برابر است، خود اولى به تصرف است. این آیه نیرومندترین دلیل بر بلندى مقام سرور ما امیر مؤمنان علیه السّلام است زیرا خداوند متعال در باره او به مساوات با جان پیامبر حکم نموده و او را براى یارى رساندن در دعا به پیامبر معین کرده است. چه فضیلتى برتر از این که خداوند به پیامبر خویش فرمان دهد که در نیایش از على یارى بجوید و به او توسل کند؟ چه کسى چنین مرتبه و جایگاهى بدست آورده است؟
۷٫
«آدم از پروردگارش کلمه اى چند فرا گرفت.» «۱»
جمهور از ابن عباس روایت کردهاند که گفت: «از پیامبر پرسیدند: آن کلمات چه بود؟
فرمود: آدم خداوند را به حق محمّد، على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام سوگند داد که از او درگذرد و خداوند چنین کرد. «۲»
۸٫
«من تو را پیشواى مردم گردانیدم. گفت: فرزندانم را هم؟» «۳» جمهور از ابن عباس روایت کرده اند که گفت: «پیامبر خدا فرمود: دعوت به من و على پایان یافت. ما هرگز بر بتان سجده نکردیم و پروردگار مرا به پیامبرى و على را به ولایت برگزید. «۱»
۹٫ آیه ود
: «خداى رحمان کسانى را که ایمان آورده اند و کارهاى شایسته کرده اند، محبوب همه گرداند.» «۲»
جمهور از ابن عباس حدیث کردهاند که گفت: این آیه در باره امیر المؤمنین على علیه السّلام نازل شد و «ود» دوستى در قلب مؤمنان است. «۳»
۱۰٫ آیه هادى
: «جز این نیست که تو بیم دهنده اى هستى و هر قومى را رهبرى است.» «۴»
جمهور از ابن عباس نقل کردهاند که پیامبر فرمود: «بیم دهنده منم و رهبر على است و اى على راهیافتگان بوسیله تو هدایت مى شوند.» «۵»
۱۱٫ آیه سؤال
: «و نگه داریدشان، باید بازخواست شوند.» «۶»
جمهور از ابن عباس و ابو سعید خدرى، از پیامبر خدا روایت کرده اند، که فرمود: «از ولایت على پرسش مى شوند.» «۱»
۱۲٫ آیه لحن القول
: «و تو آنها را به سیمای شان یا شیوه سخن شان خواهى شناخت.» «۲»
جمهور از ابو سعید خدرى روایت کرده اند که گفت: «به دشمنى با على علیه السّلام» «۳»
۱۳٫ آیه مسابقه
: «آنها که سبقت جسته بودند و اینک پیش افتاده اند، اینان مقربانند.» «۴»
جمهور از ابن عباس روایت کرده اند که پیشى گرفته این امت، على بن ابى طالب است. «۵»
۱۴٫ آیه سقایه الحاج
: «آیا آب دادن به حاجیان و عمارت مسجد الحرام را با کرده کسى که به خدا و روز قیامت ایمان دارد و در راه خدا جهاد کرده، برابر مى دانید؟ نه نزد خدا برابر نیستند و خدا ستمکاران را هدایت نمى کند … زیرا اجر و مزد بزرگ نزد خداوند است.» «۶»
جمهور در جمع میان صحاح ششگانه روایت کرده اند: «این آیه در باره على بن ابى طالب علیه السّلام است هنگامى که طلحه بن شیبه و عباس بر هم مفاخرت مى نمودند طلحه گفت: من نسبت به خانه کعبه سزاوارترم زیرا کلیددار هستم. عباس گفت: من شایسته ترم زیرا سیراب کردن حاجیان با من است. على علیه السّلام فرمود. من نخستین مؤمن هستم و از همه بیشتر جهاد کرده ام. خداوند این آیه را براى بیان برترى على نازل کرد.» «۱»
۱۵٫ آیه مناجات
«۲»: جز على علیه السّلام کسى آن را بجا نیاورده است.
ابن عمر مى گوید: «على سه فضیلت داشت که اگر من داراى یکى از آنها بودم برایم دوست داشتنى تر بود تا آنکه نعمت هاى عظیم مى داشتم: همسرى با فاطمه، پرچمدارى جنگ خیبر و آیه نجوا.» «۳»
۱۶٫
ابن عبد البر و سنیان دیگر در باره آیه: «از پیامبران ما که پیش از تو فرستاده ایم بپرس.» «۴» روایت مى کنند که پیامبر در شب معراج با پیامبران دیگر دیدار کرد.
خداوند به او فرمود: اى محمّد از آنان بپرس براى چه فرستاده شدند؟ پاسخ دادند:
بر شهادت لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، اعتراف به پیامبرى تو و ولایت على بن ابى طالب فرستاده شدیم.» «۵»
۱۷٫ آیه الاذن الواعیه
: «و گوش نگه دارنده اندرز آن را فرا گیرد.» «۱»
جمهور گفته اند که آیه در باره على علیه السّلام نازل شده است. «۲»
۱۸٫ سوره هل اتى
. جمهور روایت کرده اند که حسن و حسین بیمار شدند، پیامبر خدا و عموم عرب از آنها عیادت کردند. حضرت على، فاطمه علیهما السّلام و خدمتکارشان فضه نذر کردند که در صورت سلامتى یافتن آنها سه روز روزه بدارند. آنان عافیت یافتند و چون نزد آل محمّد کم و بیشى نبود، امیر مؤمنان سه صاع جو قرض گرفت و فاطمه علیها السّلام از یک صاع چند گرده نان پخت و به هر کس یکى رسید. على علیه السّلام نماز مغرب گزارد و به منزل بازگشت. نان را براى افطار بر خوان نهاد که تهیدستى بر در آمد. هر یک از ایشان نان خود را بر او ایثار کرد و شب و روز را بدون خوردن چیزى گذراندند.
روز دوم روزه بداشتند و فاطمه از صاع دیگرى نان پخت و شامگاه یتیمى آمد و نان بر او ایثار کردند. روز سوم نیز روزه بودند که شبانگاه اسیرى آمد و قوت خود او را بخشیدند و سه روز جز آب ننوشیدند.
به چهارم، پیامبر آنان را چنان دید که از گرسنگى مى لرزیدند و دیدگان فاطمه غبار آلود گشته بود. رسول اللَّه فرمود: واى خدایا! خاندان محمّد از گرسنگى بمیرند؟
جبرئیل فرود آمد و گفت: بگیر آنچه را که خدایت در حق خاندانت، گواراى تو، فرود آورده! فرمود: چه بگیرم؟ فرشته خواند: «هل اتى» «۳»
۱۹٫ آیه صدق
: «و کس که سخن راست آورد و تصدیقش کرد، آنان پرهیزکارانند.» «۱»
جمهور از مجاهد نقل کرده اند که گفت: آن کس على بن ابى طالب علیه السّلام است. «۲»
۲۰٫ آیه نصر
: «اوست که تو را به یارى خویش و یارى مؤمنان تأیید کرده است.» «۳»
از ابو هریره روایت شده که پیامبر فرمود: «بر عرش نوشته اند: جز خداوند یکتا خدایى نیست، شریکى ندارد، محمّد بنده و پیامبر من است و او را بوسیله على بن ابى طالب تأیید کردم.» «۴»
۲۱٫ آیه من اتبعک
: «اى پیامبر، خدا و مؤمنانى که از تو پیروى مى کنند تو را بسند.» «۵»
جمهور گفته اند: «این آیه در حق على علیه السّلام نازل شده است.» «۶»
۲۲٫ آیه محبت
: «زودا که خدا مردمى را بیاورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند.» «۷»
ثعلبى مى گوید: «آیه در شأن على بن ابى طالب علیه السّلام فرود آمده است.» «۱»
۲۳٫ آیه صدیقون
: «کسانى که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده اند، راستگویان و راستگارانند.» «۲»
احمد بن حنبل حدیث کرده که آیه در باره على علیه السّلام وارد شده است. «۳»
۲۴٫
«آنان که اموال خویش را در شب و روز، در پنهان و آشکار انفاق مىکنند» «۱» جمهور نقل کرده اند که آیه در باره على علیه السّلام است که چهار درهم داشت، شب، روز، نهان و آشکارا، درهمى از آن انفاق کرد تا چهار درهم به پایان رسید. «۲»
۲۵٫
«خدا و فرشتگانش بر پیامبر صلوات مىفرستند. اى کسانى که ایمان آورده اید، بر او صلوات فرستید و سلام کنید، سلامى نیکو.» «۳»
در صحیح مسلم آمده است: «۴» «گفتم اى پیامبر خدا، معنى سلام بر تو را مىدانیم اما «صلاه» چگونه است؟ فرمود: بگویید: خدایا بر محمّد و آل محمّد درود فرست چنان که بر ابراهیم و آل او فرستادى.
۲۶٫ آیه مرج البحرین
، «دو دریا را پیش راند تا به هم رسیدند.» «۱»
جمهور از ابن عباس آوردهاند که میان على و فاطمه علیهما السّلام برزخ و فاصله اى است که پیامبر است و از آن دو گوهر و مرجان که حسن و حسین هستند پدید آمده اند و این مرتبت براى هیچ یک از یاران پیامبر بدست نیامده است. «۲»
۲۷٫ آیه علم الکتاب
: «و هر کسى که از کتاب آگاهى داشته باشد.» «۳»
جمهور روایت کرده اند که آن شخص على علیه السّلام است. «۴»
۲۸٫
«در آن روز خداوند پیامبر و کسانى را که با او ایمان آورده اند فرو نگذارد.» «۱»
ابن عباس گفته، مراد على و یاران و شیعیان اوست. «۲»
۲۹٫ آیه خیر البریه
: «کسانى که ایمان آورده اند و کارهاى شایسته مى کنند بهترین آفریدگانند.» «۳»
جمهور از ابن عباس آورده اند هنگامى که این آیه نازل شد پیامبر فرمود: «اى على تو و شیعه تو مراد آیه هستید. تو و شیعه ات راضى و مورد رضایتید و دشمنان تو «۴» را بگونه اى مى آورند که خشمگین رانده مى شوند.»
۳۰٫
«او کسى است که آدمى را از آب بیافرید و او را نسب و پیوند ساخت و پروردگار تو به این کارها تواناست.» «۵»
ابن سیرین مى گوید: «آیه در باره پیامبر، على و ازدواج على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام نازل گردیده است.» «۱»
۳۱٫ آیات الصادقین و الراکعین:
«با راستگویان باشید.» «۲»
جمهور بر آنند که آیه در باره على نازل «۳» شده است همچنین گفتار خداوند بزرگ «با رکوع کنندگان رکوع کنید.» «۴» در باره رسول خدا و على علیه السّلام فرود آمده است. «۵»
۳۲٫
«همه برادرند، بر تختها روبروى همند.» «۶»
در مسند احمد بن حنبل آمده که آیه در باره على علیه السّلام نازل شده است. «۷»
۳۳٫ آیه میثاق
: «و پروردگار تو از پشت بنى آدم فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت.» «۸»
جمهور روایت کرده اند که پیامبر فرمود: اگر مردم مى دانستند على چه زمانى امیر المؤمنین نامیده شد فضیلت او را انکار نمى کردند. او هنگامى امیر مؤمنان لقب گرفت که آدم میان روح و جسد بود. خداوند بزرگ مى فرماید: و پروردگار تو از پشت بنى آدم فرزندانشان بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟
فرشتگان گفتند: آرى، پس خدا گفت: «من خداى شما هستم، محمّد پیامبر شما و على امیر شماست. «۱»
۳۴٫ آیه صالح المؤمنین
: «و مؤمنان شایسته و فرشتگان از آن پس یاور او خواهند بود.» «۲»
مفسران اجماع و جمهور روایت کرده اند که مقصود على علیه السّلام است. «۳»
۳۵٫ آیه اکمال
: «امروز دین شما را به کمال رساندم و نعمت خود را بر شما تمام کردم …» «۴»
جمهور از ابو سعید خدرى حدیث آوردهاند که پیامبر در روز غدیر خم مردم را به سوى على دعوت کرد و فرمان داد تا پشته هاى خار بر هم نهادند و على را فرا خواند و دست او را بلند کرد تا جایى که مردم سپیدى زیر بغل پیامبر و على را دیدند. هنوز خلق پراکنده نشده بودند که این آیه فرود آمد. رسول خدا فرمود: «اللَّه اکبر بر کامل شدن دین و تمامیت نعمت و رضایت خدا به پیامبرى من و ولایت على بن ابى طالب پس از من. سپس گفت: هر که من مولاى اویم على مولاى اوست. خدایا ولى کسى باش که على را به ولایت برمى گزیند و دشمن آنکه على را دشمن مى دارد. یارى کن آن را که یاریش کند و سرافکنده ساز کسى که او را سرافکنده سازد.» «۵»
جمهور از ابن عباس آورده اند که گفت: «با جمعى از بنى هاشم نزد پیامبر نشسته بودم که ستاره اى (شهاب سنگ) فرود آمد. پیامبر فرمود: این ستاره به سراى هر که فرو افتد، او وصى من، پس از من است. گروهى برخاستند و شهاب را نگران شدند تا به خانه على بن ابى طالب فرود آمد. قوم گفتند: اى رسول خدا، تو در مهر على گمراه گشته اى «۱»؛ پس خداوند نازل کرد:
«سوگند به آن ستاره چون پنهان شد. که یار شما نه گمراه شده و نه به راه کج رفته است.» «۲»
۳۷٫
خداوند (در سوره و العادیات) به اسبانى که در جهاد در راه او بکار رفتند، سوگند خورده است. در غزوه سلسله گروهى از اعراب در دره رمله گرد آمدند تا بر پیامبر در مدینه شبیخون زنند.
پیامبر به یاران خود فرمود: «چه کسانى براى نبرد با اینان حاضرند؟ گروهى از اصحاب صفه گفتند: ما را به هر سوى که خواهى روانه ساز. پیامبر میان آنها قرعه افکند و هشتاد تن از آنها و اصحاب دیگر برگزیده شدند. رسول خدا به ابو بکر فرمان پرچمدارى و حرکت به سوى بنى سلیم را داد. بنى سلیم پایان دره بودند. آنان مسلمین را شکستند و جمعى از ایشان را کشتند و ابو بکر گریخت. پیامبر عمر را گسیل داشت و همان رویداد تکرار شد. رسول خدا را ناخوش آمد. عمرو بن العاص گفت: مرا بفرست و پیامبر چنین کرد. او نیز گریخت و برخى از یارانش به قتل آمدند.
سپس امیر المؤمنین علیه السّلام را طلب کرد و تا مسجد احزاب او را مشایعت کرد و با گروهى بر سر ایشانش فرستاد. ابو بکر، عمر و عمرو بن العاص در میانه یاران او بودند.
امام شبانگاه راه مى پیمود و روز کمین مى کرد تا به مدخل و دهانه دره رسیدند عمرو عاص دانست که امیر مؤمنان بنى سلیم را درهم خواهد شکست، پس با ابو بکر گفت:
این زمین ددان و گرگان است و آنان از بنى سلیم خطرناکترند. صلاح آن است که از بالاى دره درآییم. بدین سخن آهنگ فتنه و ویرانى کار داشت. ابو بکر را برانگیخت تا آن کلام با امیر المؤمنین بگفت. امام التفاتى نکرد. عمرو با عمر گفت و عمر با امام و امام پاسخى نداد.
سپیده دم ناگاه بر آن قوم تاخت و ایشان را فرو گرفت و خداوند نازل کرد «سوگند به اسبان نفس زننده» پیامبر از على علیه السّلام استقبال کرد امام فرود آمد و پیامبر به او گفت اگر نگران نبودم که گروه هایى از امت من در باره تو چیزى بگویند که مسیحیان در باره مسیح گفتند، در ستایشت کلامى بر زبان مى راندم که بر هر قومى مى گذشتى خاک پایت را برمى گرفتند. بر زین نشین، خدا و پیامبرش از تو خرسندند.» «۱»
۳۸٫
«آیا آن کسى که ایمان آورده همانند کسى است که عصیان مى ورزد؟ نه برابر نیستند.» «۲»
مؤمن على علیه السّلام و فاسق ولید است. این مطلب را جمهور نقل کرده اند. «۳»
۳۹٫
«آیا آن کسى که از جانب پروردگار خویش دلیلى روشن دارد و زبانش بدان گویاست.» «۴»
جمهور گفته اند: «کسى که داراى دلیل روشنى است، پیامبر و شاهد او على علیه السّلام است.» «۵»
۴۰٫
«و آن جوانه محکم شود و بر پاهاى خود بایستد.» «۱»
حسن بصرى گفته است: «اسلام به شمشیر على راست قامت ایستاد.» «۲»
۴۱٫
«به یک آب، سیراب مى شوند.» «۳»
جابر انصارى مىگوید، شنیدم که پیامبر فرمود: «مردم از درختان گوناگونند و من و تو اى على از یک درخت هستیم.» «۴»
۴۲٫
«از مؤمنان مردانى هستند که به پیمانى که با خدا بسته بودند وفا کردند.» «۵»
این آیه در حق على نازل شده است. «۶»
۴۳٫
«سپس کتاب را به کسانى از بندگانمان که برگزیده بودیم به میراث دادیم.» «۷»
آن شخص على علیه السّلام است. «۱»
۴۴٫
«بگو: این راه من است. من و پیروانم.» «۲»
آن کس على علیه السّلام است. «۳»
۴۵٫
«آیا کسى که مى داند آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، حق است.» «۴»
مراد على علیه السّلام است. «۵»
۴۶٫
«آیا مردم پنداشته اند که چون بگویند، ایمان آورده ایم، رها شوند و دیگر آزمایش نشوند؟» «۶» على علیه السّلام پرسید: «اى پیامبر خدا این فتنه و آزمون چیست؟ پیامبر فرمود: این آزمون به سبب تو خواهد بود، تو مورد دشمنى قرار مى گیرى، مهیا باش.» «۷»
۴۷-
. «با آنکه راه هدایت بر ایشان آشکار شده بود با پیامبر مخالفت ورزیدند.» «۸»
در ماجراى امت با على علیه السّلام نازل شده است. «۹»
۴۸٫
«و هر شایسته انعامى را نعمت دهد.» «۱»
مراد على علیه السّلام است. «۲»
۴۹٫
«پس کیست ستمکارتر از آن که بر خدا دروغ مى بندد و سخن راستى را که بر او آمده است تکذیب مى کند.» «۳»
این آیه در باب کسانى است که گفتار پیامبر در فضیلت على را انکار نموده اند. «۴»
۵۰٫
«و گفتند: خدا ما را بسنده است و چه نیکو یاورى است.» «۵»
ابو رافع مى گوید: «پیامبر على را به طلب ابو سفیان فرستاد و عربى از خزاعه با آنها روبرو شد و گفت: مردم علیه شما گرد آمده اند، بترسید، اما این سخن بر ایمان آنها افزود و گفتند: خدا ما را بس است و او نیکو وکیلى است.» «۶»
۵۱٫
«و در کارزار مؤمنان را خدا بسنده است.» «۷» در قرائت ابن مسعود: به وسیله على آمده است. «۸»
۵۲٫
«و ذکر جمیل مرا در دهان آیندگان انداز.» «۱»
آن شخص على علیه السّلام است که ولایت او بر ابراهیم عرضه شد و او گفت: «خدایا على علیه السّلام را از نسل من قرار ده و پروردگار چنین کرد.» «۲»
۵۳٫ سوره عصر
: «سوگند به این زمان، که آدمى در خسران است.» «۳» مراد ابو جهل است.
«جز آنان که ایمان آوردند.» یعنى على و سلمان «۴».
۵۴٫
«و یک دیگر را به صبر سفارش کردند.» «۵» ابن عباس مىگوید: آن، على علیه السّلام است. «۶»
۵۵٫ آیه سابقون
«نخستین از مهاجران» «۷» مراد على و سلمان است. «۸»
۵۶٫
«و تواضع کنندگان را بشارت ده» تا «و از آنچه روزیشان داده ایم انفاق مى کنند.» «۹» على از آنها است. «۱۰»
۵۷٫
«کسانى که پیش از این مقرر کردهایم که به آنها نیکویى کنیم.» «۱۱» على از آن جماعت است. «۱۲»
۵۸٫
«هر کس کار نیکى انجام دهد.» «۱»
على علیه السّلام فرمود: «حسنه، دوستى ما خاندان پیامبر است و سیئه دشمنى ماست. هر کس با آن سیئه بیاید خدایش به چهره در آتش افکند.» «۲»
۵۹٫
«آواز دهنده اى در میان آنان آواز دهد که لعنت خدا بر کافران باد.» «۳» آن مؤذن على است. «۴»
۶۰٫
«چون خدا و پیامبرش شما را به چیزى فرا خوانند که زندگیشان مى بخشد.» «۵»
یعنى براى ولایت على بن ابى طالب دعوت مى کنند. «۶»
۶۱٫
«در جایگاهى پسندیده، نزد فرمانروایى توانا» «۷» منظور على علیه السّلام است. «۸»
۶۲٫
«و چون داستان پسر مریم آورده شد قوم تو به شادمانى فریاد زدند.» «۹»
پیامبر به على که بر او هزاران درود باد فرمود: «در تو مثلى از عیسى است. گروهى دوستش داشتند و به سبب او هلاک شدند و جمعى دشمنش انگاشتند و بدان جهت هلاک گشتند.» منافقان گفتند: «آیا براى عیسى على جز مثلى نبود؟» این آیه نازل شد. «۱»
۶۳٫
«و از آفریدگان ما گروهى هستند که به حق راه مى نمایند و به عدالت رفتار مى کنند.» «۲»
امام على علیه السّلام فرمود: آن امت، ما (من و شیعه من) هستیم. «۳»
۶۴٫
«آنان را بینى که رکوع مىکنند، به سجده مى آیند.» «۴» آیه در باره على فرود آمده است. «۵»
۶۵٫
«کسانى که مردان مؤمن و زنان مؤمن را بى هیچ گناهى که کرده باشند مى آزارند.» «۶»
مراد امیر المؤمنین است زیرا گروهى از منافقان او را مى آزردند و تکذیب مى کردند. «۷»
۶۶٫
«و خویشاوندان نسبى از مؤمنان و مهاجران به یک دیگر سزاوارترند.» «۸»
مقصود على علیه السّلام است زیرا مؤمن، مهاجر و صاحب رحم بود. «۹»
۶۷٫ آیه بشارت
«و مؤمنان را بشارت ده که در نزد پروردگارشان پایگاهى رفیع دارند.» «۱۰»
آیه در ولایت على نازل شده است. «۱»
۶۸٫ آیه اطاعت
«از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولو الامر خویش فرمان برید.» «۲»
حضرت على از آنهاست. «۳»
۶۹٫
«در روز حج بزرگ از جانب خدا و پیامبرش به مردم اعلام مى شود.» «۴»
در مسند احمد آمده است: «آن شخص على است، هنگامى که آیاتى از سوره برائت را ابلاغ کرد. پیامبر او را با ابو بکر روانه ساخت و على را در پى او فرستاد که ابو بکر را بازگرداند و خود به این مهم رهسپار شد. پیامبر فرمود: خدایم فرمان داده است که برائت را جز من یا کسى از من ابلاغ نمىکند.» «۵»
۷۰٫
«زندگى خوش و بازگشتگاه نیکو از آن کسانى است که ایمان آورده اند و کارهاى شایسته کرده اند.» «۶»
ابن سیرین مىگوید: «طوبى درختى در بهشت است که اصل آن در حجره على است و حجره اى در بهشت نیست مگر آنکه شکوفه هاى آن درخت در آن است. «۷»
۷۱٫
«و اگر ترا ببریم از آنها انتقام مى گیریم.» «۱» ابن عباس مى گوید این انتقام بدست على است. «۲»
۷۲٫
«آیا این مرد با آن کسى که مردم را به عدل فرمان مى دهد و خود بر راه راست مى رود برابر است؟» «۳» از ابن عباس روایت شده که آن شخص على علیه السّلام است. «۴»
۷۳٫
«سلام بر خاندان یاسین» «۵» از ابن عباس نقل شده که مقصود آل محمّد صلّى اللَّه علیه و آله است. «۶»
۷۴٫
«و هر کس که از کتاب آگاهى داشته باشد.» «۷» آن کس على است.
۷۵٫
«اما هر کسى که نامه اعمالش را بدست راستش دهند.» «۸» ابن عباس گوید: «او على است.» «۹»
۷۶٫
«هر کینه اى را از دلشان برکنده ایم، همه برادرند، بر تخت ها روبروى همند.» «۱»
از ابو هریره نقل شده که على بن ابى طالب به پیامبر گفت: «اى رسول خدا کدامیک از ما نزد تو محبوبتریم، من یا فاطمه؟ حضرت فرمود: فاطمه را دوستتر مى دارم و ترا عزیزتر. اى على، گویا من و تو بر کنار حوض من ایستاده ایم و تو مردم را از آن باز مى دارى. ظرف هایى به شمار ستارگان آسمان وجود دارد و تو، حسن، حسین، فاطمه و عقیل و جعفر در بهشت هستید. برادروار برابر هم نشسته اید و تو با شیعه ات در بهشت ساکنید. سپس پیامبر خواند: «همه برادرند، بر تختها روبروى همند.»
هیچ کس به قفاى همنشین خود نمى نگرد.» «۲»
۷۷٫
«و کشاورزان را به شگفتى وادارد تا آنجا که کافران را به خشم آورد.» «۳» مراد على علیه السّلام است. «۴»
۷۸٫
«یا بر مردم به خاطر نعمتى که خدا از فضل خویش به آنان ارزانى داشته حسد مى برند؟» «۵»
امام باقر علیه السّلام فرمود: مردم ما هستیم. «۱»
۷۹٫
«خدا نور آسمانها و زمین است. مثل نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى باشد. آن چراغ درون آبگینه اى و آن آبگینه چون ستاره اى درخشنده. از روغن درخت پر برکت زیتون که نه خاورى است و نه باخترى افروخته باشد. روغنش روشنى بخشد هر چند آتش بدان نرسیده باشد. نورى افزون بر نور دیگر. خدا هر کس را بخواهد به آن نور هدایت مى کند. «۲»
حسن بصرى در تفسیر این آیه گفته است: چراغدان فاطمه است و چراغ حسن و حسین. فاطمه چون ستاره اى درخشنده در میان زنان جهان است. درخت پر برکت، ابراهیم است که خاورى و باخترى (یهودى و نصرانى) نیست. «روغنش روشنى مى بخشد»، یعنى دانش از او فرو مى بارد و «نورى افزون بر نور دیگر» یعنى امامى پس از امام دیگر و «خدا هر کس را بخواهد به آن نور هدایت مى کند» بدین معناست که خدا هر که را بخواهد به ولایت آن امامان هدایت مى کند. «۳»
۸۰٫
«خودتان را نکشید هر آینه خدا با شما مهربان است.» «۴» ابن عباس مى گوید: خاندان پیامبرتان را نکشید که خداوند به شما رحیم است. «۵»
۸۱٫
«خدا از میان آنها کسانى را که ایمان آورده اند و کارهاى شایسته کرده اند به آمرزش و پاداش بزرگ وعده داده است.» «۶» از ابن عباس روایت است که گروهى از پیامبر درباره شأن نزول این آیه پرسش کردند. فرمود: «روز قیامت پرچمى از نور سپید برافراشته مى گردد و ندا دهنده اى بانگ مى زند: سرور مؤمنان برخیزد و با او، کسانى که به بعثت پیامبر باور داشتند. على بن ابى طالب برمى خیزد و پرچمى از نور سپید به او مى دهند. همه همنشینان از مهاجر و انصار فروتر از او قرار مى گیرند و دیگرى با ایشان در آمیخته نمى گردد. على بر منبرى از نور خداوند مى نشیند و همه یکان به یکان بر او عرضه مى شوند. او به هر کس پاداش و نور او را عطا مى کند، هنگامى که آخرین نفر گذشت به آنان گفته مى شود: ویژگی ها و منزل هاى خود را در بهشت دانستید. خداى شما مى گوید: نزد من براى شما آمرزش و پاداش بزرگى (بهشت) است. پس على برمى خیزد و مردم زیر پرچم او با او هستند تا همه را به بهشت داخل مى کند سپس به منبرش باز مى گردد و پیوسته مؤمنان بر او عرضه مى شوند و به اندازه بهره اى که (از معرفت و طاعت) او دارند از بهشت بهره مى برند و گروهى به آتش مى افتند و این معناى گفتار خداى بزرگ است: «کسانى که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده اند راستگویان و راستکارانند. و شهیدان در نزد پروردگارشان هستند.
صاحب پاداش و نور خویشند.» «۱»
مراد مؤمنان نخستین و اهل ولایت است. و گفتار خداى بزرگ: «آنها که کافرند و آیات ما را تکذیب مى کنند.» «۲» منظور از ولایت حق على علیه السّلام است و حق على بر همه جهانیان واجب است. «آنان در جهنمند.» «۳»
و آنان کسانى هستند که على ایشان را به دوزخ مى افکند و سزاوار جهنم هستند. «۴»
۸۲٫ آیه استرجاع
«کسانى که چون مصیبتى به آنها رسید گفتند: ما از آن خدا هستیم و به او بازمى گردیم. صلوات و رحمت پروردگارشان بر آنان باد که هدایت یافتگانند.» «۱»
این آیه در باره امیر المؤمنین نازل شد هنگامى که خبر شهادت حمزه- خدایش از او خشنود باد- به على رسید. فرمود: «ما از خداییم و به سوى او بازمى گردیم» «۲» پس این آیه فرود آمد.
۸۳٫
در مسند احمد بن حنبل به روایت از ابن عباس آمده است: هیچ آیه اى در قرآن نیست جز آنکه على سر و رهبر و شریف و امیر آن است و همانا خداوند یاران محمّد را در قرآن نکوهش کرده ولى از على جز به نیکى یاد نکرده است. «۳»
و از ابن عباس روایت است که: آنچه از کتاب خدا در حق على نازل شده است در حق هیچ کس فرود نیامده است. «۴»
و از مجاهد روایت است که در باره على هفتاد آیه نازل شده است. «۵»
و از ابن عباس روایت شده که هیچ آیه اى در قرآن با «اى مؤمنان» آغاز نشد که على سر و امیر آن نبود. «۱» بر او هزاران درود و ستایش باد.
۸۴٫
حافظ محمّد بن موسى شیرازى که از دانشمندان از اهل سنت است روایتى از ابن عباس را از تفاسیر شیعه استخراج کرده است که در آن ابن عباس در باره آیه «از اهل کتاب بپرسید.» «۲» گفته است که اینان محمّد، على، فاطمه، حسن و حسین هستند.
آنها اهل ذکر و علم و عقل و بیان هستند و آنان اهل بیت پیامبر، معدن پیامبرى و فرودگاه فرشتگانند. به خدا سوگند پروردگار مؤمن را مؤمن ننامیده است مگر براى بزرگداشت امیر المؤمنین! همین روایت را سفیان ثورى از سدى، از حارث باز گفته است. «۳»
۸۵٫
در باب گفتار خداى «از چه پرسش مىکنند؟ از آن خبر بزرگ» «۴» حافظ «۵» با اسناد خود از سدى از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله نقل مىکند: «ولایت على در قبرها مورد پرسش قرار مى گیرد.
مرده اى در شرق و غرب، خشکى و دریا نیست که نکیر و منکر از او در باره ولایت امیر المؤمنین پرسش نکنند. آنها چنین پرسش مى کنند: «خداى تو کیست؟ دین تو چیست؟ پیامبرت کدام است و امامت چه کسى است؟» از او، از ابن مسعود روایت شده است که، جانشینى خدا براى سه نفر تحقق یافت: آدم که خداوند فرمود «من در زمین خلیفه اى مى آفرینم.» «۱» داود که در باره او گفته شد «اى داود ما تو را خلیفه روى زمین گردانیدیم.» «۲» و سومین خلیفه على بن ابى طالب است که خداوند فرمود: «خدا به کسانى از شما که ایمان آورده اند و کارهاى شایسته کرده اند وعده داد که در روى زمین جانشین دیگرانشان کند همچنان که مردمى را که پیش از آنها بودند جانشین دیگران کرد.» مراد از پیشینیان آدم و داود است. «۳» «و دینشان را که خود برایشان پسندیده است استوار سازد.» مقصود اسلام است. «و وحشت شان را» یعنى از مردم مکه «به امنیتى» از (اهل مدینه) بدل کند. «مرا مى پرستند و هیچ چیزى را با من شریک نمى کنند.» یعنى به یگانگى و توحید مرا پرستش کنند. «و آنان که از این پس ناسپاسى کنند.» مقصود کفر به ولایت على است «آنها نافرمانند» «۴» یعنى از خدا و پیامبر او سرکشى نموده اند. «۵»
تمام این روایت به نقل و تواتر و شهرت از جمهور است.
تعیین امامت امیر المؤمنین بوسیله سنت
اخبار متواتر از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله بر امامت على دلالت دارند و عدد این اخبار فزونتر از حد شمار است. جمهور و شیعیان در این باب کتاب ها نگاشته اند. ما بر اندکى از آنها بسنده مى کنیم زیرا فراوان آنها، بى پایان است.
۱٫
احمد بن حنبل در مسند خود روایت کرده است که پیامبر فرمود: «من و على بن ابى طالب چهارده هزار سال پیش از آفرینش آدم، نورى در محضر خدا بودیم. هنگامى که خدا آدم را آفرید، آن نور را به دو بخش کرد، جزئى از آن منم و پاره اى على.» «۱»
در حدیث دیگرى که ابن مغازلى شافعى نقل کرده آمده است. هنگامى که خدا آدم را خلق کرد، آن نور در صلب او قرار گرفت. پیوسته آن نور، یکپارچه بود تا در صلب عبد المطلب دوگانه شد. در پیامبر به پیامبرى و در على به خلافت تبدیل گشت. «۲»
در روایت دیگرى که ابن مغازلى از جابر نقل کرده در پایان حدیث این جمله افزوده شده است: «تا آنکه خدا نور را دو بخش کرد، پاره اى را در صلب عبد اللَّه و جزئى را در صلب ابى طالب قرار داد و مرا پیامبر و على را ولى گردانید.» «۳»
۲٫
حدیث خلافت در مسند احمد است که پس از نزول آیه «خویشاوندان نزدیکت را بترسان.» «۴» پیامبر سى تن از اهل و خاندان خویش را سه نوبت فرا خواند و آنها سه بار به میهمانى خوردند و نوشیدند. پیامبر هر بار به آنها فرمود: «چه کسى دین و وعده هاى مرا مى پذیرد تا جانشین من و همنشین من در بهشت باشد. على گفت:
من، و پیامبر فرمود: تو (این گونه اى)» ثعلبى همین روایت را در تفسیر خود گفته است:
«پس از سه بار، و هر بار جز على دیگران ساکت بودند» «۵»
۳٫
حدیث وصیت در مسند از سلمان روایت شده است که از پیامبر پرسید: «اى رسول خدا جانشین و وصى تو کیست؟ پیامبر فرمود: اى سلمان جانشین برادرم موسى که بود؟ سلمان پاسخ داد: یوشع بن نون. پیامبر فرمود: پس همانا جانشین و وارث من که دین مرا بجا مى آورد و وعده مرا تحقق مى بخشد على بن ابى طالب است.» «۱»
۴٫
در کتاب مناقب ابو بکر احمد بن مردویه که حجت چهار مذهب سنى است، با اسناد ابو بکر از ابوذر روایت شده است که بر پیامبر وارد شدیم و پرسیدیم: کدامیک از یاران شما نزدتان گرامى ترند؟
فرمود: على که به سلامت درون و اسلام از شما پیشتازتر است.» «۲»
۵٫
ابن مغازلى شافعى به اسناد خود در کتابش روایت کرده است که پیامبر فرمود: «هر پیامبرى وصى و وارثى داشته است و وصى و وارث من على بن ابى طالب است.» «۳»
۶٫
در مسند احمد و جمع میان صحاح سته حدیثى وجود دارد که با نقل به معنا بازگو مى کنیم: «پیامبر ابو بکر را براى ابلاغ برائت به سوى مردم مکه فرستاد «هنگامى که او به ذى الحلیفه رسید به فرمان رسول خدا بازگشت و از پیامبر پرسید: آیا چیزى در باره من نازل شده است؟ پیامبر فرمود: نه، اما جبرئیل مرا گفت که ابلاغ برائت یا باید از سوى تو (پیامبر) باشد و یا از جانب مردى که از تو است. «۱»
۷٫ حدیث مناجات
: در جمع میان صحاح سته و تفسیر ثعلبى و روایت ابن مغازلى شافعى آمده است که آیه مناجات مخصوص امیر المؤمنین مى باشد و گفته اند «او در حال مناجات به دینارى صدقه داد و نه پیشتر و نه پس از وى هیچ کس چنین نکرد» امیر المؤمنین خود فرموده اند: «در کتاب خدا آیتى است که پیش از من کسى بدان عمل نکرد و پس از من نیز نخواهد کرد: «اى کسانى که ایمان آورده اید، چون خواهید که با پیامبر نجوا کنید، پیش از نجوا کردنتان صدقه بدهید.» «۲» خداوند بوسیله من این عمل را از امت برداشت و بار ایشان را سبک نمود و آیه، پس از من نیز در باره هیچ کس نخواهد بود.» «۳»
۸٫ حدیث مباهله
: آیه مباهله (از دیگر مفاخر امیر المؤمنین و اهل بیت است) در جمع میان صحیحین آمده است: «هنگامى که پیامبر آهنگ مباهله با مسیحیان نجران را نمود، حسین را در آغوش خود گرفت و دست حسن را بدست داشت. فاطمه پشت سر آن حضرت و على پشت سر فاطمه حرکت مى کردند و پیامبر به ایشان مى گفت، هر گاه دعا کردم آمین بگویید. چه فضیلتى برتر از این که پیامبر در دعاى خویش از آنان یارى جوید و آنها را واسطه میان خود و خدایش قرار دهد؟» «۱»
۹٫ حدیث منزلت
: در مسند احمد از برخى طریقه ها و در صحیح بخارى از طریقه هاى دیگر نقل شده است: «هنگامى که پیامبر به جنگ تبوک مى رفت على را جانشین خود و پاسدار اهل خویش، در مدینه قرار داد. على علیه السّلام گفت: مى خواهم به هر سوى که مى روى با تو باشم. پیامبر فرمود: آیا خرسند نیستى که براى من، چون هارون به موسى هستى، جز آنکه پس از من پیامبرى نیست.» «۲»
۱۰٫
در مسند احمد از برخى طریقه ها و در صحیح مسلم و بخارى و جمع میان صحاح سته، از طرق دیگر از عبد اللَّه بن بریده نقل شده است، که پدرم مى گفت: «ما خیبر را به محاصره در آوردیم و ابو بکر پرچم را گرفت، ولى کارى از پیش نبرد و بازگشت.
روز بعد عمر پرچمدار شد و همان واقعه تکرار گردید و آن روز به مسلمانان سختى بسیار رسید. پیامبر فرمود: فردا پرچم را به مردى مى سپارم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و آنان نیز او را، حمله ورى گریز ناپذیر است و تا خدایش پیروزى نبخشد باز نگردد.
شبانگاه مردم در این سخن بودند که او کیست. سپیده دمان به نزد پیامبر شدند و هر یک آرزومند پرچمدارى بود. پیامبر فرمود: على بن ابى طالب کجاست؟ گفتند به چشم درد مبتلاست. رسول خدا على را فرا خواند و آب دهان بر دیده او مالید که عافیت یافت. در حق او دعا کرد و پرچم به وى سپرد. على به پیکار شد و بازنگشت مگر با پیروزى و بختیارى.» «۱»
۱۱٫
جمهور روایت کرده اند که چون عمرو بن عبد ودّ عامرى در غزوه خندق هماورد خواست و جمله مسلمین فرو ماندند، پیامبر فرمود: «همه ایمان با همه کفر به پیکار برخاسته است.» «۲»
۱۲٫
در مسند احمد از برخى طریقه ها روایت شده است که پیامبر فرمان داد جز در منزل على بن ابى طالب همه درها را ببندند. مردم زبان به اعتراض گشودند. پیامبر خطبه خواند و ستایش و سپاس الهى بجاى آورد و فرمود: «به من فرمان داده شده که جز در سراى على همه درها را ببندم و بدگوى شما، زبان به یاوه گشود. به خدا سوگند جز از فرمان حق پیروى نکردم.» «۳»
۱۳٫ حدیث مواخاه
: در مسند احمد بن حنبل از برخى طریقه ها چنین روایت شده است:
«پیامبر میان مسلمانان برادرى نهاد و براى على کسى را برنگزید. او از پیامبر پرسید:
اى رسول خدا میان یارانت برادرى افکندى و مرا وانهادى؟ پیامبر فرمود: تو را براى خود برگزیدم. تو برادر منى و من برادر توام. اگر کسى زبان بر تو گشود بگو من بنده خدا و برادر فرستاده خدا هستم، پس از تو، تنها دروغزنان چنین پایگاهى را دعوى مى کنند. سوگند به آنکه مرا به حق برانگیخته، پیمان برادرى ات را به تأخیر نیفکندم مگر از آن رو که تو را براى خویش برگزینم. «۱» و جایگاه تو نسبت به من، جایگاه هارون به قیاس موسى است جز آنکه پس از من پیامبرى نیست و تو برادر و وارث منى.» «۲»
در جمع میان صحاح سته از پیامبر آمده است: «دو هزار سال پیش از آفرینش آسمان ها بر در بهشت نگاشته بودند که محمّد پیامبر خدا و على برادر فرستاده خداست.» «۳»
۱۴٫
در مسند احمد بن حنبل و در صحاح سته از پیامبر روایت شده است که على از من است و من از على هستم. او ولى همه مؤمنان پس از من است. (وظائف و رسالات) مرا جز من یا على هیچ کس بجاى نمى آورد. «۴»
همچنین در همان کتب آمده است که پس از کشته شدن پرچمداران کفر در جنگ احد به دست على، جبرئیل به پیامبر گفت: «این حقیقت برادرى است و پیامبر فرمود:
همانا على از من است و من از او هستم. جبرئیل گفت: و من نیز از شما دو تنم اى فرستاده خدا» «۱»
۱۵٫
در مسند احمد بن حنبل آمده است: پیامبر به على فرمود: «در تو شباهتى به عیسى است، یهود او را چنان دشمن داشتند که به مادرش نسبت ناروا دادند و مسیحیان آن گونه دوستش داشتند که او را در جایگاه ناسزاوار قرار دادند.» «۲» پیامبر سخن درستى فرمود زیرا خوارج با امیر المؤمنین دشمنى کردند و نصیریه او را خدا پنداشتند.
۱۶٫
در مسند احمد بن حنبل، جمع بین الصحیحین و جمع میان صحاح سته آمده است که پیامبر فرمود: «تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمن.» «۳»
۱۷٫
در مسند احمد بن حنبل آمده است: پیامبر فرمود: «همانا شخصى از شما به سبب تأویل قرآن خواهد جنگید همان گونه که من براى تنزیل آن جنگیدم. ابو بکر گفت: آن شخص منم؟ پیامبر فرمود: نه، عمر گفت: اى پیامبر آیا من هستم؟ رسول خدا فرمود:
نه، آن شخص وصله زننده کفش است و در همان هنگام على کفش پیامبر را در حجره نزد حضرت فاطمه علیها السّلام وصله مى زد.» «۴»
در جمع میان صحاح سته آمده است که پیامبر فرمود: «قریش باید از رفتار خود بازایستند و گر نه خداوند مردى را بر سر ایشان برمى انگیزد که قلب او را در ایمان آزموده است و به غیرت دین، سر از تن قریش خواهد افکند از پیامبر پرسیدند: اى فرستاده خدا، او ابو بکر است؟ فرمود نه. پرسیدند: عمر است پاسخ فرمود: نه «۱»، او وصله زننده کفش در حجره است.»
۱۸٫ حدیث طیر
: در مسند احمد بن حنبل و جمع میان صحاح سته از انس بن مالک نقل شده است که نزد پیامبر پرندهاى پخته شده بود، حضرتش دعا کرد که بار الها گرامى ترین و محبوب ترین مردم در پیشگاه خود را بفرست تا با من غذا بخورد.
على علیه السّلام آمد و با پیامبر طعام خورد. «۲»
و از او روایت است که ابن عباس هنگام مرگ، چنین مى گفت: «خدایا به ولایت على بن ابى طالب به تو نزدیکى و تقرب مى جویم.» «۳»
۱۹٫
در مسند احمد بن حنبل و صحیح مسلم آمده است: «هیچ یک از یاران پیامبر نگفت «از من بپرسید» جز على بن ابى طالب. «۱» و پیامبر فرمود: من شهر دانش هستم و على در آن شهر است.» «۲»
۲۰٫ حدیث ایذاء
: در مسند احمد از برخى طریقه ها روایت شده که پیامبر فرمود: «هر که على را بیازارد مرا آزرده است. «۳» اى مردم، هر که به على آزار رساند در قیامت یهودى یا نصرانى برانگیخته مى گردد.» «۴»
۲۱٫
در مسند احمد بن حنبل آمده است که ابو بکر و عمر به خواستگارى فاطمه آمدند و پیامبر فرمود: «او کودک است، اما على علیه السّلام خواستگارى کرد و پیامبر با پیوند ایشان موافقت نمود.» «۱»
۲۲٫
در جمع میان صحیحین آمده است که پیامبر بر دخترش فاطمه وارد گشت و سر و گردن او را بوسید و پرسید: «پسر عمویت کجاست؟ فاطمه پاسخ داد: در مسجد.
پیامبر به مسجد رفت و على علیه السّلام را خفته دید در حالى که رداى او از پشتش افتاده بود و خاک بر اندامش نشسته بود. پیامبر خاک را از پشت او زدود و دو بار گفت: «اى ابو تراب برخیز.» «۲»
۲۳٫
جمهور از برخى طریقه ها روایت کرده اند که پیامبر شانه خود را زیر پاى على علیه السّلام نهاد تا او بتان را از فراز کعبه فرو افکند و درهم شکست. «۳» و نیز گذر از صراط جز براى کسى که نامه ولایت على را در دست دارد ممکن نیست. «۴»
همچنین روایت است که خورشید پس از غروب، براى على علیه السّلام بازگشت و این رخداد هنگامى بود که پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله سر بر دامن او خفته بود و دعا کرد که خورشید براى اداى نماز عصر بر على باز گردد و خورشید بازگشت. «۱»
نیز براى على علیه السّلام، سطلى که در آن آب و دستمالى بود فرود آمد و آن حضرت براى نماز وضو گرفت و به نماز پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله پیوست. «۲»
روایت دیگر اینکه منادییى در جنگ احد از آسمان ندا داد «شمشیرى جز ذو الفقار نیست و دلاورى جز على» «۳» روایت شده که همین ندا در جنگ بدر نیز شنیده شد. «۴»
۲۴٫
در جمع میان صحاح سته از پیامبر روایت شده است که فرمود: «رحمت خداوند بر على باد، خدایا به هر سوى که مى گردد حق را با او بگردان.» «۵»
جمهور روایت کردهاند که پیامبر به عمّار فرمود: «به زودى در امت من فتنه و بلا و اختلاف آشکار مى شود تا آنجا که بر یک دیگر تیغ مى کشند و کشتار مى کنند و از هم بیزارى مى جویند. اى عمّار گروه ستمگران تو را خواهند کشت و تو در آن زمان با حقى و حق با تست. همانا على تو را به باطل نزدیک نمى کند و از هدایت خارج نمى نمایند. اى عمّار هر کس به یارى على شمشیر برکشد خداوند در قیامت دو حمایل از گوهر بر او آراسته سازد و هر که در راه دشمنى او چنین کند دو حمایل آتشین بر تن او خواهد بود هر گاه آن وقایع را دیدى بر تو باد پیروى از اینکه در جانب راست من ایستاده است (مراد پیامبر على بود) اگر چه همه مردم به سویى روند و على به راهى دیگر، سالک طریق على باش و همگان را رها ساز.
اى عمّار، على پیوسته بر حق است. اى عمّار پیروى از على پیروى از من است و اطاعت از من اطاعت از خداست.» «۱»
احمد بن موسى بن مردویه از جمهور و با برخى از طریقه ها از عایشه نقل کرده است که پیامبر فرمود. «حق با على است و على با حق است و این دو از هم جدا نمى شوند تا آنکه در کنار حوض با من دیدار کنند.» «۲»
۲۵٫ حدیث ثقلین
: احمد بن حنبل در مسند خود مى گوید: «پیامبر دست حسن و حسین را گرفت و فرمود: هر که مرا، این دو فرزند را و پدر و مادر آنها را دوست داشته باشد.
در قیامت با من هم درجه است.» «۳»
نیز در مسند از جابر چنین روایت شده است: «روزى پیامبر در عرفات در حالى که على برابر او بود فرمود: اى على نزدیک من آى. درخت وجود من و تو یکى است.
من ریشه درخت هستم و تو تنه آنى و حسن و حسین شاخه هاى آن مى باشند.
هر کسى به شاخى از آن درخت چنگ زند خدایش به بهشت آورد.» «۱»
همچنین در آن کتاب از ابو سعید خدرى نقل شده است که پیامبر فرمود: «من دو میراث براى شما باقى مى گذارم که اگر به آنها دست یازید گمراه نشوید؛ آن دو میراث گرانسنگ، یکى از دیگرى برتر است: کتاب خدا و اهل بیت و خاندانم. این دو از هم جدا نمى گردند تا بر حوض وارد شوند.»
احمد همین روایت را با طریقه هاى دیگر بیان نموده است.
در دو موضع صحیح مسلم از زید بن ارقم روایت شده است که فرستاده خدا در کنار آبى میان مکه و مدینه که «خم» نامیده مى شد خطبه خواند و پس از اندرز فرمود:
«اى مردم من انسانى هستم که بدون تردید فرشته مرگ و فرستاده خدایم را دیدار خواهم کرد اما در میان شما دو میراث گرانقدر بر جاى مى نهم، نخستین آنها کتاب حق است که در آن هدایت و نور است، به آن دست یازید و چنگ زنید، در آن بیندیشید و به آن اهتمام ورزید. سپس فرمود: و اهل بیت و خاندان من، اهل بیتم را به شما خاطر نشان مى کنم، در رفتار با آنها خداوند را به یاد آورید در رفتار با آنها خداوند را به یاد آورید در رفتار با آنها خداوند را به یاد آورید.» «۲»
زمخشرى که از دشمن ترین افراد نسبت به خاندان پیامبر بود و جمهور او را مرد امین و معتمد مأمون مى شناسند، روایت مى کند که پیامبر فرمود: «فاطمه قلب و پسرانش پاره تن و شوهرش نور چشمان منند. امامانى که از فرزندان اویند امینان خدایند و بند کشیده میان حق و خلق، هر که به آنها چنگ زند رهایى یابد و هر که ایشان را فرو نهد، فرو افتد.» «۱»
ثعلبى در تفسیر گفتار خداى بزرگ: «و همگان دست در ریسمان خدا زنید و پراکنده مشوید.» «۲» به اسانید فراوان از پیامبر آورده است که حضرتش فرمود: «اى مردم در میان شما دو گرانسنگ بر جا نهادم. دو جانشین که اگر از آنها پیروى کنید پس از من گمراه نگردید و از آن دو یکى از دیگرى برتر است، کتاب خدا که بند کشیده میان آسمان و زمین است و عترت و اهل بیت من. آن دو از هم جدا نمى شوند تا در کنار حوض بر من در آیند.»
و در جمع بین صحیحین روایت است: «نزدیک است که فرستاده خدایم نزد من آید و او را پاسخ گویم. من در میان شما دو گرانسنگ بر جاى نهم: کتاب خدا که در آن هدایت و نور است، به آن چنگ زنید و اهل بیتم، شما را به آنها سفارش مى کنم.»
۲۶٫
در مسند احمد بن حنبل از برخى طریقه ها و در جمع میان صحاح سته از ام سلمه روایت شده که پیامبر در خانه ام سلمه بود و فاطمه وارد شد. پیامبر فرمود: «شوهر و دو پسرت را بیاور. على، فاطمه، حسن و حسین آمدند. رسول خدا بر پوششى خیبرى نشسته بود که خداوند این آیه را فرستاد: «اى اهل بیت، خدا مى خواهد پلیدى را از شما دور کند و شما را پاک دارد.» «۱» پیامبر کساء را بر ایشان افکند و دست به آسمان برداشت و گفت: اینان اهل بیت من هستند. (ام سلمه مى گوید) من نیز سرم را داخل اتاق نمودم و پرسیدم: من هم با آنها هستم. پیامبر فرمود: تو بر خیرى.»
نزدیک به همین معنا در برخى از مواضع صحیح ابى داود، موطأ مالک و صحیح مسلم از برخى طریقهها روایت شده است. «۲»
۲۷٫
در مسند احمد بن حنبل آمده است که پیامبر فرمود: «ستارگان امان اهل آسمان هستند و با نابودى آنها ساکنان آسمان نیز از میان مى روند و اهل بیت من نیز امان اهل زمینند که با مرگ آنها اهل زمین نابود مى گردند.» «۳»
همین روایت را صدر الائمه، محمّد بن احمد المکى ذکر کرده است.
در مسند احمد آمده است که پیامبر فرمود: «خدایا من همان سخنى را که برادرم موسى گفت مى گویم: براى من وزیرى از اهلم قرار ده، برادرم على را و بواسطه او پشتم را نیرومند ساز و على را در کار من شریک گردان.» «۱»
۲۸٫
در دو موضع از صحیح بخارى و به دو طریق از جابر و ابن عینیه نقل شده است که پیامبر فرمود: «تا زمانى که دوازده جانشین از قریش بر مردم حکمرانى کنند کار آنها خواهد گذشت.»
و در روایتى دیگر از پیامبر است: «تا زمانى که دوازده جانشین از قریش بر مردم حکمرانى کنند، اسلام عزیز خواهد بود.»
نیز در صحیح مسلم: «پیوسته دین بر پا خواهد بود تا قیامت بر پا شود و دوازده خلیفه که همه از قریش هستند در آن ظهور خواهند کرد.»
و در جمع میان صحاح سته در دو موضع روایت شده که پیامبر فرمود: «این امر (اسلام) از میان نمىرود تا دوازده جانشین که همگى از قریشند، حکومت کنند.»
همین روایت در صحیح ابى داود و جمع میان صحاح سته آمده است. «۲»
سدى که از دانشمندان جمهورى و معتمدین ایشان است در تفسیر نوشته است:
«هنگامى که ساره از بودن هاجر در محل زندگیش ناراحت شده بود، خداوند به ابراهیم وحى کرد: اسماعیل و مادرش را به خانه پیامبر تهامى (مکه) ببر، همانا من نسل ترا گسترده و پراکنده مىسازم و آنها را بار سنگین کافران قرار مى دهم. از نسل تو پیامبر بزرگى برمى انگیزم و او را ناسخ دینها مى نمایم و از فرزندان پیامبر دوازده تن والامقام را قرار خواهم داد و نسل او را به شمار اختران خواهم نمود.»
این روایات بر امامت دوازده جانشین فرزندان محمّد صلّى اللَّه علیه و آله دلالت مى کند و جز امامیه که امامت را در معصومان حصر و محدود کرده اند، دیگران به چنین حصرى معتقد نیستند. احادیث در این باب بیشتر از آن است که به عدد درآید.
در بیان برخى از برتری ها و فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام است که به موجب آنها وجوب امامت ایشان اثبات مى گردد.
احادیث این مطلب از شدت فزونى قابل شمارش نیست.
اخطب خوارزم از جمهور با اسناد به ابن عباس حدیث آورده است که پیامبر فرمود:
«اگر درختان قلم، دریا مرکب، جنیان شمارشگر و آدمیان نویسنده شوند نمى توانند فضایل على بن ابى طالب را شماره کنند.» «۱»
کسى که پیامبر در باره او چنین سخنى گوید چگونه مقاماتش به ذکر و عدد در مى آید؟
اما از باز گفتن برخى از آنها ناگزیریم زیرا همان اخطب خوارزم روایت کرده است که پیامبر فرمود: «خداوند براى برادرم على فضایلى نهاد که به شمار نمى آیند. هر کس فضیلتى از برتری هاى او را بیان کند و به آن معترف باشد، خداوند گناهان گذشته و آیندهاش را مى آمرزد و هر کس فضیلتى از او را بنویسد، تا هنگامى که آن نوشته باقى است، فرشتگان پیوسته براى او آمرزش مى طلبند و هر که به فضیلتى از برتری هاى او گوش فرا دهد، خداوند گناهانى را که از طریق گوش انجام داده است مى آمرزد و آن که به کتابى از فضیلت هاى او بنگرد پروردگار گناهانى را که بواسطه نگاه مرتکب شده خواهد بخشید.
سپس فرمود: نگریستن به على عبادت است. سخن گفتن از على عبادت است و خداوند ایمان را جز به ولایت او و بیزارى جستن از دشمنانش نمى پذیرد.» «۱»
من در کتاب «کشف الیقین فی فضایل امیر المؤمنین» گفته ام: «فضایل یا پیش از ولادت آن حضرت بوده است مانند آنچه که اخطب خوارزم از دانشمندان جمهور از ابن مسعود روایت کرده که پیامبر فرمود: هنگامى که خداوند آدم را آفرید و از روح خود در او دمید، آدم عطسه زد و خداى را حمد کرد. پروردگار به او وحى کرد: اى بنده من، مرا ستودى، به عزت و جلال خود سوگند اگر به سبب دو بنده اى که مى خواهم آنها را بیافرینم نبود، تو را خلق نمى کردم. آدم گفت: بار الها آیا آنها از منند؟ خداوند فرمود: آرى اى آدم، سر بلند کن و بنگر، او چنین کرد و دید بر عرش نگاشته اند: «خدایى جز اللَّه نیست، محمّد پیامبر رحمت و على بر پا دارنده حجت است. هر که حق على را بشناسد پاکیزه و پاکدامن مى گردد و هر که حق او را انکار نماید، ملعون و زیانکار است. به عزت و جلال خود سوگند یاد کردم که اطاعت کننده از او را به بهشت در آورم گرچه مرا عصیان نموده باشد و به عزت خود قسم خوردم که عصیان کننده اش را در آتش افکنم هر چند مرا اطاعت کرده باشد.» «۱»
اخبار در این باب فراوانند.
گونه دوم فضایل مربوط به ولادت امام است. على علیه السّلام در روز جمعه سیزدهم ماه رجب، در سال سى ام پیش از عام الفیل در کعبه متولد شد. نه پیش و نه پس از آن سرور کسى در کعبه به دنیا نیامد. «۲»
پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله در آن زمان سى ساله بود و على را بسیار دوست مى داشت و به مادر آن حضرت (فاطمه دختر اسد) فرمود: گهواره او را نزدیک بستر من قرار ده. بیشتر تربیت على علیه السّلام بدست پیامبر بود. رسول خدا على را شستشو مى داد و به او شیر مى نوشاند. در هنگام خواب گهواره اش را حرکت مى داد و در بیدارى با او سخن مى گفت. على را بر سینه و گردن مى نهاد و مى گفت: «این برادر، ولى، یاور، وصى، داماد، گنجینه، پناهگاه، امین وصیت و جانشین من است.» پیامبر پیوسته او را در آغوش مى گرفت و در کوه ها، دره ها و بیابان هاى مکه مى گشت. روایت این مطالب از سوى جمهور در کتاب بشاره المصطفى آمده است. «۳»
گونه دیگرى از فضایل مربوط به بعد از ولادت امیر المؤمنین است و آنها بر سه دسته اند: فضیلت هاى نفسانى، بدنى و خارجى.
برتری هاى نفسانى حضرت
عبارتند از:
۱٫ ایمان «۱»
: اسلام و ایمان به شمشیر على پا گرفت و استوار گشت «۲» و اصول و فروع آن بوسیله امام به مردم آموخته شد. «۱» آن سرور یک دم به خدا شرک نیاورد «۲» و بتان را سجده نکرد «۳» بلکه بر شانه پیامبر گام نهاد و آنها را در هم شکست. «۴»
احمد بن حنبل روایت کرده است: «او نخستین مسلمان بود و اولین نمازگزار با پیامبر.» «۵» در مسند احمد بن حنبل آمده که فرستاده خدا به فاطمه علیها السّلام فرمود: «آیا راضى نیستى تو را به همسرى مردى از امتم درآورم که اسلام او از همه پیشتر، دانشش بیشتر و شکیبایى اش فزونتر است؟» «۶» حدیث «خانه» نیز بر همین معنا دلالت مى کند. «۷»
۲٫ علم
: همه دانشمندان در معارف حقیقى، علوم یقینى، احکام شرعى و قضایاى نقلى، ریزه خوار امیر المؤمنین هستند زیرا امام در غایت تیز هوشى و عشق به فراگیرى بود «۸» و پیوسته با پیامبر که مهربانترین مردم نسبت به او بود، بسر مى برد پس بالضروره دانشمندتر از دیگران بوده است. «۱»
پیامبر در باره او فرمود: «آگاهترین شما به دانش قضاوت و دارنده شرایط آن على است» «۲» و قضاوت مستلزم علم و دین است.
ترمذى در صحیح خود روایت کرده است که پیامبر فرمود: «من شهر دانشم و على علیه السّلام در آن است» «۳» بغوى در صحاح بیان کرده است: «پیامبر فرمود: من خانه حکمت هستم و على در آن است.» روایتى از ابى الحمراء در حق على وجود دارد که به موجب آن پیامبر فرمود: «هر که مى خواهد به علم آدم، فهم نوح، حلم و بردبارى ابراهیم، هیبت موسى و زهد عیسى بنگرد، به على بن ابى طالب نگاه کند.» «۴»
بیهقى به اسناد خود از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت آورده است که ایشان فرمود: هر که مىخواهد به دانش آدم، تقواى نوح، شکیبایى ابراهیم، هیبت موسى و عبادت عیسى نظر کند، به على بن ابى طالب بنگرد.» «۵»
(افزون بر این روایات) امیر المؤمنین علیه السّلام خاستگاه همه دانش هاست. در کلام و اصول فقه که مطلب آشکار است و گفتار حضرتش در نهج البلاغه بر کمال معرفت او در توحید و عدل دلالت مىکند و همه جزئیات دانش کلام و اصول از آن دریافته مى شود.
امام مرجع تمامى فقیهان در دانش فقه است. در باره فقیهان امامیه که نیازى به بیان نیست و در مذاهب سنیان، ابو حنیفه شاگرد امام صادق علیه السّلام است و محمّد بن ادریس شافعى، شاگرد محمّد بن الحسن، شاگرد ابو حنیفه است و استاد دیگر شافعى مالک مى باشد. پس فقه شافعى به ابو حنیفه و مالک باز مى گردد.
احمد بن حنبل نیز شاگرد شافعى است.
مالک نیز از محضر دو تن بهره برده است: ربیعه الراى، شاگرد عکرمه، شاگرد عبد اللَّه بن عباس، شاگرد حضرت على علیه السّلام و استاد دوم او جعفر بن محمّد صادق علیه السّلام مى باشد. «۱» خوارج نیز شاگردان او بوده اند. «۲»
امیر المؤمنین بنیانگذار دانش اخترشناسى و تفسیر بود. «۳» ابن عباس مى گوید:
«امیر المؤمنین در باره «باء» بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ از آغاز شب تا سپیده دم سخن گفت و گفتارش به پایان نرسید.» «۴»
دانش فصاحت نیز از على علیه السّلام است تا آنجا که در باره کلامش گفته اند برتر از گفتار مخلوق و فروتر از فرموده خالق است. فصاحت از سخنان آن سرور عیان است
و ابن نباته مى گوید: «از کلام امیر المؤمنین هزار خطبه را حفظ کردم و سپس ذهنم جوشید و جوشید.» «۱»
متکلمان نیز چهار گروه معتزله، اشاعره، شیعه و خوارجند. انتساب شیعه به على علیه السّلام آشکار است. دانشمندان خوارج نیز به على علیه السّلام بازمى گردند، اما معتزله به واصل بن عطاء انتساب دارند و او شاگرد ابو هاشم عبد اللَّه بوده و ابو هاشم نیز از درس پدرش محمّد بن حنفیه، فرزند و شاگرد على علیه السّلام سود جسته است.
اشاعره نیز شاگردان ابو الحسن اشعرى بودهاند و اشعرى شاگرد ابو على جبایى از بزرگان معتزله است. «۲» صوفیان و ارباب سلوک نیز به جملگى فرقه خود را به امیر المؤمنین استناد مى دهند. «۳»
جوانمردان و عیاران نیز پیرو کسى هستند که جبرئیل در جنگ بدر در بارهاش ندا داده است که جز ذو الفقار شمشیرى نیست و جز على جوانمردى. «۴»
پیامبر فرمود: «من جوانمرد، فرزند جوانمرد و برادر جوانمردم.» «۵» جوانمردى پیامبر آشکار است که او سید و سرور عرب بود. فتوت پدر او نیز از آن روست که خداوند در حق ابراهیم فرمود: «شنیده ایم جوانمردى در باره بتان ما سخن مى گوید.» «۶» جوانمردى برادر پیامبر نیز از گفته جبرئیل در حق على دانسته مى شود.
همه یاران پیامبر در احکام شرعى به امیر مؤمنان رجوع مى کردند و از ایشان بهره مى بردند «۱» و حضرتش هیچ گاه در مسأله اى به شخصى رجوع نکرد. عمر بن خطاب در بسیارى از مواقع مى گفت: اگر على نبود عمر نابود مى شد، «۲» زیرا امیر المؤمنین او را از خطاهاى فراوانى باز مى داشت.
در مسند احمد بن حنبل آمده است: «هیچ یک از یاران پیامبر جز على جمله «از من پرسش کنید» «۳» را بر زبان نیاورد.» در صحیح مسلم روایت شده که امام بر منبر فرمود: «پیش از آنکه مرا نیابید پرسش کنید، از کتاب خدا پرسش کنید که در آن آیه اى نیست مگر اینکه من مى دانم که آیا در کوه پایه فرود آمده یا در بیابان. «۱» از فتنه ها بپرسید که مى دانم برپاکننده هر آشوب و کشته شدگان آن چه کسانى هستند.» «۲»
او علیه السّلام مى فرمود: «مرا از راه هاى آسمان پرسش کنید که بدانها از راههاى زمین آگاهترم.» «۳»
امیر المؤمنین فرمود: «رسول خدا هزار باب از دانش به من آموخت و در هر باب هزار باب وجود داشت.» «۴»
رویدادهاى آن بزرگوار فزونتر از شمار است و تنها به ذکر برخى بسنده مى کنیم:
درهم ها را میان صاحبان نان تقسیم کرد. «۵» دیه را بر زنى که نیشگون گرفته بود، زنى که جسته بود و زنى که افتاده بود تقسیم کرد. «۶» فرزند را با قرعه به پدر ملحق کرد و پیامبر این عمل را پسندید. «۷» فرمان داد تا کودک مورد دعوى دو نفر را از میان دو نیمه کنند و مدعیان به حقیقت، بازگشتند. «۸» فرمود تا سر از تن برده بیفکنند و او به حق رجوع کرد. «۹»
حکم خنثى «۱» و خروج کنندگان را بیان داشت چنان که شافعى گفت ما حکم خروج کنندگان را از على آموختیم. «۲»
جز اینها احکام شگفت انگیز بسیارى از آن سرور صدور یافت که محال بود پرسش شده- عمر- به پاسخ آنها دست یابد. او ندانست کلاله و أبّ چیست و در باره جد صد گونه فتوا داد که هر یک چون دیگرى است. «۳»
۳٫ خبر دادن از غیب
: امیر المؤمنین نزد برخى از مواضع چنین اخبارى بیان کرده اند. در خطبه اى فرمودند: «پیش از آنکه مرا نیابید، پرسش کنید، به خدا سوگند اگر از فتنه اى که گروهى صد تن را گمراه مى کنند و صد تن را هدایت مى نمایند بپرسید فریادکننده و به پیش راننده آن را تا قیامت معرفى خواهم کرد.» مردى برخاست و گفت: «مرا آگهى ده که در سر و ریشم چند تار مو هست؟ امام فرمود: بخدا قسم دوستم رسول خدا در باره پرسش تو به من خبر داده بود و فرموده بود که بر هر موى از سرت فرشته اى است که تو را لعنت مى کند و بر هر تار مو از ریشت شیطانى است که بر مى انگیزدت و در خانه ات فرومایه اى است که پسر پیامبر را مى کشد. اگر شرح و بیان برهان بر آنچه پرسیدى (براى شما) دشوار نبود پاسخت مى گفتم اما نشانه صدق سخنم خبرى است که در باره فرزند نفرین شده و رذل تو بیان داشتم.»
فرزند آن مرد در آن زمان خردسال بود و همو کشتن امام حسین علیه السّلام را بر عهده گرفت. «۴»
امیر المؤمنین خبر داد که «ذى الثدیه» از خوارج کشته مى شود و پس از آنکه به او عرض کردند خوارج از نهر گذشته اند فرمود آنها عبور نکرده اند. «۱» او از شهادت خود، «۲» بریده شدن دستان جویریه بن مسهر و مصلوب شدن او که در زمان معاویه اتفاق افتاد خبر داد. «۳» امام درختى را به میثم تمّار نشان داد و او را آگاه ساخت که عبید اللَّه بن زیاد، وى را به عنوان دهمین نفر بر شاخ آن درخت مصلوب خواهد ساخت و مرگ او به سبب نیزه اى خواهد بود. «۴»
امیر المؤمنین بریده شدن دستها و پاهاى رشید هجرى و مصلوب گردیدن او را پیشگویى نمود و همچنان شد. «۵» همان گونه که از کشته شدن قنبر به دست حجاج «۶» و کردارهاى حجاج خبر داد و جملگى رخ داد. «۷»
مردى به نزد امیر المؤمنین آمد و گفت: خالد بن عرفطه مرد. امام فرمود: «او نمرده است و نمى میرد تا سپاه گمراهى را که حبیب بن جمار پرچمدار آن است رهبرى کند. مردى از زیر منبر برخاست و گفت: اى امیر مؤمنان من شیعه و دوستدار تو هستم. امام پرسید: تو کیستى؟ پاسخ داد: من حبیب بن جمار هستم. امام فرمود:
زنهار پرچم را برنگیرى و بى گمان آن را بر خواهى گرفت و با آن از این در- به باب الفیل اشاره کرد- داخل خواهى شد.»
هنگامى که زمان حسین علیه السّلام رسید، ابن زیاد خالد بن عرفطه را پیشرو سپاه عمر بن سعد قرار داد و حبیب بن جمار که با او دستیارى مى نمود از باب الفیل وارد گشت. «۱»
امام به براء بن عازب فرمود: «پسرم حسین به شهادت مى رسد و تو یاریش نمى کنى. همین واقعه روى داد.» «۲»
هنگامى که در جنگ صفین به کربلا گذر کرد گریست و فرمود: «به خدا سوگند اینجا توقف گاه شتران و کشتارگاه سواران و جایگاه شهادت آنهاست و به فرزندش حسین و یارانش اشاره نمود.» «۳»
امیر المؤمنین از آبادانى بغداد «۴»، فرمانروایى بنى عباس و اعمال آنها و بر افتادن ایشان به دست مغولان «۵» خبر داد. به سبب همین خبر، شهرهاى حله، کوفه، کربلا و نجف … از حمله هولاکو در امان ماند. زیرا هنگامى که هولاکو به بغداد رسید، پدرم، سید بن طاوس و فقیه ابن ابى المعز به او نامه نوشتند و پیش از فتح بغداد، امان خواستند. هولاکو ایشان را فرا خواند و آنها هراسیدند و نرفتند. پدرم به تنهایى نزد او رفت. هولاکو پرسید: چگونه پیش از پیروز شدن من به اینجا آمدى؟ پدرم به او گفت: زیرا امیر المؤمنین علیه السّلام آمدن و (پیروزى) تو را خبر داده بود: «ترکان بر آخرین خلیفه بنى عباس حمله مى برند. پیشرو ایشان شاهى است که صدایى رسا دارد و از جایى مى آید که فرمانروایى ایشان آغاز شده است، از هر شهرى با پیروزى عبور مىکند و هر پرچمى را که براى نبرد با او برافراشته شود درهم مى شکند. واى واى بر کسى که به ستیزه آهنگ او کند، پیوسته چنین با فتح قرین است.»
اخبار در این باره بسیار است.
۴٫ شجاعت
: مردم به جملگى همداستانند که على علیه السّلام پس از پیامبر دلیرترین آدمیان بود و فرشتگان از حمله هایش به شگفت در آمدند. پیامبر کشتن عمرو بن عبد ودّ بدست او را از عبادت جن و انس برتر نهاد و جبرئیل بانگ زد که جز ذو الفقار شمشیرى نیست و جز على دلیرى.
جمهور روایت کرده اند که چون مشرکان على را در نبرد مى دیدند به یک دیگر وصیت مى کردند. «۱»
۵٫ زهد
: خلافى نیست که على علیه السّلام زاهدترین مردم روزگار خود بود و دنیا را سه باره طلاق گفت.
قبیصه بن جابر مى گوید: «در جهان زاهدتر از على بن ابى طالب ندیدم. غذاى او جوى پوست ناگرفته بود و سه روز از نان گندم سیر نخورد.» «۲»
عمر بن عبد العزیز مىگوید: «در این امت کسى را نمى شناسیم که پس از پیامبر از على بن ابى طالب زاهدتر باشد.» «۳»
اخطب خوارزم از عمّار بن یاسر روایت کرده که گفت: «شنیدم که پیامبر فرمود:
اى على خداى بزرگ تو را به آذینى آراسته که هیچ یک از بندگان خود را به خوبتر از آن نیاراسته؛ تو را به دنیا زاهد ساخته و دشمنى آن را در دلت جاى داده؛ تهیدستان را محبوب تو گردانده و به همسانى با ایشان خرسند گشتهاى و آنها به امامت تو رضایت یافته اند. اى على، فرخ روز آنکه تو را دوست بدارد و تصدیق کند و تیره بخت کسى که دشمنت گیرد و تکذیبت نماید. هر که دوست دار و تصدیق کننده توست در دین برادر تو و در بهشت شریک تست و هر که دشمن و تکذیب کننده تو باشد، بر خداوند حتمى و محقق است که در قیامت او را در جایگاه دروغگویان بر پا دارد.» «۱»
۶٫ کرم و بخشش
: تردیدى نیست که على علیه السّلام بخشنده ترین مردم بود. جان خود را در راه حق بخشید و خداوند در باره او فرمود: «کسى دیگر از مردم براى جستن خشنودى خدا جان خویش را فدا مى کند.» «۲» او بارها همه ثروت خود را بخشید «۳» و سه روز غذاى خویش را به فروماندگان داد. «۴» آن حضرت بدست خود باغى غرس مى نمود و آن را صدقه مى داد. «۵»
۷٫ استجابت دعا
: پیامبر خدا در استجابت دعاى خود از او مدد خواست و روز مباهله از وى تقاضاى آمین کرد. چنین مرتبه اى براى هیچ یک از اصحاب پیامبر میسر نگشته بود. «۶»
امیر المؤمنین به فرموده رسول خدا (من کنت مولاه فعلى مولاه) استشهاد کرد و انس بن مالک را به شهادت گرفت. انس دعوى فراموشى کرد و امام فرمود: خدایا اگر دروغزن است، پوستش را به گونهاى سپید گردان که عمامه آن را نپوشاند، انس به پیسى گرفتار شد. «۱»
«براء» خبرهاى او را به معاویه رسانیده بود و امام بر او نفرین کرد تا نابینا شود و چنین شد. «۲»
خورشید به دعاى آن سرور دو بار بر وى بازگشت. «۳» دعا کرد که آب براى مردم کوفه فراوان شود و فراوانى آب به حدى رسید که مردم ترسیدند غرق شوند پس (به خواست امام) آب کاستى گرفت تا ماهیان جز مار ماهى و جرّى (اسبله ماهى) و زمّار (نوعى ماهى خاردار) … پدیدار شدند و با او سخن گفتند و مردم از این رویداد به شگفت آمدند. «۴»
خلق خوش امیر المؤمنین به نهایت بود، تا آنجا که دشمنانش او را به بذله گویى و مزاح متهم کردند. «۵» بردبارى او نیز چنین بود. پیامبر به فاطمه فرمود: «من تو را به ازدواج کسى در مى آورم که پیشترین مسلمان و دانشمندترین و شکیباترین آنهاست.» «۶»
فضایل بدنى
گونه دوم از فضیلتهاى امیر المؤمنین، برتری هاى بدنى اوست و آنها را در دو مطلب بیان مى کنیم:
۱٫ عبادت
: تردیدى نیست که او عابدترین مردم بود. مسلمین، نماز شب و دعاهاى وارده و مناجات در ساعات مبارک و مکانهاى مقدس را از او آموختند. «۱» امام در عبادت به پایگاهى رسید که در هنگام نماز تیر را از پایش بیرون کشیدند و در نیافت. زیرا به غیر خدا مطلقا نظر نداشت. «۲»
امام زین العابدین علیه السّلام در روز و شب هزار رکعت نماز مى گزارد و دفتر عبادات على علیه السّلام را مى نگریست و آن را چون افسرده اى از دست مى افکند که «ما کجا و عبادت على علیه السّلام کجا؟!» «۳» امام کاظم علیه السّلام مى فرماید: «گفتار خداوند بزرگ: آنان را بینى که رکوع مى کنند، به سجده مى آیند و جویاى فضل و خشنودى خدا هستند. نشانشان اثر سجدهاى است که بر چهره آنهاست.» «۴»؛ در حق امیر المؤمنین نازل شده است. «۵»
روزى در صفین مى جنگید و میان دو سپاه به خورشید نگران بود. ابن عباس عرض کرد: اکنون گاه نماز نیست که ما را مهمى دیگر است. على علیه السّلام فرمود: «چرا با آنها پیکار مى کنیم؟ تنها از آن رو که نماز بپا دارند» «۶» امیر المؤمنین حق عبادت خدا را بجاى آورد زیرا فرمود: «من تو را از هراس آتش یا دوستدارى بهشت عبادت نمى کنم بلکه از آن جهت عبادت مى کنم که تو را شایسته پرستش یافتم.» «۷»
۲٫ جهاد
: بنیان دین و ستونهاى آن به شمشیر سرور ما امیر المؤمنین استوار گشت و فرشتگان از نبرد و سختگیرى او بر کافران به شگفت آمدند. «۱» در جنگ بدر که آزمون سختى براى مسلمین بود و نخستین جنگ تاریخ اسلام به شمار مى آمد، سران قریش به دست او کشته شدند. کسانى چون ولید بن عتبه و عاص بن سعید که هماورد طلبیدند و مسلمانان از آنها پرهیز کردند و شخصى چون نوفل بن خویلد که پیش از هجرت، ابو بکر و طلحه را به طناب مى بست و شکنجه مى کرد. «۲» هنگامى که پیامبر او را در جنگ دید دعا کرد که خدایا شر نوفل را بگردان. پس از کشته شدن نوفل بدست امیر المؤمنین رسول خدا فرمود: سپاس خدایى را که دعاى مرا در باره نوفل مستجاب کرد. «۳» حضرت على در آن پیکار پیوسته کافران را یکى پس از دیگرى به قتل رساند به گونه اى که نیمى از کشتگان آنها که هفتاد نفر بودند به دست او صورت بست و بقیه سپاه اسلام و سه هزار فرشته نشاندار، نیم دیگر را به قتل آوردند. «۴»
در جنگ احد، مسلمانان از میدان گریختند و رسول خدا هدف سنگ و شمشیر و نیزه قرار گرفت و بیهوش شد. امیر المؤمنین پیوسته به تنهایى از او دفاع مى کرد.
پیامبر دیده گشود و پرسید: مسلمانان چه کردند؟ على گفت، پیمان شکستند و گریختند. پیامبر فرمود: آسیب این قوم را از من بگردان و على صفوف آنها را مى شکافت. فریادى در مدینه پیچید که پیامبر خدا کشته شد و مسلمانان قالب تهى کردند. جبرئیل فرود آمد و ندا داد. «شمشیرى چون ذو الفقار نیست و دلیرى چون على» و به پیامبر عرض کرد: اى پیامبر خدا فرشتگان از ایثار على نسبت به تو به شگفت آمدند. پیامبر فرمود: چرا چنین نباشد که او از من است و من از اویم. پایدارى على برخى از جنگجویان مسلمان را به میدان باز گرداند و عثمان پس از سه روز بازگشت. پیامبر به او گفت: تا کجا گریختى! «۱» در جنگ خندق، مشرکان مدینه را محاصره کردند همان گونه که خدا فرموده است: «آنگاه که از سمت بالا و سمت پایین بر شما تاختند.» «۲» مشرکان هماورد خواستند و جز على کسى به میدان نرفت و عمرو بن عبد ود بدست او کشته شد.
ربیعه السعد مى گوید: نزد حذیفه بن الیمان رفتم و گفتم: اى ابا عبد اللَّه ما در باره على و مقامات و فضایل او سخن مى گوییم. اهل بصره مى گویند: شما در باره على گزاف مى گویید. آیا در این باب سخنى مى آورى؟ حذیفه پاسخ داد: «سوگند به آنکه جانم در دست اوست، اگر همه اعمال امت محمّد از روز بعثت تا قیامت را در یک کفه ترازو جاى دهند و عمل على را در کفه دیگر، اعمال على بر کردار ایشان سنگینى خواهد کرد» ربیعه گفت: این باور نکردنى است. حذیفه گفت: «اى فرومایه! چگونه باور نکردنى است؟ ابو بکر و عمر و حذیفه و همه یاران پیامبر در هنگامى که عمرو بن عبد ودّ مبارز مى خواست کجا بودند؟ همه از نبرد با او سر پیچیدند جز على. او بود که با عمرو جنگید و او را کشت. سوگند به آنکه زندگیم در کف اوست، عمل آن روز على از اعمال همه یاران پیامبر و امت او تا قیامت، فزون تر است.» «۳»
در نبرد احزاب جمعى از مشرکان به دست على کشته شدند «۴» و در جنگ «بنى المصطلق» امیر المؤمنین مالک و پسر او را به قتل رساند و جویریه دختر حارث را اسیر کرد که پیامبر با او ازدواج نمود. «۱»
در پیکار «خیبر»، على پیروز میدان بود. مرحب را کشت و سپاه یهود به مرگ او گریختند و دروازه دژ را بستند. امام دروازه را از جاى کند و آن را بر خندق افکند تا مسلمانان گذشتند و قلعه را گشودند و غنیمت ها ستدند. هفتاد مرد از جنباندن و برگرفتن درب ناتوان بودند و او- سلام بر او باد- گفت: «به خدا سوگند دروازه خیبر را نه به نیروى تن که به توان یزدانى برکندم» «۲» در جنگ «فتح» امیر المؤمنین حویرث بن نقیذ بن وهب بن عبد بن قصى را که آزار دهنده پیامبر و قاتل گروهى بود، به هلاکت رساند و پیروز گشت. «۳»
در جنگ «حنین» پیامبر در حمایت سپاه فراوانى قرار داشت و جنگجویان مسلمان ده هزار نفر بودند. ابو بکر با دیدن آنها گفت: در این نبرد ما از گروه اندکى شکست نخواهیم خورد. در آن جنگ همه مسلمانان گریختند و پیامبر با نه تن از بنى هاشم بر جا ماند. خداوند این آیه را نازل کرد: «و بازگشتید و به دشمن پشت کردید. آنگاه خدا آرامش خویش را بر پیامبرش و مؤمنان نازل کرد.» «۴» مراد از مؤمنان، على و کسانى است که با او پایدارى کردند. على در برابر پیامبر شمشیر مىزد، عباس و فضل از راست و چپ مى جنگیدند، ابو سفیان بن حارث زین اسب پیامبر را نگهداشته بود، نوفل و ربیعه فرزندان حارث و عبد اللَّه بن زبیر بن عبد المطلب و عتبه و معتب فرزندان ابو لهب، پشت سر پیامبر بودند. امیر المؤمنین فرمانده سپاه دشمن و گروه فراوانى از جنگاوران را به قتل رساند، مشرکان گریختند و جمعى به دست مسلمانان اسیر گشتند. «۱»
امیر المؤمنین در همه جنگها و نبرد با ناکثین و قاسطین و مارقین حضور داشت. «۲»
ابو بکر انبارى در امالى خود روایت کرده است: «على علیه السّلام با عمر در مسجد نشسته بود و مردم نزد آنها حضور داشتند شخصى برخاست و در ستایش عمر مبالغه کرد. و سخن را به گزاف و بزرگ شمردن عمر رساند. عمر گفت: براى مردى چون این (على علیه السّلام) شایسته است که چنین افتخار کند. به خدا سوگند اگر شمشیر او نبود اسلام بر پا نمى گشت و این دلیرى افزون بر صفات دیگر اوست، آگاه ترین امت به قضاوت، پیشتازترین آنها به اسلام و شریف ترین ایشان است.
منبع: نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال
( نرم افزار گنجینه روایات نور)
متن عربی همین متن از کتاب نهج الحق و کشف الصدق
منبع: کتاب نهج الحق و کشف الصدق
نام کتاب: نهج الحق و کشف الصدق
نویسنده: علامه حلى
ناشر: دار الکتاب اللبنانی
( از نرم افزار گنجینه روایات نور)