چرایى گریه و سوگوارى 

‏بسم اللّه الرحمن الرحیم

‏بسم اللّه الرحمن الرحیم

درآمد

‏ گریستن بر مرده و همچنین سوگوارى و عزادارى بر او امرى برخاسته از احساس پاک و روح لطیف آدمى است.

‏ اسلام ضمن تایید گریه، بر آن تاکید نموده است، سیره رسول گرامى صلی الله علیه و آله و سلم و همچنین سیره و منش اصحاب بزرگ ایشان تاییدى براین مدعاست.

‏ این دفتر، باختصار درپى تبیین روایى گریستن و عزادارى است و در این راستا، ضمن ارائه سیره پیامبر و اصحاب، نمونه‏ هایى از گونه‏ هاى ماتم سرایى در تاریخ اسلام را تقدیم داشته، به نقد و بررسى روایات تحریم گریه مى‏ پردازد.

‏ نجم الدین طبسى

 توصیه بر گریه

‏ گریستن بر درگذشتگان و عزادارى بر ایشان امرى برخاسته از احساس است و هر مصیبت زده ایى را به سمت خود مى ‏کشاند. رسول گرامى اسلام حضرت محمد مصطفى صلی الله علیه و آله و سلم چنین امرى را سزاوار و شایسته دانسته، بر گریه کردن توصیه مى‏ فرمود.

 اسامه بن زید مى ‏گوید:

‏ روزى فرزند دختر پیامبر درگذشت، دختر غم دیده آن حضرت، این واقعه را به پدر خبر داد و از ایشان درخواست حضور نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز به همراه سعد بن عباده، معاذ بن جبل، ابى بن کعب، زید بن ثابت و جمعى از یاران به منزل دختر غم دیده خویش رفت، پیامبر مهربان کودک را در بغل گرفت و بشدت گریست و اشکان مبارک سرازیر گشت؛ سعد با مشاهده گریه پیامبر، با تعجب پرسید:

‏ چرا گریه مى ‏کنید؟!

‏ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ چنین فرمود:

‏ « رحمه یجعلها فى قلوب عباده، انما یرحم اللَّه من عباده الرحماء؛

ترحم بر این کودک است که خداوند در دل بندگان خود رحمت قرار مى‏ دهد، و خداوند بندگان رحیم خود را مورد رحمت قرار مى ‏دهد. »

سنن النسائى، ج ۴، ص ۲۲، صحیح بخارى، ج ۱، ص ۲۲۳٫

‏ پس از پایان نبرد احد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم راهى شهر مدینه شد، در آن هنگام زنان انصار در سوگ شهداى خویش مى‏ گریستند. پیامبر با شنیدن مویه عزاداران، از شهادت و غربت عمویش حمزه یاد کرد و فرمود:

‏ « و لکن حمزه لا بواکى له؛ اما عمویم حمزه گریه کننده ‏اى ندارد. »

‏ پیامبر پس از اندکى استراحت، صداى ناله زنان انصار را شنیدند که براى حمزه مى‏ گریستند.

‏ ابن عبدالبر مى‏ گوید: تا به امروز زنان انصار پیش از گریه بر مردگان خویش، نخست بر حمزه مى‏ گریند. الاستیعاب، قرطبى، ج ۱، ص ۲۷۵؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۴۰؛ شفاء الغرام، ج ۲، ص ۳۴۷٫

‏ همچنین پس از کشته شدن جعفر پسر ابى طالب در نبرد موته، پیامبر به خانه او رفت و با حضور خویش تسلى دل خاندان او گردید، آن حضرت به هنگام خروج چنین فرمود:

‏ « على مثل جعفر فلتبک البواکى؛ سزاوار است بر مثل جعفر گریستن، پس گریه کنندگان بر همچون جعفر بگریند. » انساب الاشراف، بلاذرى، ج ۲، ص ۲۹۸٫

‏ دیدگاه ‏هاى افراطى و دور از احساس و عاطفه که با گریه کردن مخالفت مى ‏کردند در نزد پیامبر جایگاهى نداشت و آن حضرت در برابر آن موضع‏گیرى مى ‏فرمود؛ به گفته مورخان:

‏ روزى رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در تشییع جنازه یکى از مسلمانان حضور یافتند و عمر نیز به همراه ایشان حرکت کرد. عمر تا صداى گریه زنان را شنید برآشفت و آنان را از گریستن نهى کرد! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رو به عمر کرده، چنین فرمود:

‏ « یا عمر! دعهُنَّ، فان العین دامعه و النفس مصابه و العهد قریب؛ اى عمر! کارى به آنان نداشته باش، بگذار بگریند، همانا که چشم گریان است و نفس مصیبت زده است و پیوند با تازه درگذشته بسیار نزدیک. » مستدرک حاکم، ج ۱، ص ۳۸۱؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۳۲۳، کنز العمال، ج ۱۵، ص ۶۲۱٫

‏ ‏ سیره رسول‏ الله صلی الله علیه و آله و سلم

‏ گریه در غم و اندوه از دست رفته را مى ‏توان در آیینه حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دید؛ مورخان گونه‏ هاى مختلفى از گریستن آن حضرت را در فقدان خویشان و یاران عزیزش روایت کرده ‏اند؛ از جمله مى ‏توان به موارد ذیل اشاره کرد:

‏ الف – گریه بر عبدالمطلب

‏ پس از درگذشت حضرت عبدالمطلب، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر جد عزیزش گریست؛ ام ایمن مى ‏گوید:

‏ « أَنا رأیت رسول اللَّه یمشى تحت سریره و هو یبکى؛ من پیامبر را دیدم که در پى جنازه عبدالمطلب راه مى‏رفت در حالیکه مى ‏گریست. » تذکره الخواص، ص ۷٫

‏ ب – گریه بر ابوطالب

‏ درگذشت حضرت ابوطالب، عموى با ایمان و حامى عزیز پیامبر، نیز بر آن حضرت بسیار گران آمد، حضرت على ( ع ) مى‏ فرماید:

‏ چون خبر رحلت پدرم ابوطالب را به پیامبر دادم، ایشان گریست و آنگاه فرمود:

‏ « اذهب فاغسله و کفّنه و واره غفراللَّه له و رحمه؛ او را غسل دهید و کفن کنید و به خاک بسپارید، خداوند او را بیامرزد و مورد رحمت خویش قرار دهد. » الطبقات الکبرى، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۲۳٫

‏ ج – گریه بر آمنه

‏ روزى پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبر مادر عزیز خود آمنه را در ابواء زیارت کرد. به گفته مورخان، آن حضرت در کنار قبر مادر گریست و همراه خود را نیز به گریستن انداخت. المستدرک، ج ۱، ص ۳۵۷؛ تاریخ المدینه، ابن شبّه، ج ۱، ص ۱۱۸٫

‏ د – گریه بر ابراهیم

‏ ابراهیم تنها پسرى بود که در مدینه نصیب رسول‏ خدا صلی الله علیه و آله و سلم شد، اما در یک سالگى درگذشت و پدر را در غم فقدان خویش به سوگ نشاند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در ماتم فرزندش گریست، و در برابر پرسش یاران که از علت گریه پیامبر بر مرده جویا شده بودند، چنین پاسخ فرمود:

‏ « تدمع العینان و یحزن القلب و لانقول مایسخط الربّ؛ اشک چشم جارى مى ‏شود و دل غمگین مى‏ گردد، ولى سخنى که خدا را به سخط و غضب آورد بر لب نمى ‏آورم. » العقد الفرید، ج ۳، ص ۱۹٫

‏ ه – گریه بر فاطمه بنت اسد

‏ فاطمه بنت اسد، همسر حضرت ابوطالب و مادر حضرت على ( ع )، در نزد پیامبر بسیار محبوب بود، همو در سرپرستى رسول‏ خدا صلی الله علیه و آله و سلم بسیار اهتمام ورزید. چون فاطمه در سال سوم هجرى درگذشت، پیامبر که او را همچون مادر خویش مى‏ دانست از رحلت‏اش بسیار اندوهناک شد و گریست، مورخان مى‏ گویند:

‏ « صلّى علیها و تمرغ فى قبرها و بکى؛ پیامبر بر او نماز خواند و در قبرش خوابید و بر او گریست. » ذخائر العقبى، ص ۵۶٫

‏ و – گریه بر حمزه

‏ حمزه فرزند عبدالمطلب، از چهره‏هاى برجسته و قهرمان اسلام بود که در نبرد احد به شهادت رسید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شهادت عموى خویش بسیار غمگین شد و او را سیدالشهداء نامید و در فراقش گریست:

‏ « لمّا رأى النبى حمزه قتیلا، بکى فلمّا راى ما مثّل به شهق؛ پیامبر چون پیکر خونین حمزه را یافت گریست و چون از مثله کردن او آگاهى یافت با صداى بلند گریه سر داد. » السیره الحلبیه، ج ۲، ص ۲۴۷٫

‏ ز – گریه بر یاران

‏ فقدان برخى از یاران همراه، نیز قلب پیامبر را مى‏آزرد و اشک مبارکش را جارى مى‏ساخت؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حالى که بر مرگ عثمان بن مظعون مى‏گریست، بر پیکر بى جان او بوسه زد. « ان النبى قبّل عثمان بن مظعون و هو میت و هو یبکى ». المستدرک على الصحیحین، ج ۱، ص ۲۶۱؛ السنن الکبرى، ج ۳، ص ۴۰۷٫

‏ همچنین آن حضرت پس از غزوه حمراء الاسد، به دیدار خانواده سعد بن ربیع، یکى از شهداى نبرد احد رفت و در آن جا از حماسه و جانبازى سعد یاد کرد، خانواده سعد نیز با شنیدن سخنان پیامبر مى ‏گریستند، رسول خدا نیز گریه کرد و آنان را از گریستن نهى نفرمود. « فجلسنا و رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یحدِّثنا عن سعد بن ربیع، یترحّمُ علیه و یقول لقد رأیتُ الأَسنَّه شرعت اِلیه یومئذٍ حتّى قُتِل فلما سمع ذلک النسوه، بکین فدمعت عینا رسول اللَّه، و ما نهاهن عن شى‏ء ». المغازى، ج ۱، ص ۳۲۹٫

‏ * * *

‏‏ مَنِش اصحاب

‏ در میان یاران و اصحاب پیامبر، گریستن و سوگوارى بر درگذشته امرى رایج بود، در تاریخ نمونه‏ هاى بسیارى از سوگوارى اصحاب بر درگذشتگان خود را ثبت کرده ‏اند؛ به عنوان مثال مى‏ توان به موارد ذیل اشاره کرد:

 به گفته سعید بن مسیب، به هنگام فوت رسول گرامى اسلام، شهر مکه از شدت ناله و گریه مردم به لرزه درآمد.

« لما قبض النبى صلی الله علیه و آله و سلم ارتجت مکه بصوت ».

 اخبار مکه، فاکهى، ج‏۳، ص ۸۰٫

‏ عایشه مى ‏گوید:

‏ « پس از فوت رسول‏ خدا صلی الله علیه و آله و سلم برخواستم و ( در سوگ پیامبر ) به همراه سایر زنان بر صورت و سینه مى ‏زدیم. »

« و قمتُ التدم ( اضرب صدرى ) مع النساء و اضرب وجهى ).

 السیره النبویه، ج ۴، ص ۳۰۵٫

‏ عبداللَّه بن رواحه بر حمزه گریست و اشعارى را در رثاى او خواند. السیره النبویه، ج ۳، ص ۱۷۱٫
‏ چون خبر مرگ نعمان بن مقرن را به عمر بن خطاب دادند، او در سوگ وى دست بر سر گزارد و برایش گریه کرد.

« عن أبى عثمان: اتیتُ عمر بنعى النعمان بن مقرن، فجعل یده على راسه و جعل یبکى ».

 المصنف ابن أبى شیبه، ج ۳، ص ۱۷۵٫

‏ پس از مرگ عمر، چون ابن مسعود کنار قبر وى ایستاد، براى او گریست.

« فوقف ابن مسعود على قبره یبکى ».

 العقد الفرید، ج ۴، ص ۲۸۳٫

‏ * * *

‏‏ افسانه تحریم

‏ گروهى از عالمان اهل سنت، سوگوارى و گریه بر درگذشتگان را تحریم کرده و بر خلاف توصیه و روش نبى اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و شیوه اصحاب با آن مخالفت کرده ‏اند. بى شک با نگاه و تامل به مستندات گفته‏ هاى آنان، تحریم و ممنوعیت عزادارى افسانه ‏اى بیش نخواهد بود. موضوع تحریم سوگوارى و پاسخ آن را در دو پرتو و یک نتیجه به نظاره مى ‏نشینیم:

‏ پرتو اوّل

‏ مخالفان گریه و عزادارى، روایات چندى را در ممنوعیت گریه و عزادارى برشمرده ‏اند؛ از جمله:

‏ ۱ به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این سخن را نسبت داده‏ اند که مرده به جهت گریه و شیون بازماندگان در قبر عذاب مى ‏شود:

‏ « المیّت یعذب فى قبره بما نیح علیه. » صحیح بخارى، ج ۱، ص ۲۲۳، کتاب الجنائز؛ صحیح مسلم، ج ۳، ص‏۴۴، کتاب الجنائز؛ جامع الاصول، ج ۱۱، ص ۹۹، شماره ۸۵۷٫

‏ « ان المیّت لیعذب ببکاء اهله علیه. » همان.

‏ ۲ به گفته سعید بن مسیب، عایشه به هنگام فوت پدرش ابوبکر، مجلس سوگوارى برپا نمود. چون خبر آن به عمر رسید، وى دستور داد تا از آن جلوگیرى کنند. اما عایشه از دستور خلیفه سرپیچى کرد. در واکنش، عمر، هشام بن ولید را مامور ساخت تا نزد عایشه رفته و با زور شلاق از نوحه و گریه عزاداران جلوگیرى نماید. زنان چون از ماموریت هشام آگاه شدند، مجلس را ترک کرده و پراکنده شدند. آنگاه عمر این سخن را خطاب به آنان گفت:

‏ « تردن ان یعذب ابوبکر ببکائکن! ان المیت یعذب ببکاء اهله علیه؛ مى ‏خواهید با گریه خود ابوبکر را عذاب کنید! همانا مرده با گریه نزدیکان خویش عذاب مى ‏شود. » صحیح الترمذى، رقم ۱۰۰۲٫

‏ ۳ این سخن نیز از عایشه نقل شده است که گفت:

‏ با رسیدن خبر شهادت جعفر بن ابى طالب، زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه، آثار حزن و اندوه در سیماى پیامبر اکرم نمایان شد. من از گوشه ‏اى او را که نشسته بود نظاره مى ‏کردم. در آن حال مردى به حضور ایشان رسید و گفت:

‏ اى رسول خدا! زنان بر جعفر گریه مى‏ کنند!

‏ پیامبر در واکنش به او فرمود:

‏ « فارجع الیهن فاسکتهن، فان ابین فاحث فى وجوههن التراب؛ برگرد و آنان را ساکت ساز، اگر آرام نشدند خاک بر صورتشان بپاش!. » المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۳، ص ۲۶۵٫

‏ ۴ از نصر پسر ابى عاصم نقل است که: شبى عمر صداى نوحه عزاى زنى را از یکى از خانه‏ هاى مدینه شنید، بى درنگ وارد خانه شد و زنان را پراکند و زن نوحه سرا را با تازیانه خود مضروب کرد، به گونه ‏اى که روسرى او از سرش افتاد. همراهان خلیفه با مشاهده این صحنه به او گفتند: اى خلیفه! موهاى زن نمایان شد. عمر در پاسخ چنین گفت:

‏ « أَجل، فلا حرمه لها؛ آرى، این زن احترام ندارد. » کنزالعمال، ج ۱۵، ص‏۷۳۱٫

پرتو دوّم:

‏ در پاسخ به ادعاى تحریم، شایسته است تا روایات فوق را که پیروان تحریم گریه و عزادارى بدان استناد کرده ‏اند نقد و بررسى نماییم:

‏ ۱ در آغاز مى‏توان از دیدگاه عایشه یاد کرد؛ او روایات فوق را عارى از اعتبار مى ‏دانست و آنها را نمى ‏پذیرفت و به راویان آن نسبت فراموشى و اشتباه مى ‏داد؛ نووى مى ‏گوید:

‏ « روایات فوق از نظر عایشه پذیرفته نشده، او به راویان آن نسبت فراموشى و اشتباه مى ‏دهد. زیرا خلیفه دوم و پسرش عبداللَّه این روایات را به صورت صحیح از پیامبر نگرفته‏ اند. چنانکه ابن عباس نیز مى ‏گوید: این روایات سخن خلیفه است نه سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم. » شرح النووى، ج ۵، ص ۳۰۸٫

‏ در این باره، یادکرد روایات ذیل شایسته است:

‏ الف ابن ملیکه از ماجرایى یاد مى ‏کند که بر ساختگى بودن روایت تحریم گریه گواهى مى ‏دهد؛ او مى‏ گوید:

‏ یکى از دختران عثمان درگذشت، به همراه عبداللَّه بن عمر و عبداللَّه بن عباس در تشییع جنازه او شرکت جستیم. در میان آن دو نشسته بودم که عبداللَّه بن عمر از گریه مردم شِکوه کرد و به فرزند عثمان چنین گفت:

‏ چرا مردم را از گریه باز نمى ‏دارید؟ همانا از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که مى ‏فرمود: « مرده به خاطر گریه خویشانش عذاب مى ‏شود » !. در آن حال، ابن عباس رو به ابن عمر کرده، گفت: « عمر گوینده این حرف است ». زیرا هنگامى که عمر بر اثر شدت زخم در بستر مرگ بود، صهیب نزد او آمد و بر بالین ‏اش گریه و ناله سر داد. عمر از این عمل صهیب ناراحت شد و گفت: آیا بر من گریه مى ‏کنى، در حالیکه پیامبر فرموده است که مرده به دلیل گریه نزدیکانش در عذاب خواهد بود!

‏ او در ادامه چنین بیان داشت:

‏ پس از درگذشت عمر، این سخن وى را براى عایشه بازگو کردم، وى در پاسخ چنین بیان داشت:

‏ « رحم اللَّه عمر، واللَّه ما حدث رسول اللَّه، لیعذب.. و لکن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قال: ان اللَّه لیزید الکافر ببکاء اهله علیه؛ خدا عمر را رحمت کند! سوگند به خدا که هرگز پیامبر چنین سخنى را بر لب نیاورده است، بلکه ایشان چنین بیان داشت:

‏ خداوند عذاب کافر را با گریه بستگانش افزون مى‏ کند. »

‏ عایشه سپس سخن خود را با این جمله پى گرفت:

‏ « حسبکم کتاب اللَّه و لا تزر وازره وزر اخرى؛ فاطر، آیه ۱۸٫ قرآن شما را در این باره کفایت مى ‏کند که فرمود: هیچکس گناه دیگرى را به دوش نمى ‏کشد. »

‏ آنگاه ابن عباس بر این جمله تاکید کرد که پروردگار مى ‏خنداند و مى ‏گریاند.

‏ روایت گر این ماجرا مى‏ گوید:

‏ چون سخن ابن عباس به پایان رسید، عبداللَّه بن عمر سکوت کرد و سخنى نگفت. مسند احمد، ج ۱، ص ۴۱؛ جامع الاصول، ج ۱۱، ص ۹۹٫

‏ ب روزى در حضور عایشه، سخنى از این گفته عبداللَّه بن عمر به میان آمد که به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مى ‏گوید: میت با گریه خویشانش در قبر عذاب مى‏ شود! عایشه در واکنش چنین گفت:

‏ « ذهل ابن عمر! انما قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم انه لیعذب بخطیئته و ذنبه و انّ اهله لیبکون علیه الان؛ فرزند عمر فراموش کرده است، بلکه رسول خدا چنین فرمود: مرده در قبر به خاطر گناهانش عذاب مى ‏شود، در حالى که نزدیکانش نیز در آن هنگام براى وى مى‏ گریند. » شرح النووى، ج ۵، ص ۳۰۸٫

‏ ج عایشه در فرازى دیگر مدعى است:

‏ « انکم لتحدثون عن غیر کاذبین و لا مکذوبین و لکن السمع یخطى؛ عمر و فرزند او عبداللَّه، از روى عمد و آگاهى نسبت دروغ به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نداده ‏اند، بلکه حدیث را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشتباه شنیده ‏اند. » مسند احمد، ج ۱، ص ۴۲؛ جامع الاصول، ج ۱۱، ص ۹۳، شماره ۸۵۶۳٫

‏ د همچنین عایشه از این حکایت یاد مى ‏کند که:

‏ روزى رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از کنار قبرى عبور مى ‏کرد، بازماندگان آن مرده را دید که بر او مى ‏گریند، آنگاه این سخن را بر زبان جارى ساخت: « کسى سنگینى عمل دیگرى را بر دوش نمى ‏کشد ». صحیح بخارى، ج ۱، ص ۲۲۳؛ ارشاد السارى، ج ۲، ص ۴۰۴٫

‏ ۲ روایتى که به جلوگیرى پیامبر از گریه منسوبان جعفر بن ابى طالب اشاره داشت نیز عارى از واقعیت است؛ زیرا:

‏ الف این روایت با روایات دیگرى که از ترغیب پیامبر اکرم بر گریه کردن حکایت داشت، در تعارض است. سنن النسائى، ج ۴، ص ۱۹؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۳۲۳؛ المستدرک على الصحیحین، ج ۱، ص ۳۸۱٫ ( به روایات ذکر شده در بخش سیره رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم رجوع شود ).

‏ ب در سند روایت فوق، شخصى بنام « محمد بن اسحاق بن یسار بن خیار » وجود دارد، که در نزد محدثان اهل سنت و علماى علم رجال آن طایفه مورد اعتنا نیست و آنان روایات ذکر شده توسط او را « ضعیف » و « جعلى » مى ‏دانند. عن ابن نمیر: انه یحدث عن المجهولین احادیث باطله. و عن احمد: یشتهى الحدیث فیاخذ کتب الناس فیضعها فى کتبه. و عنه ایضا: کان ابن اسحاق یدلّس. و عن ابى عبداللَّه: کان لایبالى عن من یحکى. و عنه ایضا: لیس بحجه. و عن احمد: لم یکن یحتج به فى السنن. و عن یحیى بن معین: لیس بذاک، ضعیف. و عنه ایضا: سقیم لیس بالقوى. و عن النسائى: لیس بالقوى.

‏ ر. ک: تهذیب الکمال، ج ۱۶، ص ۸۰ -۷۰٫

‏ ۳ روایت ذکر شده از « نصر بن ابى عاصم » نیز دستخوش ضعف بوده و به علل ذیل بدان نمى ‏توان استناد کرد:

‏ الف سند آن روایت ضعیف است، زیرا در میان راویان فردى بنام « ابراهیم بن محمد بن ابى یحیى » به چشم مى ‏خورد و عالمان نامدار اهل سنت او را دروغگو، جعل کننده حدیث و شخصى غیر قابل اعتماد دانسته ‏اند. قال احمد: کل بلاء فیه. و قال ایضا: لایکتب حدیثه، ترک الناس حدیثه، کان یروى احادیث منکره، لا اصل لها، و کان یأخذ احادیث الناس یضعها فى کتبه. و قال بشر بن المفضل: سألت فقهاء اهل المدینه عنه، فکلهم یقولون: کذّاب. و قال النسائى: لیس بثقه و لایکتب حدیثه. ر. ک: تهذیب الکمال، ج ۱، ص ۴۲۰٫

‏ ب نسبت چنین ماجراى ناشایستى به خلیفه مسلمین باورکردنى نیست و مى ‏توان آن را از واقعیت دور دانست، زیرا چگونه ممکن است که عمر به خانه یک زن نامحرم حمله کند و او را با تازیانه مضروب سازد، به گونه ‏اى که روسرى زن از سرش بیفتد، و خلیفه در واکنش به اعتراض یاران خود، آن زن را غیر قابل احترام بپندارد! و خاطره تلخ یورش به خانه وحى را در ذهن ها تجدید کند.

‏ ج در صورت صحت ماجراى فوق، آیا سؤال مطرح مى ‏شود که: آیا عملکرد و فعل عمر حجت است؟ با وجود آن که او ادعاى عصمت نداشته است و دیگران نیز چنین منقبتى را براى او ذکر نکرده‏اند. غزالى، عالم برجسته سنى، حجت بودن قول عمر و ابوبکر را وهمى بیش ندانسته است. فقال: الاصل الثانى من الاصول الموهومه: قول الصحابى، و قد ذهب قوم الى ان مذهب الصحابى حجه مطلقا، و قوم الى انّه الحجه ان خالف القیاس، و قوم الى ان الحجه فى قول ابى بکر و عمر خاصه لقوله اقتدوا باللذین بعدى، و قوم الى ان الحجه فى قول الخلفاء الراشدین اذا اتفقوا. و الکل باطل عندنا، فانّ من یجوز علیه الغلط و السهو، و لم تثبت عصمته عنه فلا حجه فى قوله، فکیف یحتج بقولهم مع جواز الخطاء.

‏ المستصفى، ج ۱، ص ۲۶۰؛ دراسات فقهیه فى مسائل خلافیه، ص‏۱۳۸٫

‏ د بى شک رفتار خلیفه در راستاى سنت پیامبر نبوده است، آنچه که ما را به این ادعا رهنمون مى ‏سازد آن است که آن حضرت در حدیثى او را از مقابله با گریه کنندگان باز داشت و فرمود « یا عمر! دعهن » مسند احمد، ج ۲، ص ۳۲۳٫٫ و همچنین عایشه در این مساله خاص به عمر نسبت خطا و فراموشى داده است. المجموع للنووى، ج ۵، ص ۳۰۸٫


‏ نتیجه:

‏ با درنگ و تأمل در روایات فوق، ریشه ادعاى نهى و تحریم گریه و عزادرى بر مردگان، به عمر و فرزندش باز مى ‏گردد. اگر با نگاه خوش بینانه به سخن عایشه بنگریم و « اشتباه در فهم » و یا « خطا در نقل » فرمایش پیامبر بپذیریم، به این نکته خواهیم رسید که:

‏ رسول گرامى اسلام هرگز از سوگوارى و گریستن بر مرده مسلمان نهى نفرموده است و روایات عذاب دادن میت به مرده کافر اشارت دارد و شامل مردگان مسلمان نمى‏شود.


‏ کنکاشى در تاریخ

‏ برپایى سوگوارى، مرثیه خوانى، عزادارى، نوحه خوانى و جلوه‏ هاى خاصى از مراسم بزرگداشت و تعزیت در تاریخ بسیار است. با کنکاش و جست و جو در متون تاریخى و آثار کهن اسلامى نمونه ‏هاى فراوانى مى ‏توان یافت که این امر از روایى و همچنین عادى بودن برگزارى چنین محافلى حکایت مى ‏کند و بر مرسوم بودن آن گواهى مى‏ دهد؛ واکنش مردم مدینه نسبت به شنیدن خبر شهادت امام حسین ( ع ) یکى از نمونه ‏هاى آشکار و گویاى این مدعاست، طبرى در تاریخ خود به نقل از یکى از راویان چنین مى ‏نویسد:

‏ « فلم اسمع واللَّه واعیه مثل واعیه نساء بنى هاشم فى دورهن على الحسین؛ به خدا سوگند، من سوگواریى همچون ناله و گریه زنان بنى هاشم در مصیبت حسین ( ع ) نشنیده‏ام. » تاریخ الطبرى، ج ۳، ص ۳۴۱ و ۳۴۲٫

‏ ابن کثیر در تاریخ خود چنین مى‏ نویسد:

‏ در روز عاشورا از سبط ابن جوزى در دمشق خواسته شد که بر فراز منبر رفته و از مقتل و چگونگى شهادت امام حسین ( ع ) براى مردم سخن گوید. سبط ابن جوزى این خواسته را پذیرفت و بر بالاى منبر تکیه زد، او پس از یک سکوت طولانى، دستمال خویش بر صورت نهاد و گریه شدیدى سرداد و آنگاه در حالى که مى‏ گریست این دو بیت شعر را سرود:

‏ ویل لمن شفعاؤه خصماؤه * و الصور فى نشر الخلایق ینفخ

‏ لابد أن ترد القیامه فاطم * و قمیصها بدم الحسین ملطخ

‏ واى به حال کسى که شفیع‏اش دشمن او باشد! در هنگامه قیامت، که براى بیرون آمدن مردم از زمین « قبور » در صور دمیده مى ‏شود.

‏ سرانجام در قیامت فاطمه زهرا وارد محشر مى ‏شود، در حالى که پیراهن ‏او به خون حسین ( ع ) آغشته است.

‏ سپس سبط ابن جوزى از منبر پایین آمد و اشک ریزان به خانه خویش رفت. البدایه و النهایه، ج ۱۳، ص ۲۰۷ ( حوادث ۶۵۴ هجرى قمرى ).

‏ در تاریخ همچنین نمونه ‏هاى از برپایى عزادارى مردم براى درگذشت شخصیت هاى اهل سنت ثبت است؛ به عنوان مثال مى‏ توان به موارد ذیل اشاره کرد:

‏ ۱ – عزادارى براى عبدالمؤمن ( م ۳۴۶ ق. )

‏ عبدالمؤمن بن خلف، از فقیهان مذهب ظاهرى و پیرو مکتب محمد بن داود است. نسفى درباره خاکسپارى وى چنین مى ‏گوید:

‏ در تشییع جنازه عبدالمؤمن شرکت جستم، صداى طبل و دهل آن چنان گوش خراش بود گویا آنکه لشکرى به شهر بغداد یورش برده است. این مراسم ادامه داشت تا آنکه مردم براى برپایى نماز میت آماده شدند. » تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج ۱۰، ص ۲۷۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۱۵، ص‏۴۸۰٫

‏ ۲ – عزادارى براى جوینى ( م ۴۷۸ق. )

‏ ذهبى از درگذشت جوینى و مراسم سوگوارى او چنین یاد مى‏کند:

‏ « نخست او را در منزل‏اش به خاک سپردند و آنگاه پیکرش را به مقبره الحسین ( شاید کربلاى معلى ) انتقال دادند. در ماتم او منبرش را شکستند، بازارها را تعطیل کردند و مرثیه ‏هاى فراوانى در مصیبت اش خواندند. او چهارصد شاگرد و طلبه داشت، آنان در سوگ استاد خویش، قلم و قلمدان‏ هاى خود را شکستند و یک سال عزادارى نمودند و عمامه ‏هاى خود را به مدت یک سال از سر برداشتند بدان حد که کسى جرات به سر گذاشتن عمامه را نمى ‏داشت. آنان در این مدت در سطح شهر به نوحه خوانى و مرثیه سرایى پرداختند و در فریاد و جزع زیاده روى کردند! » سیر اعلام النبلاء، ج ۱۸، ص ۴۶۸؛ المنتظم، ج ۹، ص ۲۰٫

‏ ۳ – عزادارى براى ابن جوزى ( م ۵۹۷ ق. )

‏ سبط بن جوزى در شب جمعه سیزدهم ماه رمضان فوت کرد. ذهبى درباره بازتاب مرگ او مى‏ نویسد:

‏ «.. با درگذشت او، بازارها تعطیل گردید و جمعیت زیادى در مراسم او حضور یافتند، فراوانى مردم و فزونى گرما سبب شد که بسیارى از سوگواران روزه خویش را خوردند!، بعضى خود را به دجله انداختند.. از کفن اندکى ماند.. مردم تا پایان ماه رمضان در کنار قبر او شب را به صبح رساندند، آنان شمع و چراغ و قندیل آوردند و قرآن را ختم کردند. مراسم عزادارى را روز شنبه برپا کردیم، سخنرانان درباره او به سخن پرداختند، جمعیت بسیارى شرکت جستند و درباره او مرثیه‏ ها گفته شد. » سیر اعلام النبلاء، ج ۱۸، ص ۳۷۹٫

‏ سخن پایانى

‏ مورخان بنام اهل سنّت، بآسانى و مسامحه صحنه ‏هاى سوگوارى و عزادارى مردم براى عالمان سنى مذهب را گزارش کرده و آن را بدون هیچ تحلیل و یا نقدى نقل کرده و گاه به بزرگى از آن یاد نموده ‏اند، اما هم ایشان در برابر عزادارى و ماتم سرایى شیفتگان امام حسین ( ع ) به تندى تاخته و در موضع‏گیرى خشن و سرشار از تعصب خویش، آن را مولود بى خردى و دورى از سنت قلمداد مى ‏کنند! ر. ک: العبر، ج ۲، ص ۸۹؛ تاریخ الاسلام، ( حوادث ۳۵۱ هجرى )، ص ۱۱؛ الکامل، ج ۸، ص ۵۴۹٫

‏ براستى این دوگانگى از چیست؟

 فهرست منابع


‏ القرآن الکریم

‏ أخبار مکه، ابوعبداللَّه فاکهى، ۲۴۰ ه’.

‏ ارشاد السارى، قسطلانى، ت ۹۲۳ ه’.

‏ أنساب الأشراف، احمد بن یحیى بلاذرى، ت ۲۷۹ ه’.

‏ الأستیعاب، ابن عبدالبرّ قرطبى، ت ۴۶۳ ه’.

‏ البدایه و النهایه، ابن کثیر دمشقى، ت ۷۷۴ ه’.

‏ تاریخ الاسلام، شمس الدین ذهبى، ت ۷۴۸ ه’.

‏ تاریخ الأمم و الملوک، ابوجعفر طبرى، ت ۳۱۰ ه’.

‏ تاریخ المدینه المنوره، ابوزید النمیرى، ت ۲۶۲ ه’.

‏ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ت ۵۷۱ ه’.

‏ تذکره الخواص، سبط ابن الجوزى، ت ۶۵۴ ه’.

‏ تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانى، ت ۸۵۲ ه.

 تهذیب الکمال، ابوحجّاج مزى، ت ۷۴۲ ه’.

‏ جامع الاصول، ابن اثیر جزرى، ت ۶۰۶ ه’.

‏ الجامع الصحیح، محمد بن عیسى ترمذى، ت ۲۹۷ ه.

‏ دراسات فقهیه فى مسائل خلافیه، نجم الدین طبسى

‏ ذخائر العقبى، محب الدین طبرى، ت ۶۹۴ ه’.

‏ السنن الکبرى، ابوبکر بیهقى، ت ۴۵۸ ه’.

‏ سنن النسائى، احمد بن شعیب، ت ۳۰۳ ه’.

‏ سیر اعلام النبلاء، شمس الدین ذهبى، ۷۴۸ ه’.

‏ السیره الحلبیه، برهان الدین حلبى، ۱۰۴۴ ه’.

‏ السیره النبویه، ابن هشام، ت ۲۱۳ ه’.

‏ شرح النووى، محیى الدین نووى، ت ۶۷۶ ه’.

‏ شفاء الغرام، محمد بن احمد حسنى، ت ۸۳۲ ه’.

‏ صحیح البخارى، محمد بن اسماعیل بخارى، ت ۲۵۶ ه’.

‏ صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج قشیرى، ت ۲۶۱ ه’.

‏ الطبقات الکبرى‏، محمد بن سعد بصرى، ت ۲۳۰ ه’.

‏ العبر فى خبر من غبر، شمس الدین ذهبى، ت ۷۴۸ ه’.

‏ العقد الفرید، ابن عبدربه اندلسى، ت ۳۲۷ ه’.

‏ الکامل فى التاریخ، ابن اثیر جزرى، ت ۶۳۰ ه’.

‏ کنز العمال، متقى هندى، ت ۹۱۱ ه’.

‏ المستدرک على الصحیحین، ابوعبداللَّه حاکم، ت ۴۰۵ ه’.

‏ المستصفى‏، ابوحامد غزالى، ت ۵۰۵ ه’.

‏ المسند، احمد بن حنبل، ت ۲۴۱ ه’.

‏ المصنف، ابن أبى شیبه، ت ۲۳۵ ه’.

‏ المغازى، محمد بن عمر واقدى، ت ۲۰۷ ه’.

‏ المنتظم، ابوالفَرَج ابن الجوزى، ت ۵۹۷ ه’.

نجم الدین طبسی
منبع:        http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=17