بررسی شخصیت و خانواده مختار ثقفی 

آرامگاه مختار ثقفی
آرامگاه مختار ثقفی

نویسنده: حجت‌الاسلام ابوالفضل هادی منش / مدیر گروه عملی نویسندگی معاونت تبلیغ حوزه

** سابقه قبیله ثقیف

مختار ابی عبیده ثقفی در خانواده‌ای در قبیله‌ ‘ثقیف’ در شهر طائف متولد شد. این قبیله یکی از خاندان مشهور عرب است که به فضل و بزرگی و مهمان دوستی معروف است. هنگامی که پیامبر(ص) برای نشر اسلام به این شهر مهاجرت کرد، آنجا را برای پذیرش اسلام مناسب نیافت و به مکه برگشت.

کودکان طائف با پرتاب کردن سنگ او را بدرقه کردند، به طوری که بدن ایشان زخمی شد و وجود مبارکش آزرده گشت. هنگامی که پیامبر(ص) مکه را فتح نمود و بت‌های قریش را نابود ساخت و خانه خدا را از وجود آنها پاک کرد، قبیله ‘هوازن’ و ثقیف در جنگ حنین در سال هشتم به جنگ با مسلمانان شتافتند.

پیامبر(ص) آنان را شکست داد و این دو قبیله به طائف عقب‌نشینی کردند. پیامبر(ص) ۱۵ روز آنان را محاصره نمود و تهدید کرد که باغ‌هایشان را نابود و درختان انگورشان را می‌سوزاند، ولی آنان از پذیرفتن اسلام خودداری نمودند و بر عبادت بت‌ها اصرار ورزیدند و در محاصره ماندند. پیامبر(ص) به خاطر فرا رسیدن ماه ذیقعده که از ماه‌های حرام است محاصره‌ آنان را پایان داد و سربازان اسلام به مدینه برگشتند.

پس از آن قبیله ثقیف به قدرت اسلام اندیشید و دید نمی‌تواند در برابر اسلام مقاومت کند. به همین دلیل، گروهی را به سوی پیامبر(ص) فرستاد. پیامبر(ص)، اسلام را بر آنها عرضه کرد. آنان گفتند ‘به شرطی اسلام را قبول می‌کنیم که ما را از نماز خواندن معاف داری و اجازه دهی تا سه سال بت لات را بپرستیم’. پیامبر(ص) خواسته آنها را نپذیرفت و فرمود ‘باید بدون قید و شرط مسلمان شوید’ و آنان ناگزیر پذیرفتند.

همچنین پیامبر(ص) شرط کرد که از رباخواری و زنا دست بکشند. آنان به ارتکاب این دو عمل مشهور بودند. با اینکه قبیله ثقیف دیر اسلام را پذیرفت، اما پس از آن در نشر اسلام و تمسک به ارزش‌های آن معروف شد.

** سرشناسان قبیله ثقیف

این قبیله افراد سرشناس و برجسته‌ای را به جامعه اسلامی هدیه کرد. از جمله‌ ‘مسعود’ پدربزرگ مختار که یکی از مردان بزرگ مکه و طائف بود. خداوند از زبان مشرکان می‌گوید ‘چرا این قرآن بر مرد بزرگی از دو قریه (مکه و طائف) نازل نگشت؟’

همچنین از بزرگان این خاندان، ‘عروه بن‌ مسعود’ صحابی بزرگ است که اسلام را در بنی ثقیف گسترش داد. او عموی مختار بود و زمانی که او طایفه‌اش را به سوی اسلام دعوت کرد وی را با نیزه هدف قرار دادند و کشتند. او وصیت کرد که همراه مسلمانان در حصار شهر طائف مدفون شود.

همان‌گونه که این خاندان، مسلمانانی نیک سیرت و صالح پرورش دادند، در آن خبیث‌ترین خلق خدا و جنایتکارترین افراد نیز مانند ‘حجاج بن ‌یوسف ‌‌ثقفی’ پرورش یافت که معتمد دولت اموی بود و با کشتن مسلمانان و ایجاد ترس و رعب در بین آنها دولت اموی را یاری داد. حجاج از شجاعت مختار در جنگ‌های مهم متعجب بود و درباره‌ او می‌گفت ‘او چه مرد با برکتی است. او دنیادیده و جنگ‌افروز و سرکوب کننده‌ی دشمن است’.

با وجود اینکه مختار و حجاج از نظر اعتقادی تفاوت‌های فراوانی داشتند اما حجاج او را می‌ستود. گرایش حجاج به سوی بنی‌امیه بود و گرایش مختار به سوی علویان و شاید به خاطر اینکه از یک طایفه بودند او را می‌ستوده است.

‘مغیره بن‌ شعبه’ نیز از رهبران ثقیف بود. او یکی از چهار مرد مکار جهان عرب به شمار می‌رفت. در مورد او گفته شده ‘اگر شهری هشت در داشته باشد و جز مکاران نتوانند از آن خارج شوند، مغیره از تمام این هشت در خارج می‌شود’. او در زمان معاویه ولایت عراق را عهده‌دار بود و زمینه‌ بیعت با یزید را فراهم ساخت تا والی عراق گردد.

‘محمد بن‌قاسم’ از دیگر بزرگان طایفه ثقیف است که سرزمین هند را فتح کرد.

‘یوسف بن ‌عمر ثقفی’ یکی دیگر از مردان ثقیف است که در عهد اموی والی عراق بود ولی بارزترین مرد این طایفه که ایمانی سرشار و سیرت نیکو داشت، مختار بود.

** پدر مختار

پدر مختار ‘مسعود ابوعبید’ از بزرگان صحابه و در صدر مجاهدان راه خدا بود. عمر بن خطاب او را فرمانده ارتش خود برای فتح عراق کرد. فردی به عمر اعتراض کرد که مسعود شایسته‌ فرماندهی نیست و از او خواست فرد دیگری را جایگزین او کند. عمر از این کار خودداری کرد و گفت ‘به خدا قسم چنین کاری نمی‌کنم’‍ و هزار سرباز را همراه وی کرد.

او فرمانده‌ای بود که در جنگ‌ها به نیروی ایمان و شهامت مسلح بود. در یکی از جنگ‌ها فرمانده‌ای از فارس به دست نیروهای اسلام اسیر شد ولی یکی از افسران اسلام به او امان داد و او را رها ساخت. بار دیگر همان فرمانده فارس اسیر شد و او را نزد مسعود بردند. خواستند او را بکشد ولی مسعود از کشتن او خودداری کرد و گفت ‘از خدا می‌ترسم مردی را بکشم که مسلمانی او را امان داده است زیرا مسلمانان در دوستی و دشمنی، مانند پیکری واحد هستند، هر کدام از آنان تعهدی کند دیگران نیز ملزم به انجام آن تعهد هستند’. به مسعود گفتند او از سران فارس است، گفت ‘هر چند این‌گونه باشد ولی من خیانت نمی‌کنم’ و او را رها ساخت.

در یکی از مناطق فارس، غذای لذیذی نزد مسعود آوردند. او از خوردن آن امتناع کرد و گفت ‘این غذا را نمی‌خورم مگر اینکه به دیگر سربازان نیز از این غذا بدهید’. وقتی به او گفتند که همه از این غذا خورده‌اند آنگاه از آن غذا خورد.

ابوعبید در جنگ با فارس سختی‌های فراوانی کشید و آنان را به شدت شکست داد. آنان در جست‌وجوی پیروزی در صفوف اول سپاهیان، فیل‌هایی قرار داده و آنها را با شاخه‌های درخت خرما پوشانده بودند. به طوری که مانند کوهی شده بودند و به آنها زنگ‌هایی آویزان کردند که صدایی بلند از آن بر می‌خاست. لذا اسب‌های مسلمانان ‌ترسیدند و فرار کردند ولی ابوعبید در طلیعه لشکر ایستاد و فیلی را با شمشیر زد. فیل به او حمله‌ور شد و او را له کرد و شهید شد. این واقعه در کنار پلی به نام ‘جسر ابی‌عبید’ و در سال ۱۴ هجری اتفاق افتاد در حالی که مختار ۱۳ سال بیشتر نداشت.

** مادر مختار

مادر مختار زنی فاضل و کامل بود که ‘دومه’ دختر ‘عمرو بن‌ وهب’ نام داشت و در عفت و پاکدامنی مهتر دیگر زنان بود. او در کنار همسرش ابوعبید در جنگ حضور داشت و شاهد مرگ همسر و فرزندش ‘جبر’ بود.

** ولادت مختار

بعضی از راویان می‌گویند هنگامی که مادر مختار او را حامله بود، مردی را در خواب می‌بیند که به او چنین می‌گوید: ‘به درستی که ائمه‌ حق، چهار نفرند که همه از قریش هستند و در رتبه برابرند. آنان علی(ع) و سه فرزندش می‌باشند که همه از اسباط هستند و در آنها تردیدی نیست. یکی از آنها نوه ایمان و نیکی است و دیگری کربلا او را در خود جای داده است و یکی از آنها نخواهد مرد تا اینکه اسب و پرچم پیروزی را به دنبال خود بکشد. او غایب گشته و مدتی است که دیده نمی‌شود و در رضوی ساکن است و در نزد او آب و عسل وجود دارد’.

خواه این روایت صحیح باشد یا ساختگی، مضمون این بیت بر مختار قابل انطباق است. او شیرمرد عرب و قهرمانی است که به او افتخار می‌کنند. مختار در همان سالی که پیامبر(ص) از مکه به مدینه هجرت کرد به دنیا آمد. آن روز برای خانواده مختار، روز مبارکی بود. شادی و سرور آنها را فرا گرفت. متاسفانه در منابع تاریخی ذکر نشده که مختار در چه ماهی به دنیا آمده و آیا در مدینه متولد شده یا طائف؟

** کنیه و لقب مختار

مختار به جز ‘ابواسحاق’ کنیه دیگری نداشت و لقب او ‘کیسان’ بود و گفته شده چون نام فرمانده سربازان مختار، کیسان بود، وی را نیز بدان لقب داده‌اند. کیسان، فردی رازدار و امین مختار بود.

** خانواده مختار

برادران او عبارت بودند از: جبر که با پدرش شهید شد، ‘ابوجبیر’ و ‘ابوامیه’. خواهر او زن فاضلی به نام ‘صفیه’، همسر ‘عبدالله بن ‌عمر’ بود. وی با شوهرش سخن گفت و از او خواست تا برادرش مختار از زندان عبیدالله ابن مرجانه آزاد سازد.

** مختار در آغوش امیرالمؤمنین(ع)

روزی ابوعبید به همراه فرزندش مختار نزد امیرالمؤمنین(ع) رفت. امام (ع) او را برای تبرک در بغل گرفت تا زندگی‌اش در آینده به خیر و نیکی رسد. امام بر سر مختار دستی کشید و تأملی کرد و آثار پهلوانی و شهامت و بزرگی را در او دید و فرمود ‘کیِس، کَیِس’ یعنی زیرک است زیرک است.

‘سید عبدالرزاق مقرم’ می‌نویسد: این کلمات نشانگر آن است که مختار در آینده به بزرگی می‌رسد و در گرفتن حقّ علویان و خون‌خواهی برای آنان تلاش می‌کند. این کلمات، خبری غیبی بود که امام(ع) در مورد مختار فرموده و مختار روی این کلمات حساب ویژه‌ای می‌کرد و همواره در آنها تفکر می‌نمود.

** سخن مهم امیرالمؤمنین(ع) در مورد مختار

روزی حضرت علی (ع) که با اصحابش در مورد مصائب و گرفتاری‌هایی که اهل‌بیت(ع) به آن گرفتار می‌شوند صحبت می‌کرد، فرمود ‘همان‌گونه که بعضی از بنی‌اسرائیل اطاعت کردند و گرامی داشته شدند و بعضی سرپیچی کردند و کیفر و شکنجه شدند، شما نیز این‌گونه خواهید بود’.

یکی از اصحاب سؤال کرد سرپیچی‌کنندگان چه کسانی هستند؟ و امام(ع) فرمود: سرپیچی‌کنندگان کسانی هستند که مامور به بزرگداشت ما اهل‌بیت و حقوق ما شدند ولی ترسیدند و مخالفت نمودند و حقوق ما را انکار کردند و کوچک شمردند و فرزندان ما و فرزندان رسول خدا(ص) را کشتند که مامور به اکرام و دوستی آنها بودند’.

برخی پرسیدند آیا این حادثه اتفاق می‌افتد؟ و امام (ع) فرمود ‘بله این حادثه بدون تردید اتفاق می‌افتد’. سپس فرمود: آری، این خبر حقّی است که اتفاق خواهد افتاد و دو فرزندم حسن(ع) و حسین(ع) را خواهند کشت.

سپس امام (ع) ادامه داد: به زودی به کسانی که در دنیا ظلم نمودند با شمشیرهای افرادی که خداوند آنها را برای انتقام مسلط می‌کند، بدی می‌رسد. زیرا آنان فاسق بودند، همان گونه که به بنی‌اسرائیل بدی رسید.

شخصی سؤال کرد چه کسی از فاسقان انتقام می‌گیرد؟ و امام(ع) فرمود: نوجوانی از طایفه ثقیف که مختار بن‌ابی‌عبید نام دارد.

امام زین‌العابدین(ع) درباره‌ این حدیث امیرالمومنین(ع) فرمود‌ ‘این حادثه مدتی بعد از فرمایش امیرمؤمنان(ع) اتفاق افتاد’.

به هر حال این خبر از اخبار غیبی است که امیرمؤمنان(ع) که دروازه‌ شهر علم رسول خدا(ص) است بدان خبر داده و مانند دیگر اخبار غیبی ایشان اتفاق افتاده است.

** خاستگاه تربیتی مختار

مختار از همان کودکی در خانواده‌ای بزرگ که سیادت را در طائف عهده‌دار بود چشم به جهان گشود که سنّت‌های پسندیده‌ای مانند مهمان‌نوازی و دفاع از همسایه در آن‌ رایج بود، افزون بر اینکه تعالیم اسلامی مانند ایمان به خدا و خیرخواهی برای مردم و راستگویی و دوری از بدی و سفارش به اکرام و احسان و دیگر صفات پسندیده در آن وجود داشت.

احتمال قوی وجود دارد که مختار در زمان کودکی، همراه پدرش به مدینه‌ منوّره که پایتخت جهان اسلام شده بود، مهاجرت کرده باشد و پدرش ترجیح داد که در آنجا با صحابه زندگی کند و عمر‌بن‌خطّاب او را فرمانده سپاه اسلام کرد.

مختار در سایه‌ خاندان نبوی بزرگ شد و از آداب و تربیت آنها بهره جست و از همان کودکی به دنبال پیشرفت و کسب احترام در جامعه بود.

او با دو نوه‌ گرامی رسول خدا(ص) یعنی حسن(ع) و حسین(ع) در ارتباط بود و پیش از کسب آن محبت و احترام اجتماعی برای خود، نسبت به آن دو در دل محبت و احترام داشت و پیوسته همراه آنان بوده است. این موضوع سبب گردید که علیه حکومت اموی و برای خون‌خواهی امام حسین(ع) به پا خیزد.

مختار پیوند محکمی با صحابه و فرزندانشان داشت و هنگامی که به قدرت رسید برای بعضی از آنان هدیه فرستاد. همان‌گونه که اموال بسیاری را به ‘محمد بن‌حنفیّه’ بخشید تا بین فرزندان صحابه و دیگران تقسیم کند.

منبع:          http://hajj.ir/hadjwebui/news/wfShowOpinion.aspx?id=52154

مختار ثقفی کیست؟

مختار ثقفی
مختار ثقفی

 

رجانیوز: مختار بن ابی عبیده بن مسعود بن عمرو بن عمیر بن عوف بن قسی بن هنبه بن بکر بن هوازن؛(۱) از قبیله ثقیف؛ کـه قبیله مشهـور و گسترده‌ای از هـوازن، از اعراب منطقه طائف اسـت، می‌باشد.(۲) کنیه‌اش ابواسحاق(۳)؛‌ و لقـبش کـیـسـان بود که فـرقـه کـیـسـانیه منسوب به او است. کیسان به معنای زیرک و تیزهوش است.(۴)

طبق روایتی، اصـبـغ بـن نـبـاتـه، از یـاران امـیـرالمـؤمـنین می‌گوید: “لقب کیس را امیرالمؤمنین به مختار دادنـد.”(۵)

پـدر مـخـتـار ابـوعـبـیـده ثـقـفـی است که در اوایـل خـلافـت عـمـر از طـائف بـه مـدیـنـه آمـد و در آنجـا سـاکن شد.(۶) وی یکی از سـرداران بـزرگ جـنـگ بـا ارتـش ‍ کـسـری(ایـران) در زمـان عمر بود. (۷) ماجرای رشـادت این دلیرمرد در واقعه یوم الجسر در جنگ با ارتش ایران در منطقه بصره معروف است.(۸)

مـادر مـخـتـار دومـه است که از زنـان بـا شخصیت بـود و او را صـاحـب عقل و رای و بلاغت و فصاحت دانسته‌اند.(۹)

وی ادب و فضائل اخلاقی را از مکتب اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) آموخت،(۱۰) و در آغاز جوانی، هـمراه با پدر و عموی خود برای شرکت در جنگ با لشکر فُرس به عراق آمد و خاندان او همانند بسیاری از مسلمانان صدر اسلام، در عراق و کوفه ماندند. مختار در کنار امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود و پـس از شهادت آن حضـرت، بـرای مدتی کوتاه به بصره آمد و در آنجـا سـاکـن شد.(۱۱)

علامه مجلسی(ره) می‌فرماید:

مـختار، فضایل اهل بیت پیامبر اکرم را بیان می‌کرد و حتی مناقب امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) را برای مردم منتشر می‌ساخت و معتقد بود که خاندان پیامبر از هر کس برای امامت و حکومت پس از پیـامبـر سـزاوارتـرند و از مصـایـبی کـه بـر خـانـدان پیامبر وارد شده، ناخشنود بود.(۱۲)

خاندان مختـار از شیعیان مخلص و علاقه‌منـدان بـه اهل بیت رسالت(علیهم السلام) بودند.

یاری رسانی به مسلم بن عقیل (ع)

بر اساس گواهی تـاریـخ و تـصـریـح شـیـخ مـفـیـد و طـبـری، پـس از آن کـه مـسـلم بـن عـقیل وارد کوفه شد، مستقیما به خانه مختار وارد شد، مختار او را گرامی داشت و رسما از او اعلام حمایت و پشتیبانی کرد.(۱۳)

مختار به ابن غرق گفت: “هرگاه شنیدی که من قیام کرده‌ام، بـه مردم بگو: مختار به خونخواهی شهید مظلوم و مقتـول سرزمین کربلا و فرزند پیامبر خدا – حسین بن علی(علیهماالسلام) – قیام کرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسین را از دم شمشیر خواهم گذراند.”

بلاذری می‌نویسد: خانـه مختـار محل ورود مسلم بود.(۱۴) اما با ورود مزوّرانه و غـیـرمـنتظره ابن زیاد به کوفه، ناگهان اوضاع به هم ریخت و مسلم صلاح دید از خانه مختار بـه خـانـه هـانـی بـن عـروه، کـه مرد مقتدر و با نفوذ شیـعـه در کوفه بـود، نقل مکان کند.

مختار پس از ورود مسلم، آرام ننشست و پس از بیعت با مسلم، به منطقه خطرنیّه و اطراف کوفه برای جمع آوری افراد و گرفتن بیعت برای مسلم حرکت کرد. اما با دگرگونی اوضاع کوفه و تسلیم مردم در مقابل ابن زیاد، دوباره به کوفه بازگشت.

ابن زیـاد دسـتور داد که دعوت کنندگان امام حسین(علیه السلام) و حامیان مختار با او بیعت کنند، وگرنه دستگیـر و اعدام می‌شوند. ابن اثیر نوشته است: هنگام دستگیری مسلم و هانی، مختار در کوفه نبود و او برای جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتی خبر ناگوار دستگیری مسلم را شـنـیـد، بـا جمعی از افراد و یارانش به کوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نیروهای مسلح ابن زیاد بـرخـورد کـرد و در پـی یـک گـفت و گوی لفظی شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیری پـیـش آمـد و فـرمـانـده آن گـروه مـسـلح کـشته شد و افراد مختار متفرق شدند؛ زیرا مقاومت را به صـلاح نـدیـدنـد؛ مـخـتـار از آنـان خـواست محل را ترک گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد.(۱۵)

ابن زیاد پس از مسلط شدن بر اوضاع و شهادت مسلم و هانی، به شدت در جست و جوی مختار بـود و برای دستگیری او جایزه‌ای معیّن کرد.(۱۶)

دستگیری مختار توسط ابن زیاد

یکی از دوستان مختار بـه نـام هانی بن جبّه، نزد عمرو بن حریث، نماینده ابن زیاد رفت و ماجرای مخفی شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت: به مختار بگوید مواظب خود باشد که تحت تعقیب است و در خطر می‌باشد.

مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت. وقـتـی چـشـم ابـن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: “تو همانی که به یاری پسر عقیل شتافتی؟ “مختار قسم یاد کرد که من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حریث به سر بردم.”(۱۷)

ابن زیاد که عصبانی بود، عصای خود را محکم به صورت مختار کوبید، به طوری که از نـاحیه یک چشم صدمه دید. عمرو برخاست و از مختار دفاع کرد و شهادت داد که او در ماجرا نبوده و بـه وی پناهنده شده است. ابن زیاد کمی آرام گرفت و گفت: “اگر شهادت عمرو نبود، گردنت را می‌زدم.” و دستور داد مختار را به زندان افکندند. همچنان در زندان بود تا امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید.(۱۸)

آزادی مختار از زندان

مختار، زائده بن قدامه را محرمانه نزد شوهر خواهرش، عبدالله فرزند عمر بن خطّاب، به مدینه فرستاد و به او گفت: که ماجرا را به عبدالله بگوید و او از یزید برایش تقاضای عفو کند.

عبدالله، شوهر صفیه – خواهر مختار – بود. یزیـد و دیگر اموی‌ها برایش احترام قائل بودند. او نامه‌ای برای یزید فرستاد و برای مختار، که دامادش بود، تقاضای بخشش کرد. یزید هم بلافاصله، نامه‌ای به ابن زیاد نوشت که به محض رسیدن این نامه، مختار را از حبس آزاد کند.

مختار، که در یک قدمی مرگ بود، با نامه یزید نجات یافت و ابن زیاد او را خواست و به او گـوشـزد کـرد: اگر نامه امیرالمؤمنین(یزید)!! نبود، تو را می‌کشتم. حالا برو و در کوفه نمان. مختار به ابن زیاد گفت: بسیار خوب، من برای انجام عمره به مکه می‌روم و با این بهانه به نزد ابن زبیر آمد.

مختار به ناچار به حجاز رفت؛ زیرا آنجا از سلطه بنی امیه آزاد بود و به عبدالله بن زبیر، که خود را حاکم و خلیفه می‌پنداشت، رفت.

ابن غرق می‌گوید: در بین راه عراق به طرف حجاز، مختار را دیدم که یک چشمش ناقص شده بـود. عـلت را از او پـرسـیدم. گفت: “چیزی نیست، این زنازاده (ابن زیاد) با عصایش چشم مرا مـعـیـوب نمود.” و تاکید کرد(خداوند مرا بکشد، اگر او را نکشم.) مختار همچنین به ابن غرق گفت: “هرگاه شنیدی که من قیام کرده‌ام، بـه مردم بگو: مختار به خونخواهی شهید مظلوم و مقتـول سرزمین کربلا و فرزند پیامبر خدا – حسین بن علی(علیهماالسلام) – قیام کرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسین را از دم شمشیر خواهم گذراند.”(۱۹)

بازگشت مختار به کوفه

همزمان با دعوت مختار و تهیه مقدمات قیام، عبدالله بن زبیر، سیاستمدار کارکشته‌ای به نام عبدالله بن مطیع، را که سابقه دوستی با مختار داشت، به استانداری کوفه منصوب نمود. تـاریـخ ورود اسـتـانـدار جدید بـه کـوفـه، پنج شنبه بیست و پنجم رمضان سال ۶۵ ه ‍.ق بود.

مختار پـس از بریدن از ابـن زبـیـر و تماس‌هایی که با اهل بیت پیامبر(علیهم‌السلام) گرفت، مکه را به قصد عراق برای هدفی بزرگ ترک کرد؛ و به کوفه رفت.(۲۰)

بلاذری نوشته است: مختار با قافله‌اش وارد کوفه شد و پیش از ورود به شهر، کنار رودخانه حیره رفت و غسل کرد، موهای خود را روغن زد و خود را معطر کرد، لباسی مناسب پوشید و عـمامه‌ای بر سر نهاد، شمشیر را حمایل کرد و سوار بر اسب وارد شهر شد. در ابتدای ورود، بـه مـسـجـد سـکـون – مـرکـز تجمع مردم در محله کنده – رسید. مردم از او استقبال گرمی کردند. مختار مرتب به مردم بشارت فتح و پیروزی می‌داد.(۲۱)

مختار با رهبران شیعیان و یاران امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و کسانی که در حادثه عاشورا دخالت نداشتند – که آنان را (حسینیّون) می‌گفتند – ملاقات نمود و آنان را به بیعت و قیام دعوت کرد.(۲۲)

مردم کوفه همگی به صورت نیمه مخفیانه با مختار بیعت کردند. اساس این بیعت و هدف از آن قیام، خونخواهی شهدای کربلا بود.(۲۳) خبر ورود مختار به کوفه و گرایش عمومی مردم به او بـه گوش ابن مطیع رسید و قاتلان امام حسین(علیه السلام) همچون شمر بن ذی الجوشن و شبث بن ربعی و زید بن حارث، که از معاونان استاندار ابن زبیر بودند، خطر مختار را به او گوشزد نمودند و پیشنهاد دستگیری و حتی قتل مختار را به او دادند.

سرانجام عمال ابن زبیر، مختار را دستگیر کردند و به زندان انداختند.(۲۴) مختار بـرای دومـیـن بـار بـه زندان افتاد. گوینـد زندانی شدن مختار همزمان با قیام توّابین بود.(۲۵)

مجددا مختار از زندان برای شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر نامه‌ای نوشت و همانند گذشته، از زندان آزاد شد، اما با قید ضمانت.

مختار پس از چند ماه زندانی شدن توسط عمال ابن زبیر، خلاصی یافت، و با یک حرکت حساب شـده مشغول برنامه‌ریزی برای قیام شد و جمعی از سران شیعه و بقایای توابین از طرف او مامور شدند تا از مردم بیعت بگیرند.

فلسفه قیام مختار

هـدف مـهـم و اصـلی مـخـتـار از قیامش غیر از خونخواهی امام حسین(علیه السلام) و شهدای کربلا و دفاع از اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) نبود. برای اثبات این مطلب و درک فلسفه قیام مختار، به طور خلاصه، ادلّه ذیل بیان می‌شود:

۱- مختار در ملاقات با سران شیعه در کوفه، هدف دعوت و قیام خود را چنین بیان می‌کرد:

همانا (محمد حنفیّه) فرزند علی، وصی و جانشین پیامبر، مرا به عنوان امین و وزیر و فرمانده بـه سـوی شما فرستاده و به من دستـور داده است تا کـسـانی که ریختـن خون حسین را حـلال دانـسـتـنـد بـه قتل برسانم و به خـونخـواهـی اهـل بیتش و دفاع از ضعفا قیام کنم. پس شما نخستین گروهی باشید که به ندای من پاسخ مثبت می‌دهید.(۲۶)

۲- در مـوضـعـی دیـگـر چـنـیـن گـفـت: “مـن بـرای اقـامـه شـعـار اهـل بـیـت و زنـده کـردن مـرام آنـان و گـرفـتـن انـتـقـام خـون شـهـیـدان بـه سـوی شـمـا آمـده‌ام.”(۲۷)

۳- هـنـگـامـی کـه در زنـدان بـود، مـی‌گـفـت: “بـه خـدا سـوگـند، هر ستمگری را خواهم کشت و دل‌های مؤمنان را شاد خواهم کرد و انتقام خون(فرزندان)پیامبر(صلی الله علیه و آله) را خواهم گرفت و مرگ و زوال دنیا هم نمی‌تواند مانع من شود.”(۲۸)

۴- وی نـامـه‌ای مـحـرمـانـه از زنـدان بـرای تـوّابـیـن فـرسـتـاد و ضـمـن تـجـلیـل از حـرکـت انقلابی آنان، بشارت داد که “من به زودی به اذن خدا، از زندان آزاد خواهم شد و دشمنان شما را از دم تیغ خواهم گذراند و نابودشان خواهم کرد.”(۲۹)

۵- در ملاقات نمایندگان شیعیان عراق با محمد حنفیّه و امام سجاد(علیه السلام) در حجاز، آنان اظهار داشتند که مختار ما را به خونخواهی شما دعوت کرده است. امام و محمد حنفیّه در پاسخ آنان، اظهار داشتند که ما خواهان این کاریم و بر مردم واجب است او را یاری دهند.(۳۰)

۶- در بـازگـشت سران شیعه از مدینه به کوفه، مختار در جمع آنان اعلام داشت: “مرا در جنگ با قاتلان اهل بیت و خونخواهی حسین(علیه السلام) یاری دهید.”(۳۱)

۷- مـخـتار به ابن غرق گفت: “به مردم بگو: هدف مختار و گروهی از مسلمانان، که قیام کرده‌انـد، خـونخواهی شهید مظلوم و کشته شده کربلا، حسین سرور مسلمین و فرزند دختر پیامبر سیّد مرسلین می‌باشد.(۳۲)

۸- در دیـدار مـحـرمـانه سران شیعه با ابراهیم اشتر و دعوت از او برای یاری مختار، یزید بن انس اظهار داشت: “ما تو را به کتاب خدا و سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و خونخواهی اهل بیت او و دفاع از ضعفا و مظلومان دعوت می‌کنیم.”(۳۳)

۹- در نـامـه ابـن حـنـفـیـّه بـه ابراهیم اشتر آمده است: مختار، امین و وزیر و منتخب من است و به او دسـتـور داده‌ام با دشمنانم وارد نبرد شود و به خونخواهی ما برخیزد، خود و طایفه و پیروانت او را یاری کنید.(۳۴)

۱۰- مختار در مراسم بیعت مردم کوفه با او گفت: “بیعت می‌کنید با من بر اساس کتاب خدا و سنّت پیامبرش و خونخواهی اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله).” (۳۵)

۱۱- شعار قیام مختار “یا لثارات الحسین” بود.(۳۶)

تصمیم سران کوفه

عـبدالرحمن بن شریح می‌گوید: جمعی از سران شیعه در خانه سعد بن ابی سعر حنفی، که از چهره‌های برجسته شیعه بود، جلسه‌ای تشکیل دادند.

عبدالرحمن، که از بزرگان کوفه بود، در آن جلسه چنین گفت: “مختار می‌خواهد قیام کند. و ما را بـه همکاری و یاری خویش دعوت نموده و ما هم بیعت او را پذیرفته‌ایم، ولی نمی‌‌‌دانیم که واقعا او از طرف ابن حنفیّه ماموریت دارد یا خودش این چنین تصمیم گرفته است.” او پیشنهاد داد جـمـعـی از سـران شـیـعـه به حجاز بروند و با اهل بیت پیامبر و بازماندگان امام حسین(علیه السلام) به ویـژه مـحـمـد حـنـفـیـّه، دیـدار کـنند تا قضیّه روشن شود. آن جمع پیشنهاد را پذیرفتند و به حجاز رفتند و به ملاقات محمد حنفیّه رفتند.

مـحـمد عـلت آمـدن آنـان را جویا شد. عبدالرحمن گفت: مـخـتـار ثقفی به کوفه آمده و مدّعی است که از طرف شما ماموریت دارد و ما را به کتاب خدا و سـنـّت پـیـامبر و خونخواهی اهل بیت پیامبر و دفاع از مظلومان دعوت کرده است. می‌خواستیم نظر شما را بدانیم. اگر چنین باشد، با همه وجود، از او حمایت خواهیم کرد و اگر چنین نباشد، او را ترک خواهیم نمود.

محمد، فرزند امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از حمد و ثنای الهی گفت: گفتید کسی شما را برای خونخواهی ما دعوت کرده است. به خدا سوگند، دوست دارم خـدا بـه وسیله هر یک از بندگان خود که بخواهد انتقام خون ما را از دشمنانمان بگیرد. این نظر من است. (۳۷)

عـلاّمـه مـجـلسی(ره) به نقل از فقیه بزرگوار علامه ابن نما می‌نویسد: محمد حنفیّه به سران شـیـعـه گـفـت: “درباره خونخواهی ما، برخیزید همه به نزد امام من و امام شما، علی بن الحـسـین (علیهماالسلام) برویم. آنان همراه محمد حنفیّه خدمت امام سجاد(علیه السلام) شرفیاب شدند و محمد ماجرا را بیان کرد. امام در پاسخ آنان فرمود:

عـمـوجـان، اگـر کسی به حمایت ما اهل بیت برخیزد، بر مردم واجب است او را یاری دهند. من تو را در این امر(قیام به خونخواهی) نماینده خود قرار دادم؛ هر طور که صلاح دیدی، اقدام کن .

پـاسـخ صـریـح و قـاطـع امـام، تـکـلیـف را روشن کرد و سران شیعه شاد شدند و با خود گفتند: امام و محمد حنفیّه به ما اجازه قیام دادند.(۳۸) آنان به کوفه بازگشتند و به مـخـتـار بـشـارت دادنـد و او را از مـاجـرا آگـاه سـاخـتـند و مختار با شادی گفت: ” الله اکبر، مرا ابـواسـحـاق گـویـنـد. بـرخـیـزیـد و دسـت بـه کـار شـویـد و شـیـعـیـان را آمـاده قـیـام کنید.”(۳۹)

شـعار یاران مختار، شهر کوفه را گرفت: “یا منصورُ اَمِت؛ ای پیروز، بمیران” و با شعار “یا لثارات الحسین” چهره کوفه منقلب گردید.(۴۰)

شعار “یا منصـور امت” شعار یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر بود.(۴۱) و در قیام زید بن علی بن الحسین(علیهماالسلام) نیز همین شعار داده شد.(۴۲)

شهر کوفه چهره یک شهر جنگی به خود گرفت و این بار در تب خونخواهی امام حسین(علیه السلام) می‌سوخت و فریاد “یا لثارات الحسین” در شهر جوش و خروش افکند.

بـیـشتـر سـاکـنان عراق را ایرانیان تشکیل می‌دادند و جمعیّتی عظیم بودند که به آنان “جند الحمراء” یا “لشکر سرخ” می‌گفتند؛ زیرا نسبت به اعراب سیه چهره، گونه‌هایی سرخ و سـفـیـد داشـتـنـد و یـا لبـاس سـرخ مـی‌پـوشـیـدند. عمده لشکر مختار را نیز ایرانیان یا “جند الحـمـراء” تـشـکـیـل مـی‌دادنـد. ایـنـان بـه دلیـل عـدالت گـستری حکومت حضرت علی(علیه السلام) از طرفداران سرسخت خاندان پیامبر و فرزندان حضرت علی(علیه السلام) به شمار می‌آمدند.

نـیـروهایی که با مختار بیعت کرده بودند، فوج فوج وارد کوفه می‌شدند: ابوعثمان شهدی، از سـران قـبـایـل اطراف کوفه، با شعار گیا لثارات الحسین” وارد شهر شد، نیروهای مثنّی بـن مـخـربه نیز پس از درگیری با نیروهای ابن زبیر در بصره و شکستن محاصره شهر، به کوفه آمدند.

بـیـشتـر سـاکـنان عراق را ایرانیان تشکیل می‌دادند و جمعیّتی عظیم بودند که به آنان “جند الحمراء” یا “لشکر سرخ” می‌گفتند؛ زیرا نسبت به اعراب سیه چهره، گونه‌هایی سرخ و سـفـیـد داشـتـنـد و یـا لبـاس سـرخ مـی‌پـوشـیـدند. عمده لشکر مختار را نیز ایرانیان یا “جند الحـمـراء” تـشـکـیـل مـی‌دادنـد. (۴۳) ایـنـان بـه دلیـل عـدالت گـستری حکومت حضرت علی(علیه السلام) از طرفداران سرسخت خاندان پیامبر و فرزندان حضرت علی(علیه السلام) به شمار می‌آمدند.

قصر ابن زیاد به تصرف مختار در آمد، آنها شب را آنجا ماندند و صبح روز بعد بزرگان و سران قـبایل و مردم در مسجد و مقابل قصر تجمع کردند. مختار خود را برای ادای نماز و سخنرانی در مـسجد و اعلام رسمی پیروزی انقلاب، مهیّا کرد.(۴۴) ظاهرا آن روز، جمعه بوده است. مـخـتـار شـخـصـا نـمـاز را اقـامـه نـمـود و در یک خطبه پرمحتوا و انقلابی، اهداف اصلی قیام را تشریح کرد.

فرازی از کلام مختار:

«ای مردم کوفه، من از جانب اهل بیت پیامبر ماموریت یافته‌ام تا به خونخواهی امام مظلوم، حـسـیـن بن علی(علیهماالسلام) و شهدای کربلا قیام کنم و انتقام آن عزیزان را بگیرم و تا آخرین نفس، با شدت هر چه بیشتر، این هدف مقدس را تعقیب خواهم کرد.»(۴۵)

مـخـتـار سپس در خطبه دوم نماز، با تاکید و قسم یاد کردن، تصمیم خود را در ریشه‌کن نمودن عمّال ظلم و ستم و قاتلان امام حسین(علیه السلام) اعلام داشت .

در نهایت مختار حکومت خود را تاسیس نمود و قاتلان شهدای کربلا را به سزای عمل خود رساند. که در مقاله‌ای خاص به نحوه کشته شدن قاتلان امام حسین (علیه السلام) می‌پردازیم.

مزار و زیارت نامه مختار

مزار مختار در کوفه، از قدیم الایام جزو مشاهد مشرّفه محسوب می‌شود. قبر مختار در صحن مسلم بـن عـقـیـل، مـتصل به مسجد اعظم کوفه است.(۴۶) گرچه بنای آن مندرس و قدیمی شـده، اما بـزرگـان شـیـعـه و مـردم قـدرشـنـاس از زیـارت او غافل نیستند.

علامه شیخ عبدالحسین طهرانی(ره) از شاگردان برجسته صاحب جواهر و وصی مرحوم امیرکبیر، وقـتـی بـرای تـشـرف بـه عتبات عالیات وارد عراق شده بود، نسبت به تعمیر و تجدید بنای مزار شریف مختار همت گماشت .

عـلامـه امـیـنـی بـه نـقـل از کـتـاب مـزار شـهـیـد، زیـارتنـامـه‌ای جـالب بـرای مـخـتـار نـقـل مـی‌کـنـد و از ایـن زیـارتنـامـه، کـه شـهـیـد آن را نـقـل کـرده اسـت، معلوم می‌شود که قبر مختار از دیرزمان، مورد علاقه شیعیان و آزادمردان بوده و ابن بطوطه نیز در سفرنامه خود به آن اشاره کرده است.(۴۷)

سخنی در باب انتقام مختار از دشمنان

مـخـتـار تـصـمـیـم گـرفـت با تمام قوا، همه مسبّبان حادثه عاشورا را مجازات کند و آنان را به سزای اعمال ننگین خود برساند. این هدف اصلی مختار بود و در این کار، تا حدی موفق گردید. او بـه نـیـروهـایـش دسـتـور داد در هر مکان و هر زمان، عاملان حادثه کربلا را یافتند؛ به جزای اعـمـالشـان بـرسانند و به هیچ وجه، به آنان رحم نکنند. این دستور اجرا شد و جمع کثیری از عـامـلان حـادثـه کـربـلا بـه دسـت عـدالت و انـتـقـام سـپـرده شـدنـد و بـه جـزای اعمال زشت خود رسیدند.

بـر خـلاف شایعات امویان و بعضی گزافه‌گویی‌ها، در نهضت مختار، فقط قاتلان امام حسین (علیه‌السلام) و عاملان حادثه کربلا کیفر دیدند و در تاریخ حتی یک مورد تعرض به زنان، کودکان و افراد بی گناه از سوی او مشاهده نشده است، بلکه آنچه از تاریخ به دست می‌آید این است که مختار و نیروهایش اصول انسانی و ارزش‌های الهی را رعایت می‌کردند.

دیـنـوری، مـورخ مـشـهـور، نـقل می‌کند که پس از کشته شدن ابن زیاد در جنگ خازر، همسر او به اسـارت سـپـاه مـخـتـار درآمـد. ایـن زن اسـیـر نزد ابـراهـیـم (فـرمـانده لشکر مختار) آمد و گفت: امـوال او را بـه غـارت بـرده‌انـد، ابـراهـیـم گـفـت: چـه مـقـدار از امـوال تـو غارت شده است؟ گفت: پنجاه هزار درهم. دستور داد یکصدهزار درهم به او دادند و و او را همراه صد سوار به بصره نزد پدرش رساندند. (۴۸)

البـتـه نـمـی‌تـوان گـفت تمام آنچه مختار و نیروهایش انجام دادند دقیقاً منطبق با موازین شرع و اعـتـقادات شیعه بوده است، اما آنچه مختار نسبت به عاملان فاجعه کربلا انجام داد، واکنش قهری دسـتـگـاه آفـریـنـش بـا سـتمگران، اجابت نفرین دل‌های سوخته خاندان ستمدیده پیامبر(صلی الله علیه و آله) و جوشش طبیعی احساسات در جامعه مسلمانان بود.

توفیق اعلم، دانشمند معاصر، درباره انتقام مختار می‌گوید: تـنـهـا بـرخـورد قاطع و خونباری که در تاریخ از ملامت مصون مانده و عذر آن پذیرفته شده همین کار عادلانه مختار است.(۴۹)

استاد سیدجعفر شهیدی(ره) نیز در این باره می‌گوید:

«… از نو قتلگاه، بلکه قتلگاه‌های دیگری به راه افتاده، اما این بار قربانیان، آن پاکان و عـزیزان خدا نبودند، دژخیم‌هایی بودند که دست‌هایشان تا مرفق، در خون آزادگان رنگین شده بود.

امروز وقتی ما داستان کشتار مختار، پسر ابی عبیده ثقفی را می‌خوانیم، اگر سری به کتاب‌هـای حـقـوقـی زده بـاشـیـم، مـمکن است چنان انتقامی را تا حدی خشن بدانیم و بگوییم: چرا چنان کردند؟ یکی را چون گوسفند سر بریدند و یکی را شکم پاره کردند و دیگری که تیری به فـرزنـدی از فرزندان حسین(علیه السلام) افکنده و آن جوان که دست را سپر ساخته و تیر، دست و پیشانی او را شکافته بود، همان کیفر دادند، دیگری را در دیگ روغن جوشان افکندند و دست و پای آن یکی را بـه زمـیـن دوخـتـنـد و اسـبـان را روی آن گـذراندند، چنانکه نوشته‌اند، تنها یکجا دویست و چـهـل و هـشـت تن را، که در قتل حسین و یاران او شریک بودند، طعم اینگونه کیفرها چشاندند؛ ما ایـن داسـتـان‌هـا را مـی‌خـوانیم و در آن نوعی قساوت می‌بینیم، اما باید دانست که قضاوت مردم سیزده قرن بعد درباره کردار پیشینیان درست نیست.

شمر، عبیدالله بن زیاد، عمر سعد، حفص ـ پسر او ـ خولی، سنان و دهها تن از سران لشکر کـوفـه کیفرها دیدند، اما تاریخ به همین جا بسنده نکرد و این آخرین انقلاب و آخرین انتقام نبود.»(۵۰)

ایـن، تـازه عذاب دنیوی آن نابکاران از خدا بی خبر بود و عذاب اخروی، که جلوه‌ای کامل از قهر الهی را به نمایش می‌گذارد، بسیار افزونتر و کوبنده‌تر از این‌ها است .

«فَسیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»(۵۱)

و به تعبیر امیرالمؤمنین (علیه السلام):

« یَومُ الْمَظْلُومِ عَلَی الظّالِم اَشَدُّ من یَوْمِ الظّالِم عَلَی الْمَظْلومِ » ؛

روز ستمدیده بر ستمکار سخت‌تر است از، روز ستمکار بر ستمدیده.(۵۲)

پی‌نوشت‌ها:

۱- تـاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، ج ۶، ص ۷؛ تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یـعـقـوب، ج ۲، ص ۲۵۸؛ کـامـل فـی التـاریـخ، ابـن اثـیـر، ج ۴، ص ۱۶۳؛ بـحـار الانـوار، محمدباقر مجلسی ،ج ۴۵، ص ۳۵۰٫

۲- مـعجم قبائل العرب، عمر رضا کحاله، ج ۱، ص ۱۴۸- ۱۴۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج ۸، ص ۳۰۳٫

۳- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۰؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۱٫

۴- بـحـارالانـوار، ج ۴۵، ص ۳۴۵؛ قاموس، محمد بن یعقوب فیروز آبادی، ج ۱، ص ۲۵۷؛ وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج ۴، ص ۱۷۲٫

۵- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۴۴؛ رجال کشی، ص ۱۲۷٫

۶- مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۱۵؛ انساب الاشراف، ج ۶، ص ۳۷۵٫

۷- الغـارات، ابـراهـیـم بـن مـحـمـد ثـقـفـی، ج ۲، ص ۵۱۷؛ کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۴۳۳٫

۸- انساب الاشراف، ج ۶، ص ۳۷۵؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۰٫

۹- همان .

۱۰- مـقـتـل الحـسـیـن، عـبـدالرزاق موسوی مقرم، ص ۱۶۷؛ حیاه الامام الحسین، باقر شریف القرشی، ج ۳، ص ‍ ۴۵۴٫

۱۱- الاعلام، خیرالدین الزرکلی، ج ۸، ص ۷۰٫

۱۲- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۲٫

۱۳- الارشاد، ص ۲۰۵؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۵۵٫

۱۴- انساب الاشراف، ج ۶، ص ۳۷۶٫

۱۵- کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۶۹٫

۱۶- تـاریـخ طـبـری، ج ۵، ص ۳۸۱؛ کـامـل ابـن اثـیـر، ج ۴، ص ۳۶٫

۱۷- مقتل الحسین(ع) ، ابی مخنف، ص ۲۶۸-۲۷۰٫

۱۸- انـسـاب الاشـراف، ج ۶، ص ۳۷۶- ۳۷۷؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۱۶؛ مقتل ابی مخنف، ص ۲۷۱؛ البدایه والنهایه، ج ۸، ص ۲۴۹٫

۱۹- کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۶۹-۱۷۰٫

۲۰- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۶٫

۲۱- انساب الاشراف، ج ۶، ص ۳۷۹٫

۲۲- مـروج الذهـب، ج ۳، ص ۷۴؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۲؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۷۹٫

۲۳- تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۸۰؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۲٫

۲۴- تـاریـخ طـبـری، ج ۵، ص ۵۸۱ و ج ۵، ص ۵۸؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۳٫

۲۵- کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۳٫

۲۶- تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۸۰؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۲٫

۲۷- البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج ۸، ص ۲۷۰٫

۲۸- کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۳٫

۲۹- تاریخ طبری، ج ۶، ص ۷؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۱۱٫

۳۰- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۶۵٫

۳۱- تاریخ طبری، ج ۶، ص ۱۵؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۱۵٫

۳۲- همان، ج ۴، ص ۱۷۰٫

۳۳- تاریخ طبری، ج ۶، ص ۱۵؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۱۵٫

۳۴- انساب الاشراف، ج ۶، ص ۳۸۶؛ تاریخ طبری، ج ۶، ص ۱۶؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۶۴- ۳۶۵٫

۳۵- تاریخ طبری، ج ۶، ص ۳۲؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۲۶٫

۳۶- تاریخ طبری، ج ۶، ص ۲۰؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۱۸-۲۱۰٫

۳۷- تاریخ طبری، ج ۶، ص ۱۳؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۱۴٫

۳۸- تنقیح المقال، مامقانی، ج ۳، ص ۲۰۶؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۶۵٫

۳۹- تاریخ طبری، ج ۶، ص ۱۴؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۱۴ .

۴۰- تاریخ طبری، ج ۶، ص ۲۰؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۱۸٫

۴۱- مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۲۶۵؛ فروع کافی، ج ۵، ص ۴۷٫

۴۲- مقاتل الطالبیین، ص ۹۳٫

۴۳- الاخبار الطّوال، احمد بن داود دینوری، ص ۲۹۳٫

۴۴- تاریخ طبری، ج ۶، ص ۳۲٫

۴۵- تاریخ طبری، ج ۶، ص ۳۲، مصر.

۴۶- تنزیه المختار، ص ۱۴ ـ ۱۳٫

۴۷- رحله، ابن بطوطه، ص ۲۳۲٫

۴۸- اخبار الطوال، ص ۲۹۶٫

۴۹- اهل بیت، توفیق اعلم، ص ۵۱۷ .

۵۰- پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین(علیه السلام)، سید جعفر شهیدی، ص ۱۹۳ـ ۱۹۴٫

۵۱- شعراء، آیه ۲۲۷٫

۵۲- نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، ص ۴۰۱، قصار ۲۴۱٫

 

منبع:    http://rajanews.com/detail.asp?id=63989