حضرت ایوب علیه السلام

وجه تسمیه ایوب

ایوب نامى است عبرى که ایبوب و یوباب نیز خوانده شده است برخى آن را به احتمال برگرفته از ریشه عبرى ایبوب به معناى گریه یا از ایبت به معناى ندبه دانسته‌اند؛ برخى شارحان تورات آن را در اصل عربى و ترجمه شده به عبرى دانسته و گفته‌اند: این واژه به آیب در عربى به ‌معناى بازگشت کننده به سوى خدا نزدیک است. این معنا با وصف «اواب» که براى ایوب در آیه ۳۴ سوره ص آمده، سازگاراست. برخى دیگر آن را برگرفته از آبَ یَؤوب و به معناى کسى مى ‌دانند که سلامتى و مال و خانواده خود را باز‌یافته است.(۱)

نسب ایوب

ایوب مردى بود از اهل روم و هو أیوب بن أموص بن رازخ بن روم بن عیص بن اسحاق بن ابراهیم علیه السلام‏ و مادر او از فرزندان لوط بود و خداى تعالى او را برگزید و پیغمبرى داد.(۲)

حضرت ایوب در قرآن

نام حضرت ایوب علیه السلام ۴ بار در قرآن آمده است:

  • ۱- سوره نساء آیه ۱۶۳: که در این آیه به مقام نبوت ایوب اشاره دارد.

«إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِن بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَ عِیسَى وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هَارُونَ وَ سُلَیْمَانَ وَ آتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا». ما همچنان که به حضرت نوح و پیامبران بعد از او وحى کردیم به تو نیز وحى کردیم و به حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل و حضرت اسحاق و حضرت یعقوب و حضرت اسباط و حضرت عیسی و حضرت ایوب و حضرت یونس و حضرت هارون و حضرت سلیمان نیز وحى نمودیم و به حضرت داود، زبور بخشیدیم.

  • ۲- سوره انعام آیه ۸۴: که در این آیه علاوه بر مقام نبوت به بعضى صفات برجسته او تصریح شده است.

«وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنَا وَ نُوحًا هَدَیْنَا مِن قَبْلُ وَ مِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَ سُلَیْمَانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسَى وَ هَارُونَ وَ کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ». و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را به راه راست درآوردیم و حضرت نوح را از پیش راه نمودیم و از نسل او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را هدایت کردیم و این گونه نیکوکاران را پاداش مى ‏دهیم.

  • ۳- سوره انبیاء آیه ۸۳ و ۸۴: که در این دو آیه به اجابت دعاى او در برطرف شدن سختى و مصیبت هایش اشاره دارد.

«وَ أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ × فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَ آتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَهً مِّنْ عِندِنَا وَ ذِکْرَى لِلْعَابِدِینَ». و ایوب را یاد کن هنگامى که پروردگارش را ندا داد که به من آسیب رسیده است و تویى مهربانترین مهربانان × پس دعاى او را اجابت نمودیم و آسیب وارده بر او را برطرف کردیم و کسان او و نظیرشان را همراه با آنان مجددا به وى عطا کردیم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادت ‏کنندگان باشد.

  • ۴- سوره ص آیه ۴۱-۴۴: که در این آیات مشکلات آن حضرت، پایان یافتن آن و روى ‌آوردن نعمت هاى الهى به وى بیان شده است.

در قرآن کریم از داستان آن جناب به جز این نیامده که: خداى تعالى او را به ناراحتى جسمى و به داغ فرزندان مبتلا نمود، و سپس، هم عافیتش‏ داد، و هم فرزندانش را و مثل آنان را به وى برگردانید. و این کار را به مقتضاى رحمت خود کرد، و به این منظور کرد تا سرگذشت او مایه تذکر عابدان باشد.(۳)

حضرت ایوب در روایات

  • ۱- در روایتی از امام صادق علیه السلام در مورد رنج و بلا حضرت ایوب آمده که:

یُجاءُ بصاحِبِ البَلاءِ الذی قد أصابَتهُ الفِتنَهُ فی بَلائهِ، فیقولُ: یا ربِّ، شَدَّدتَ علَیَّ البَلاءَ حتَّی افتُتِنتُ، فیُجاءُ بأیّوبَ علیه ‏السلام فیقالُ: أبَلِیَّتُکَ أشَدُّ أو بَلِیَّهُ هذا؟ فقدِ ابتُلِیَ فلم یُفتَتَنْ: روز قیامت شخص‏ گرفتار و بلازده‏ای را می‏ آورند که ‏بر اثر آن به فتنه و گمراهی درافتاده است. او می‏ گوید: پروردگارا! مرا به‏ شدت‏ گرفتار و مبتلا کردی‏ تا این که به فتنه و تباهی درافتادم. پس ایوب علیه ‏السلام را می‏ آورند و به ‏آن‏ مرد گفته ‏می‏ شود: آیا رنج‏ و بلای تو سخت‏تر بود یا رنج و بلای این؟ او هم به رنج و بلا درافتاد اما دستخوش فتنه و تباهی نشد.(۴)

  • ۲- امام صادق علیه السلام می فرماید:

ماسَألَ أیُّوبُ علیه ‏السلام العافِیَهَ فی شَیءٍ مِن بَلائهِ: ایوب علیه ‏السلام در هیچ بلایش، عافیت و بهبودی مسألت نکرد.(۵)

  • ۳- داستان آن جناب در برخی روایات: در تفسیر قمى آمده که پدرم از ابن فضال، از عبدالله بن بحر، از ابن مسکان، از ابى بصیر، از امام صادق علیه السلام چنین حدیث کرد که ابوبصیر گفت:

از آن جناب پرسیدم گرفتاری هایى که خداى تعالى ایوب علیه السلام را در دنیا بدانها مبتلا کرد چه بود، و چرا مبتلایش کرد؟ در جوابم فرمود: خداى تعالى نعمتى به ایوب ارزانى داشت، و ایوب علیه السلام همواره شکر آن را به جاى مى ‏آورد، و در آن تاریخ شیطان هنوز از آسمان ها ممنوع نشده بود و تا زیر عرش بالا مى ‏رفت.

روزى از آسمان متوجه شکر ایوب شد و به وى حسد ورزیده عرضه داشت: پروردگارا! ایوب شکر این نعمت که تو به وى ارزانى داشته‏اى به جاى نیاورده، زیرا هر جور که بخواهد شکر این نعمت را بگذارد، باز با نعمت تو بوده، از دنیایى که تو به وى داده‏اى انفاق کرده، شاهدش هم این است که: اگر دنیا را از او بگیرى خواهى دید که دیگر شکر آن نعمت را نخواهد گذاشت. پس مرا بر دنیاى او مسلط بفرما تا همه را از دستش بگیرم، آن وقت خواهى دید چگونه لب از شکر فرومى‏بندد، و دیگر عملى از باب شکر انجام نمى ‏دهد. از ناحیه عرش به وى خطاب شد که من تو را بر مال و اولاد او مسلط کردم، هر چه مى‏خواهى بکن.

امام سپس فرمود: ابلیس از آسمان سرازیر شد، چیزى نگذشت که تمام اموال و اولاد ایوب از بین رفتند، ولى به جاى این که ایوب از شکر بازایستد، شکر بیشترى کرد، و حمد خدا زیاده بگفت. ابلیس به خداى تعالى عرضه داشت: حال مرا بر زراعتش مسلط گردان.

خداى تعالى فرمود: مسلطت کردم. ابلیس با همه شیطان هاى زیر فرمانش بیامد، و به زراعت ایوب بدمیدند، همه طعمه حریق گشت. باز دیدند که شکر و حمد ایوب زیادت یافت. عرضه داشت: پروردگارا مرا بر گوسفندانش مسلط کن تا همه را هلاک سازم، خداى تعالى مسلطش کرد. گوسفندان هم که از بین رفتند باز شکر و حمد ایوب بیشتر شد.

ابلیس عرضه داشت: خدایا مرا بر بدنش مسلط کن، فرموده مسلط کردم که در بدن او به جز عقل و دو دیدگانش، هر تصرفى بخواهى بکنى. ابلیس بر بدن ایوب بدمید و سراپایش زخم و جراحت شد. مدتى طولانى بدین حال بماند، در همه مدت گرم شکر خدا و حمد او بود، حتى از طول مدت جراحات کرم در زخم هایش افتاد، و او از شکر و حمد خدا بازنمى ‏ایستاد، حتى اگر یکى از کرم ها از بدنش مى ‏افتاد، آن را به جاى خودش برمى ‏گردانید، و مى ‏گفت به همان جایى برگرد که خدا از آن جا تو را آفرید. این بار بوى تعفن به بدنش افتاد، و مردم قریه از بوى او متاذى شده، او را به خارج قریه بردند و در مزبله‏اى افکندند.

در این میان خدمتى که از همسر او – که نامش “رحمت” دختر افراییم فرزند حضرت یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم علیه السلام بود – سرزد این که دست به کار گدایى زده، هر چه از مردم صدقه مى ‏گرفت نزد ایوب مى ‏آورد، و از این راه از او پرستارى و پذیرایى مى ‏کرد.

امام سپس فرمود: چون مدت بلا بر ایوب به درازا کشیده شد، و ابلیس صبر او را بدید، نزد عده‏اى از اصحاب ایوب که راهبان بودند، و در کوه‏ها زندگى مى ‏کردند برفت، و به ایشان گفت: بیایید مرا به نزد این بنده مبتلا ببرید، احوالى از او بپرسیم، و عیادتى از او بکنیم. اصحاب بر قاطرانى سفید سوار شده، نزد ایوب شدند، همین که به نزدیکى وى رسیدند، قاطران از بوى تعفن آن جناب نفرت کرده، رمیدند. بعضى از آنان به یکدیگر نگریسته آن گاه پیاده به نزدش شدند، و در میان آنان جوانى نورس بود.

همگى نزد آن جناب نشسته عرضه داشتند: خوبست به ما بگویى که چه گناهى مرتکب شدى؟ شاید ما از خدا آمرزش آن را مسألت کنیم، و ما گمان مى‏کنیم این بلایى که تو بدان مبتلا شده‏اى، و احدى به چنین بلایى مبتلا نشده، به خاطر امرى است که تو تاکنون از ما پوشیده مى ‏دارى.

ایوب علیه السلام گفت: به مقربان پروردگارم سوگند که خود او مى ‏داند تاکنون هیچ طعامى نخورده‏ام، مگر آن که یتیم و یا ضعیفى با من بوده، و از آن طعام خورده است، و بر سر هیچ دو راهى که هر دو طاعت خدا بود قرار نگرفته‏ام، مگر آن که آن راهى را انتخاب کرده‏ام که طاعت خدا در آن سخت‏تر و بر بدنم گرانبارتر بوده است. از بین اصحاب آن جوان نورس رو به سایرین کرد و گفت: واى بر شما آیا مردى را که پیغمبر خداست سرزنش کردید تا مجبور شد از عبادت هایش که تاکنون پوشیده مى ‏داشته پرده بردارد، و نزد شما اظهار کند؟! ایوب در اینجا متوجه پروردگارش شد، و عرضه داشت: پروردگارا اگر روزى در محکمه عدل تو راه یابم، و قرار شود که نسبت به خودم اقامه حجت کنم، آن وقت همه حرف ها و درد دلهایم را فاش مى ‏گویم.

ناگهان متوجه ابرى شد که تا بالاى سرش بالا آمد، و از آن ابر صدایى برخاست: اى ایوب تو هم اکنون در برابر محکمه منى، حجت ‏هاى خود را بیاور که من اینک به تو نزدیکم هر چند که همیشه نزدیک بوده‏ام.

ایوب علیه السلام عرضه داشت: پروردگارا! تو مى ‏دانى که هیچ گاه دو امر برایم پیش نیامد که هر دو اطاعت تو باشد و یکى از دیگرى دشوارتر، مگر آن که من آن اطاعت دشوارتر را انتخاب کرده‏ام، پروردگارا آیا تو را حمد و شکر نگفتم؟ و یا تسبیحت نکردم که این چنین مبتلا شدم؟! بار دیگر از ابر صدا برخاست، صدایى که با ده هزار زبان سخن مى ‏گفت، بدین مضمون که اى ایوب! چه کسى تو را به این پایه از بندگى خدا رسانید؟ در حالى که سایر مردم از آن غافل و محرومند؟ چه کسى زبان تو را به حمد و تسبیح و تکبیر خدا جارى ساخت، در حالى که سایر مردم از آن غافلند. اى ایوب! آیا بر خدا منت مى ‏نهى، به چیزى که خود منت خداست بر تو؟ امام مى ‏فرماید: در اینجا ایوب مشتى خاک برداشت و در دهان خود ریخت، و عرضه داشت: پروردگارا منت همگى از تو است و تو بودى که مرا توفیق بندگى دادى.

پس خداى عزوجل فرشته‏اى بر او نازل کرد، و آن فرشته با پاى خود زمین را خراشى داد، و چشمه آبى جارى شد، و ایوب را با آن آب بشست، و تمامى زخم هایش بهبودى یافته داراى بدنى شاداب‏تر و زیباتر از حد تصور شد، و خدا پیرامونش باغى سبز و خرم برویانید، و اهل و مالش و فرزندانش و زراعتش را به وى برگردانید، و آن فرشته را مونسش کرد تا با او بنشیند و گفتگو کند.

در این میان همسرش از راه رسید، در حالى که پاره نانى همراه داشت، از دور نظر به مزبله ایوب افکند، دید وضع آن محل دگرگون شده و به جاى یک نفر دو نفر در آن جا نشسته‏اند، از همان دور بگریست که اى ایوب چه بر سرت آمد و تو را کجا بردند؟ ایوب صدا زد، این منم، نزدیک بیا، همسرش نزدیک آمد، و چون او را دید که خدا همه چیز را به او برگردانیده، به سجده شکر افتاد. در سجده نظر ایوب به گیسوان همسرش افتاد که بریده شده، و جریان از این قرار بود که او نزد مردم مى ‏رفت تا صدقه‏اى بگیرد، و طعامى براى ایوب تحصیل کند و چون گیسوانى زیبا داشت، بدو گفتند: ما طعام به تو مى ‏دهیم به شرطى که گیسوانت را به ما بفروشى. “رحمت” از روى اضطرار و ناچارى و به منظور این که همسرش ایوب گرسنه نماند گیسوان خود را بفروخت.

ایوب چون دید گیسوان همسرش بریده شده قبل از این که از جریان بپرسد سوگند خورد که صد تازیانه به او بزند، و چون همسرش علت بریدن گیسوانش را شرح داد، ایوب علیه السلام در اندوه شد که این چه سوگندى بود که من خودم، پس خداى عزوجل بدو وحى کرد: “وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لاتَحْنَثْ – یک مشت شاخه در دست بگیر و به او بزن تا سوگند خود را نشکسته باشى. او نیز یک مشت شاخه که مشتمل بر صد ترکه بود گرفته چنین کرد و از عهده سوگند برآمد.(۶)

مولف کتاب المیزان می گوید: ابن عباس هم قریب به این مضمون را روایت کرده. و از وهب روایت شده که همسر ایوب دختر میشا فرزند یوسف بوده. و این روایت – به طورى که ملاحظه گردید – ابتلاى ایوب را به نحوى بیان کرد که مایه نفرت طبع هر کسى است، و البته روایات دیگرى هم مؤید این روایات هست، ولى از سوى دیگر از ائمه اهل بیت علیهم السلام روایاتى رسیده که این معنا را با شدیدترین لحن انکار مى ‏کند و – ان شاء اللَّه – آن روایات از نظر خواننده خواهد گذشت.

و از خصال نقل شده که از قطان از سکرى، از جوهرى، از ابن عماره، از پدرش از امام صادق علیه السلام، روایت کرده که فرمود: ایوب علیه السلام هفت سال مبتلا شد، بدون این که گناهى کرده باشد، چون انبیاء به خاطر عصمت و طهارتى که دارند، گناه نمى ‏کنند، و حتى به سوى گناه – هر چند صغیره باشد – متمایل نمى ‏شوند.

و نیز فرمود: هیچ یک از ابتلائات ایوب علیه السلام عفونت پیدا نکرد، و بدبو نشد، و نیز صورتش زشت و زننده نگردید، و حتى ذره‏اى خون و یا چرک از بدنش بیرون نیامد، و احدى از دیدن او تنفر نیافت و از مشاهده‏اش وحشت نکرد، و هیچ جاى بدنش کرم نینداخت، چه رفتار خداى عزوجل درباره انبیاء و اولیاى مکرمش که مورد ابتلایشان قرار مى ‏دهد، این چنین است.

و اگر مردم از او دورى کردند، به خاطر بى پولى و ضعف ظاهرى او بود، چون مردم نسبت به مقامى که او نزد پروردگارش داشت جاهل بودند، و نمى ‏دانستند که خداى تعالى او را تایید کرده، و بزودى فرجى در کارش ایجاد مى ‏کند ولذا مى ‏بینیم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: گرفتارترین مردم از جهت بلاء انبیاء و بعد از آنان هر کسى است که مقامى نزدیکتر به مقام انبیاء داشته باشد.

و اگر خداى تعالى او را به بلایى عظیم گرفتار کرد، بلایى که با آن در نظر تمامى مردم خوار و بى ‏مقدار گردید، براى این بود که مردم درباره‏اش دعوى ربوبیت نکنند، و از مشاهده نعمت ‏هاى عظیمى که خدا به وى ارزانى داشته، او را خدا نخوانند.

و نیز براى این بود که مردم از دیدن وضع او استدلال کنند بر این که ثواب هاى خدایى دو نوع است، چون خداوند بعضى را به خاطر استحقاقشان ثواب مى ‏دهد، و بعضى دیگر را بدون استحقاق به نعمت ‏هایى اختصاص مى ‏دهد.

و نیز از دیدن وضع او عبرت گرفته، دیگر هیچ ضعیف و فقیر و مریضى را به خاطر ضعف و فقر و مرضش تحقیر نکنند، چون ممکن است خدا فرجى در کار آنان داده، ضعیف را قوى، و فقیر را توانگر، و مریض را بهبودى دهد.

و نیز بدانند که این خداست که هر کس را بخواهد مریض مى ‏کند، هر چند که پیغمبرش باشد، و هر که را بخواهد شفا مى ‏دهد به هر جور و به هر سببى که بخواهد.(۷)

اخلاق و فضائل و ویژگی های حضرت ایوب

  • ۱- خداوند ایوب علیه السلام را به سه صفت مهم: مقام عبودیت، صبر و استقامت، و بازگشت پیاپى به سوى خدا وصف کرده است:

«اِنّا وجَدنهُ صابِرًا نِعمَ العَبدُ اِنَّهُ اَوّاب». (سوره ص، ۳۸) و تنها ایوب و سلیمان را (سوره ص، ۳۰) «نعم العبد» خوانده، زیرا در حال نعمت شکرگزار بودند. ایوب علیه السلام از سلسله پیامبران ابراهیمى است، زیرا از ذریه آن حضرت و از نیکوکاران است: «و مِن ذُرِّیَّتِهِ داوودَ و سُلَیمنَ و اَیّوبَ و یوسُفَ و موسى و هرون و کَذلِکَ نَجزِى المُحسِنین». (سوره انعام‌، ۸۴) و او از هدایت ویژه الهى که رسول اکرم صلى الله علیه و آله مأموریت یافت از آن پیروى کند برخوردار شده است: «اُولئِکَ الَّذینَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدهُمُ اقتَدِهُ». (سوره انعام، ۹۰) و از پیامبرانى است که قرآن از وحى به آنان به طور ویژه سخن گفته است: «اِنّا اَوحَینا اِلَیکَ کَما‌اَوحَینا اِلى نوح والنَّبِیّینَ مِن بَعدِهِ و اَوحَینا اِلى اِبرهیمَ و اِسمعِیلَ و اِسحقَ و یَعقوبَ والاَسباطِ و عِیسى و اَیّوبَ…». (سوره نساء، ۱۶۳)(۸)

حضرت ایوب در عصر خود در عزت و شرافت و حسب و نسب و ثروت و دولت عدیل و نظیر نداشت، اما حسب و نسب او به سه واسطه به یعقوب مى ‏رسید. ایوب هم پدرش نبى بود و ثروت زیادى داشت که به میراث به ایوب رسید.

  • ۲- در خبر از حضرت امام صادق علیه السلام به روایت تحفه الاخوان از ابى بصیر است که:

ایوب هزار اسب و هزار مادیان و هزار بغل و هزار بغله و سه هزار شتر و هزار و پانصد ناقه، و هزار بقره، و ده هزار گوسفند و پانصد میش و سیصد خر ماده داشته و هر مادیانى یک یا دو یا سه کره داشته و هر ناقه فصیل داشت و همچنین جمیع مواشى او، و بر هر پنجاه از این حیوانات یک راعى که مملوک او بود و هر مملوکى اهل و اولاد داشت. این یک قسمت از حدیث بود نقل کردیم، و اولاد زیادى پسر و دختر داشت که در عدد آن ها و اسامى آن ها اخبار مختلف است و تمام این دولت و ثروت و اولاد آن هلاک شدند و از بین رفتند.(۹)

رسول اکرم صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله در مورد ایوب می فرماید: کانَ أیُّوبُ أحلَمَ النّاسِ، وأصبَرَ النّاسِ، وأکظَمَ النّاسِ لِغَیظٍ: ایوب بردبارترین مردم و شکیباترین مردمان بود و بیش از همه مردم کظم غیظ می‏ کرد.(۱۰)

«ایوب» سرگذشتى غم‏انگیز، و در عین حال پرشکوه و با ابهت دارد، صبر و شکیبایى او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجیب بود، به گونه‏اى که «صبر ایوب» یک ضرب المثل قدیمى است.(۱۱)

همسر ایوب

عیال ایوب نامش رحمه بود به یک واسطه به یوسف مى ‏رسید، و در حسن و جمال شبیه‏ترین خلق بود به یوسف چون پدرش خواب دید که یوسف پیراهن خود را به این دختر رحمه پوشانید و گفت: این حسن و جمال من است به تو پوشانیدم و پدرش از انبیاء بود.(۱۲)

پی نوشت

(۱). دائره المعارف قرآن کریم (جلد ۵) تدوین: (مرکز فرهنگ و معارف قرآن).
(۲). جلاء الأذهان و جلاء الأحزان (ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانى)، ج ‏۶، ص: ۱۴۳٫
(۳). سوره انبیاء، آیه ۸۳ و ۸۴٫ سوره ص، آیه ۴۱ و ۴۴٫
(۴). بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج ‏۷، ص: ۲۸۵٫
(۵). بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج‏ ۱۲، ص: ۳۵۰٫
(۶). ترجمه المیزان (موسوى همدانى سید محمد باقر)، ج ‏۱۷، ص: ۳۲۴ و تفسیر قمى، ج ۲، ص ۲۴۱-۲۳۹٫
(۷). ترجمه المیزان (موسوى همدانى سید محمد باقر)، ج ‏۱۷، ص: ۳۲۷٫
(۸). دائره المعارف قرآن کریم، جلد پنجم. (مرکز فرهنگ و معارف قرآن)
(۹). أطیب البیان فی تفسیر القرآن (طیب سید عبدالحسین)، ج‏ ۹، ص: ۲۲۷٫
(۱۰). حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم (محمدى رى شهرى)، ج ‏۲، ص: ۲۷۳٫
(۱۱). برگزیده تفسیر نمونه (بابایى احمد على)، ج ‏۳، ص: ۱۸۴٫
(۱۲). أطیب البیان فی تفسیر القرآن (طیب سید عبدالحسین)، ج ‏۹، ص: ۲۲۷٫

منابع

(۱). جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانى؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران، اول، ۱۳۷۷ ش.
(۲). بحارالأنوار، علامه مجلسى‏؛ تهران.
(۳). ترجمه المیزان، سید محمد باقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش.
(۴). برگزیده تفسیر نمونه، احمد على بابایى؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، سیزدهم، ۱۳۸۲ ش.
(۵). أطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب؛ تهران: انتشارات اسلام، دوم، ۱۳۷۸ ش.
(۶). حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم، محمدى رى شهرى؛ قم: دارالحدیث‏، اول، ۱۴۲۹ ق‏.

منبع:  نوشته های اعضای دانشنامه اسلامی  –   http://wiki.ahlolbait.ir