حضرت امام زمان (عج)
مهدى پیشوایى:
دوازدهمین پیشواى معصوم، حضرت حجه بن الحسن المهدى، امام زمان – عجل الله تعالى فرجه – در نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجرى در شهر سامراء دیده به جهان گشود.(۱)
او همنام پیامبر اسلام (محمد) و همکنیه آن حضرت (ابو القاسم) است. (۲) ولى پیشوایان معصوم از ذکر نام اصلى او نهى فرمودهاند. (۳)
از جمله القاب آن حضرت، حجت، قائم، خلف صالح، صاحب الزمان (۴)، بقیه الله است (۵) و مشهورترین آنها «مهدى» مىباشد. (۶)
پدرش، پیشواى یازدهم حضرت امام حسن عسکرى-علیه السلام-و مادرش، بانوى گرامى «نرجس» است (۷) که بنام «ریحانه» ، «سوسن» و «صقیل» نیز از او یاد شده است. (۸)
میزان فضیلت و معنویت نرجس خاتون تا آن حد، والا بود که «حکیمه» خواهر امام هادى-علیه السلام-که خود از بانوان عالیقدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خویش، و خود را خدمتگزار او مىنامید. (۹)
حضرت مهدى دو دوره غیبت داشت: یکى کوتاه مدت (غیبت صغرى) و دیگرى دراز مدت (غیبت کبرى) . اولى، از هنگام تولد تا پایان دوران نیابت خاصه ادامه داشته و دومى، با پایان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قیام آن حضرت طول خواهد کشید. (۱۰)
تولد حضرت مهدى علیه السلام از دیدگاه علماى اهل سنت
اعتقاد به موضوع مهدویت اختصاص به شیعه ندارد، بلکه بر اساس روایات فراوانى که از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم رسیده، علماى اهل سنت نیز این موضوع را قبول دارند.
منتها آنان نوعا تولد حضرت مهدى را انکار مىکنند و مىگویند: شخصیتى که پیامبر اسلام از قیام او (پس از غیبت) خبر داده، هنوز متولد نشده است و در آینده تولد خواهد یافت! (۱۱)
با این حال تعداد قابل توجهى از مورخان و محدثان اهل سنت، تولد آن حضرت را در کتب خود ذکر کرده و آن را یک واقعیت دانسته اند. بعضى از پژوهشگران بیش از صد نفر از آنان را معرفى کرده اند. (۱۲)
دیدار حضرت مهدى علیه السلام
از آنجا که حکومت ستمگر عباسى، به منظور دستیابى به فرزند امام حسن عسکری(ع) و کشتن او، خانه امام را سخت تحت کنترل و مراقبت قرار داده بود، تولد حضرت مهدى-علیه السلام-بر اساس طرح دقیق و منظمى که پیشاپیش، از سوى امام در این مورد ریخته شده بود، کاملا به صورت مخفى و دور از چشم مردم (و حتى شیعیان) صورت گرفت.
مستندترین گزارش در این زمینه، از طرف «حکیمه» عمه حضرت عسکرى-علیه السلام-رسیده که از نزدیک شاهد تولد حضرت مهدى-علیه السلام-بوده است.
اما باید توجه داشت که این پنهانکارى به آن معنا نیست که بعدها یعنى در مدت ۵-۶ سال آغاز عمر او، که امام یازدهم در حال حیات بود، کسى آن بزرگوار را ندیده بود، بلکه-چنانکه یک نمونه از آن را در زندگانى حضرت عسکرى نوشتیم-افراد خاصى از شیعیان در فرصتهاى مناسب و گوناگون به دیدار آن حضرت نائل مىشدند تا به تولد و وجود وى یقین حاصل کنند و در موقع لزوم به شیعیان دیگر اطلاع دهند.
دانشمندان ما جریان این دیدارها را به صورت گسترده گزارش کرده اند (۱۳) ، ولى شاید مهمترین آنها دیدار چهل تن از اصحاب امام عسکرى-علیه السلام-با آن حضرت باشد که تفصیل آن بدین قرار بوده است:
«حسن بن ایوب بن نوح» (۱۴) مىگوید:
ما براى پرسش درباره امام بعدى، به محضر امام عسکرى-علیه السلام-رفتیم. در مجلس آن حضرت چهل نفر حضور داشتند. عثمان بن سعید عمرى[یکى از وکلاى بعدى امام زمان]بپاخاست و عرض کرد: مىخواهم از موضوعى سؤال کنم که درباره آن از من داناترى. امام فرمود: بنشین. عثمان با ناراحتى خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود: هیچ کس از مجلس بیرون نرود. کسى بیرون نرفت و مدتى گذشت. در این هنگام، امام، عثمان را صدا کرد. او بپاخاست. حضرت فرمود: مىخواهید به شما بگویم که براى چه به اینجا آمده اید؟ همه گفتند: بفرمایید. فرمود: براى این به اینجا آمده اید که از حجت و امام پس از من بپرسید. گفتند: بلى. در این هنگام پسرى نورانى همچون پاره ماه که شبیهترین مردم به امام عسکرى-علیه السلام-بود، وارد مجلس شد. حضرت با اشاره به او فرمود:
«این، امام شما بعد از من و جانشین من در میان شما است. فرمان او را اطاعت کنید و پس از من اختلاف نکنید که در این صورت هلاک مىشوید و دینتان تباه مىگردد… » . (۱۵)
علل سیاسى-اجتماعى غیبت
شکى نیست که رهبرى پیشوایان الهى به منظور هدایت مردم به سر منزل کمال مطلوب است و این امر در صورتى میسر است که آنها آمادگى بهره بردارى از این هدایت الهى را داشته باشند. اگر چنین زمینه مساعدى در مردم وجود نداشته باشد، حضور پیشوایان آسمانى در بین مردم ثمرى نخواهد داشت.
متاسفانه فشارها و تضییقاتى که بویژه از زمان امام جواد-علیه السلام-به بعد بر امامان وارد شد، و محدودیتهاى فوق العادهاى که برقرار گردید-به طورى که فعالیتهاى امام یازدهم و دوازدهم را به حداقل رسانید-نشان داد که زمینهمساعد جهت بهره مندى از هدایتها و راهبریهاى امامان در جامعه (در حد نصاب لازم) وجود ندارد. از اینرو حکمت الهى اقتضا کرد که پیشواى دوازدهم، بتفصیلى که خواهیم گفت، غیبت اختیار کند تا موقعى که آمادگى لازم در جامعه به وجود آید.
البته همه اسرار غیبتبر ما روشن نیست ولى شاید نکتهاى که گفتیم رمز اساسى غیبتباشد. در روایات ما، در زمینه علل و اسباب غیبت، روى سه موضوع تکیه شده است:
الف) آزمایش مردم
چنانکه مىدانیم یکى از سنتهاى ثابت الهى، آزمایش بندگان و انتخاب صالحان و گزینش پاکان است. صحنه زندگى همواره صحنه آزمایش است تا بندگان از این راه در پرتو ایمان و صبر و تسلیم خویش در پیروى از اوامر خداوند تربیتیافته و به کمال برسند و استعدادهاى نهفته آنان شکوفا گردد.
در اثر غیبت حضرت مهدى، مردم آزمایش مىشوند: گروهى که ایمان استوارى ندارند، باطنشان ظاهر مىشود و دستخوش شک و تردید مىگردند و کسانى که ایمان در اعماق قلبشان ریشه دوانده است، به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ایستادگى در برابر شدائد، پخته تر و شایسته تر مىگردند و به درجات بلندى از اجر و پاداش الهى نائل مىگردند.
امام موسى بن جعفر-علیه السلام-فرمود: هنگامى که پنجمین فرزندم غایب شد، مواظب دین خود باشید، مبادا کسى شما را از دین خارج کند. او ناگزیر غیبتى خواهد داشت، به طورى که گروهى از مؤمنان از عقیده خویش بر مىگردند. خداوند به وسیله غیبت، بندگان خویش را آزمایش می کند… (۱۶)
از سخنان پیشوایان اسلام بر مىآید که آزمایش به وسیله غیبت حضرت مهدى، از سخت ترین آزمایشهاى الهى است (۱۷) . و این سختى از دو جهت است:
۱-از جهت اصل غیبت، که چون بسیار طولانى مىشود بسیارى از مردم دستخوش شک و تردید مىگردند. برخى در اصل تولد و برخى دیگر در دوام عمر آن حضرت شک مىکنند و جز افراد آزموده و مخلص و داراى شناخت عمیق، کسى بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقى نمىماند. پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم ضمن حدیث مفصلى مىفرماید: مهدى از دیده شیعیان و پیروانش غایب مىشود و جز کسانى که خداوند دلهاى آنان را جهت ایمان، شایسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار نمىمانند. (۱۸)
۲-از نظر سختیها و فشارها و پیشامدهاى ناگوار که در دوران غیبت رخ مىدهد و مردم را دگرگون مىسازد، به طورى که حفظ ایمان و استقامت در دین، کارى سخت دشوار مىگردد و ایمان مردم در معرض مخاطرات شدید قرار مىگیرد. (۱۹)
ب) حفظ جان امام
خداوند، به وسیله غیبت، امام دوازدهم را از قتل حفظ کرده است، زیرا اگر آن حضرت از همان آغاز زندگى در میان مردم ظاهر مىشد، او رامىکشتند (چنانکه تفصیل آن را نوشتیم) . بر این اساس اگر پیش از موعد مناسب نیز ظاهر شود، باز جان او به خطر مىافتد و به انجام ماموریت الهى و اهداف بلند اصلاحى خود موفق نمىگردد.
«زراره» ، یکى از یاران امام صادق-علیه السلام-مىگوید: امام صادق-علیه السلام-فرمود: امام منتظر، پیش از قیام خویش مدتى از چشمها غایب خواهد شد.
عرض کردم: چرا؟
فرمود: بر جان خویش بیمناک خواهد بود. (۲۰)
ج) آزادى از یوغ بیعت با طاغوتهاى زمان
پیشواى دوازدهم، هیچ رژیمى را، حتى از روى تقیه، به رسمیت نشناخته و نمىشناسد. او مامور به تقیه از هیچ حاکم و سلطانى نیست و تحت حکومت و سلطنت هیچ ستمگرى در نیامده و در نخواهد آمد، چرا که مطابق وظیفه خود عمل مىکند و دین خدا را به طور کامل و بى هیچ پرده پوشى و بیم و ملاحظهاى اجرا مىکند. بنابراین جاى هیچ عهد و میثاق و بیعت با کسى و مراعات و ملاحظه نسبتبه دیگران باقى نمىماند.
«حسن بن فضال» مىگوید: امام هشتم فرمود: گویى شیعیانم را مىبینم که هنگام مرگ سومین فرزندم[امام حسن عسکرى]در جستجوى امام خود، همه جا را مىگردند اما او را نمىیابند.
عرض کردم: چرا غایب مىشود؟
فرمود: براى اینکه وقتى با شمشیر قیام مىکند، بیعت کسى در گردن وىنباشد. (۲۱)
غیبت صغرى و کبرى
غیبت امام مهدى به دو دوره تقسیم مىشود: «غیبت صغرى» و «غیبت کبرى».
غیبت صغرى از سال ۲۶۰ هجرى (سال شهادت امام یازدهم) تا سال ۳۲۹ (سال در گذشت آخرین نایب خاص امام) یعنى حدود ۶۹ سال بود. (۲۲) در دوران غیبت صغرى، ارتباط شیعیان با امام بکلى قطع نبود و آنان، به گونهاى خاص و محدود، با امام ارتباط داشتند.
توضیح آنکه: در طول این مدت، افراد مشخصى (که ذکرشان خواهد آمد) به عنوان «نایب خاص» با حضرت در تماس بودند و شیعیان مىتوانستند به وسیله آنان مسائل و مشکلات خویش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت دارند و حتى گاه به دیدار امام نائل شوند. از اینرو مىتوان گفت در این مدت، امام، هم غایب بود و هم نبود.
این دوره را مىتوان دوران آماده سازى شیعیان براى غیبت کبرى دانست که طى آن، ارتباط شیعیان با امام، حتى در همین حد نیز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نایبان عام آن حضرت، یعنى فقهاى واجد شرائط و آشنایان به احکام اسلام، رجوع کنند.
اگر غیبت کبرى یکباره و ناگهان رخ مىداد، ممکن بود موجب انحراف افکار شود و ذهنها آماده پذیرش آن نباشد. اما گذشته از زمینه سازی هاى مدبرانه امامان پیشین، در طول غیبت صغرى، بتدریج ذهن ها آماده شد و بعد، مرحله غیبت کامل آغاز گردید. همچنین امکان ارتباط نایبان خاص با امام در دوران غیبت صغرى، و نیز شرفیابى برخى از شیعیان به محضر آن حضرت در این دوره، مسئله ولادت و حیات آن حضرت را بیشتر تثبیت کرد. (۲۳)
با سپرى شدن دوره غیبت صغرى، غیبت کبرى و دراز مدت امام آغاز گردید که تا کنون نیز ادامه دارد و پس از این نیز تا زمانى که خداوند اذن ظهور و قیام به آن حضرت بدهد، ادامه خواهد داشت.
غیبت دو گانه امام دوازدهم، سالها پیش از تولد او توسط امامان قبلى، پیشگویى شده و از همان زمان توسط راویان و محدثان، حفظ و نقل و در کتابهاى حدیث ضبط شده است که به عنوان نمونه به نقل چند حدیث در این زمینه اکتفا مىکنیم:
۱-امیر مؤمنان-علیه السلام-فرمود:
[امام]غایب ما، دو غیبت خواهد داشت که یکى طولانىتر از دیگرى خواهد بود. در دوران غیبت او، تنها کسانى در اعتقاد به امامتش پایدار مىمانند که داراى یقینى استوار و معرفتى کامل باشند. (۲۴) -امام باقر-علیه السلام-فرمود:
[امام]قائم دو غیبتخواهد داشت که در یکى از آن دو، خواهند گفت: او مرده است… (۲۵)
۳-ابو بصیر مىگوید: به امام صادق-علیه السلام-عرض کردم: امام باقر مىفرمود: قائم آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم دو غیبت خواهد داشت که یکى طولانىتر از دیگرى خواهد بود.
امام صادق-علیه السلام-فرمود: بلى، چنین است… (۲۶)
۴-حضرت صادق-علیه السلام-فرمود:
امام قائم دو غیبت خواهد داشت: یکى کوتاه مدت و دیگرى دراز مدت… (۲۷)
سیر تاریخ، صحت این پیشگوییها را تایید کرد و همچنانکه پیشوایان قبلى فرموده بودند، غیبتهاى دوگانه امام عینیت یافت.
نواب خاص (۲۸)
نایبان خاص حضرت مهدى در دوران غیبت صغرى، چهار تن از اصحاب با سابقه امامان پیشین و از علماى پارسا و بزرگ شیعه بودند که «نواب اربعه» نامیده شده اند. اینان به ترتیب زمانى عبارت بودند از:
۱-ابو عمرو عثمان بن سعید عمرى، ۲-ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عمرى، ۳-ابو القاسم حسین بن روح نوبختى، ۴-ابو الحسن على بن محمد سمرى.
البته امام زمان-علیه السلام-وکلاى دیگرى نیز در مناطق مختلف مانند: بغداد، کوفه، اهواز، همدان، قم، رى، آذربایجان، نیشابور و… داشت که یا به وسیله این چهار نفر، که در راس سلسله مراتب وکلاى امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت مىرساندند (۲۹) و از سوى امام در مورد آنان «توقیع» هایى (۳۰) صادر مىشده است. (۳۱) و یا-آن گونه که بعضى از محققان احتمال داده اند-سفارت و وکالت این چهار نفر، وکالتى عام و مطلق بوده ولى دیگران در موارد خاصى وکالت و نیابت داشته اند (۳۲) . مانند:
محمد بن جعفر اسدى، احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابراهیم بن محمد همدانى، احمد بن حمزه بن الیسع (۳۳) ، محمد بن ابراهیم بن مهزیار (۳۴) ، حاجز بن یزید، محمد بن صالح (۳۵) ، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، محمد بن على بن بلال، عمر اهوازى، و ابو محمد وجنائى (۳۶) .
۱-ابو عمرو عثمان بن سعید عمرى
عثمان بن سعید از قبیله بنى اسد بود و به مناسبت سکونت در شهر سامراء، «عسکرى» نیز نامیده مىشد. در محافل شیعه از او به نام «سمان» (-روغن فروش) یاد مىشد، زیرا به منظور استتار فعالیتهاى سیاسى، روغن فروشى مىکرد و اموال متعلق به امام را، که شیعیان به وى تحویل مىدادند، در ظرفهاى روغن قرار داده به محضر امام عسکرى مىرساند. (۳۷) او مورد اعتماد و احترام عموم شیعیان بود. (۳۸)
گفتنى است که عثمان بن سعید قبلا نیز از وکلا و یاران مورد اعتماد حضرت هادى و حضرت عسکرى-علیهما السلام-بوده است. «احمد بن اسحاق» که خود از بزرگان شیعه مىباشد، مىگوید:
روزى به محضر امام هادى رسیدم و عرض کردم: من گاهى غایب و گاهى (در اینجا) حاضرم و وقتى هم که حاضرم همیشه نمىتوانم به حضور شما برسم. سخن چه کسى را بپذیرم و از چه کسى فرمان ببرم؟
امام فرمود: «این ابو عمرو (عثمان بن سعید عمرى) ، فردى امین و مورد اطمینان من است، آنچه به شما بگوید، از جانب من مىگوید و آنچه به شما برساند، از طرف من مىرساند» .
احمد بن اسحاق مىگوید: پس از رحلت امام هادى-علیه السلام-روزى به حضور امام عسکرى-علیه السلام-شرفیاب شدم و همان سؤال را تکرار کردم.
حضرت مانند پدرش فرمود: این ابو عمرو مورد اعتماد و اطمینان امام پیشین، و نیز طرف اطمینان من در زندگى و پس از مرگ من است. آنچه به شما بگوید از جانب من مىگوید و آنچه به شما برساند از طرف من مىرساند. (۳۹)
پس از رحلت امام عسکرى، مراسم تغسیل و تکفین و خاکسپارى آن حضرت را، در ظاهر، عثمان بن سعید انجام داد. (۴۰) نیز همو بود که روزى در حضور جمعى از شیعیان به فرمان امام عسکرى-علیه السلام-و به نمایندگى از طرف آن حضرت، اموالى را که گروهى از شیعیان یمن آورده بودند، از آنان تحویل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنى بر اینکه با این اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعید افزایش یافته است، فرمود: گواه باشید که عثمان بن سعید وکیل من است، و پسرش محمد نیز، وکیل پسرم مهدى خواهد بود. (۴۱) همچنین، در پایان دیدار چهل نفر از شیعیان با حضرت مهدى-که شرح آن در اوائل این بخش گذشت-حضرت خطاب به حاضران فرمود:
آنچه عثمان[بن سعید]مىگوید، از او بپذیرید، مطیع فرمان او باشید، سخنان او را بپذیرید، او نماینده امام شماست و اختیار با اوست. (۴۲)
تاریخ وفات عثمان بن سعید روشن نیست. برخى احتمال داده اند او بین سالهاى ۲۶۰-۲۶۷ درگذشته باشد و برخى دیگر فوت او را در سال ۲۸۰ دانسته اند. (۴۳)
پىنوشتها:
۱) شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتی، ص ۳۴۶-فتال نیشابورى، روضه الواعظین، الطبعه الاولى، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۶ ه. ق، ص ۲۹۲-کلینی، اصول کافى، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۸۱ ه. ق، ج ۱، ص ۵۱۴-طوسی، الغیبه، تهران، مکتبه نینوى الحدیثه، ص ۱۴۱-طبرسی، اعلام الورى، الطبعه الثالثه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ص ۴۱۸-ابن صباغ مالکى، الفصول المهمه، ط قدیم (بى تا) ، ص ۳۱۰٫
در بعضى از مآخذ، تاریخ تولد حضرت، سال ۲۵۶ هجرى ضبط شده است (صدوق، کمال الدین، قم، مؤسسه النشر الاسلامی (التابعه) لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ۱۴۰۵ ه. ق، ص ۴۳۲-طوسی، الغیبه، ص ۱۳۹ و ۱۴۷) و در برخى دیگر، سال ۲۵۸ (على بن عیسى الاربلى، کشف الغمه، تبریز، مکتبه بنى هاشمى، ۱۳۸۱ ه. ق، ج ۳، ص ۲۲۷-ابن ابی الثلجبغدادی، تاریخ الائمه، قم، مکتبه بصیرتی (ضمن مجموعه نفیسه) ، ص ۱۵) ذکر شده است و ابو جعفر محمد بن جریر بن رستم طبری آن را در سال ۲۵۷ مىداند (دلائل الامامه، الطبعه الثالثه، قم، منشورات الرضی، ص ۲۷۱ و ۲۷۲) .
۲) شیخ مفید، همان کتاب، ص ۳۴۶-طبرسى، همان کتاب، ص ۴۱۷-اربلی، همان کتاب، ص ۲۲۷-ابن صباغ، همان کتاب، ص ۳۱۰٫
۳) صدوق، همان کتاب، ص ۶۴۸-کلینی، همان کتاب، ص ۳۳۲-مجلسی، بحار الانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، ۱۳۹۳ ه. ق، ج ۵۱، ص ۳۱-۳۴٫ ولى آیا نهى ائمه از ذکر نام مخصوص آن حضرت، یک اقدام سیاسى مقطعى و مربوط به دوران غیبت صغرى بوده یا اینکه حرمت ذکر نام آن حضرت تا هنگام ظهور و قیامش باقى است؟ در میان علماى شیعه مورد اختلاف است (ر. ک به: حاج میرزا حسین طبرسی نورى، النجم الثاقب، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، باب ۲، ص ۴۸ و ۴۹) .
۴) طبرسى، همان کتاب، ص ۴۱۸-ابن صباغ، همان کتاب، ص ۳۱۰٫
۵) مسعودى، اثبات الوصیه، الطبعه الرابعه، نجف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۷۴ ه. ق، ص ۲۴۸٫
۶) ابن صباغ، همان کتاب، ص ۳۱۰٫
۷) شیخ مفید، همان کتاب، ص ۳۴۶-صدوق، همان کتاب، ص ۴۳۲-طبرسی، همان کتاب، ص ۴۱۸-مسعودى، همان کتاب، ص ۲۴۸-فتال نیشابورى، همان کتاب، ص ۲۸۳-طوسى، همان کتاب، ص ۱۴۳-محمد بن جریر بن رستم طبرى، همان کتاب، ص ۲۶۸-ابن صباغ، همان کتاب، ص ۳۱۰٫
۸ ) صدوق، همان کتاب، ص ۴۳۲ و ر. ک به: روضه الواعظین، ص ۲۹۲٫ برخى از محققان معاصر، احتمال دادهاند که نام او همان نرجس باشد، و اسامى دیگر به جز صقیل را بانوى پیشین او حکیمه دختر امام جواد-علیه السلام-به وى داده باشد (بنا بر روایاتى، او قبلا کنیز حکیمه بوده است).
مردم آن زمان کنیزان خویش را براى خوشامدگویى، به اسامى گوناگون مىخواندند و نرجس، ریحانه و سوسن همه اسامى گلها هستند (دکتر حسین جاسم، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمه دکتر سید محمد تقى آیت اللهى، چاپ اول، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۷ ه. ش، ص ۱۱۴) .
۹) فتال نیشابورى، همان کتاب، ص ۲۸۳-صدوق، همان کتاب، ص ۴۲۷-مجلسى، همان کتاب، ج ۵۱، ص ۱۲٫
۱۰) شیخ مفید، همان کتاب، ص ۳۴۶٫
۱۱) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۹۶۰ م، ج ۷، ص ۹۴ و ج ۱۰، ص ۹۶٫
۱۲) فقیه ایمانى، مهدى، مهدى منتظر در نهج البلاغه، اصفهان، کتابخانه عمومى امیر المؤمنین على-علیه السلام-، ص ۲۳، ۳۹٫
تعدادى از این منابع که در دسترس نگارنده است و تولد حضرت مهدى به صراحت در آنها بیان شده، به قرار زیر است:
ابن حجر هیتمى، الصواعق المحرقه، ط ۲، قاهره، ۱۳۸۵ ه. ق، ص ۲۰۸-شبراوى، الاتحاف بحب الاشراف، ط ۲، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۳ ه. ش، ص ۱۷۹-محمد امین بغدادى سویدى، سبائک الذهب فی معرفه قبائل العرب، بیروت دار صعب، ص ۷۸-مؤمن شبلنجى، نور الابصار، قاهره، مکتبه المشهد الحسینی، ص ۱۶۸-شیخ محمد صبان، اسعاف الراغبین، (در حاشیه نور الابصار) ، ص ۱۴۱-ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ج ۷، ص ۲۷۴ (حوادث سال ۲۶۰) -حمد الله مستوفى، تاریخ گزیده، چاپ دوم، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۲ ه. ش، ص ۲۰۷-ابن طولون، الائمه الاثنى عشر، قم، منشورات الرضی، ص ۱۱۷-ابن صباغ مالکى، الفصول المهمه، (بى تا) ، ص ۳۱۰-شیخ سلیمان قندوزى، ینابیع الموده، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج ۳، ص ۳۶٫
۱۳) صدوق، همان کتاب، ص ۴۳۴-۴۷۸٫ شیخ مفید، همان کتاب، ص ۳۵۰ و ۳۵۱-شیخ سلیمان قندوزى، ینابیع الموده، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج ۳، ص ۱۲۳-۱۲۵٫
۱۴) چنانکه در سیره امام هادى-علیه السلام-نوشتیم،ایوب بن نوح یکى از وکلاى آن حضرت بوده است.
۱۵) طوسى،همان کتاب،ص ۲۰۴ و ر.ک به:صدوق،همان کتاب،ص ۴۳۵-مجلسى،همان کتاب،ج ۵۱، ص ۳۴۶-شیخ سلیمان قندوزى،همان کتاب،ج ۳،ص ۱۲۳-(آیت الله)صافى،لطف الله،منتخب الاثر،تهران،مرکز نشر کتاب،۱۳۷۳ ه.ق،ص ۳۵۵٫
۱۶) شیخ طوسى،همان کتاب،ص ۲۰۴-نعمانى،الغیبه،تهران،مکتبه الصدوق،ص ۱۵۴-مجلسى، بحار الانوار،تهران،المکتبه الاسلامیه،۱۳۹۳ ه.ق،ج ۵۱،ص ۱۵۰ و ر.ک به:اصول کافى، تهران،مکتبه الصدوق،۱۳۸۱ ه.ق،ج ۱،ص ۳۳۷٫
۱۷) طوسى،همان کتاب،ص ۲۰۳-۲۰۷-صافى،همان کتاب،باب ۴۷،ص ۳۱۴ و ۳۱۵٫
۱۸) صافى،همان کتاب،فصل ۱،باب ۸،ص ۱۰۱،ح ۴٫
۱۹) (آیت الله)صافى،لطف الله،نوید امن و امان،تهران،دار الکتب الاسلامیه،ص ۱۷۷ و ۱۷۸٫
۲۰) کلینى،همان کتاب،ج ۱،ص ۳۳۷-طوسى،همان کتاب،ص ۲۰۲-صدوق،همان کتاب،ص ۴۸۱-صافى،منتخب الاثر،فصل ۲،باب ۲۸،ص ۲۶۹-نعمانى،همان کتاب،ص ۱۶۶٫
۲۱) صدوق،کمال الدین،باب ۴۴،ص ۴۸۰،ح ۴-مجلسى،همان کتاب،ج ۵۱،ص ۱۵۲-صافى،منتخب الاثر،فصل ۲،باب ۲۵،ص ۲۶۸،ح ۳٫
۲۲) مرحوم شیخ مفید آغاز غیبت صغرى را از سال تولد آن حضرت(سال ۲۵۵)حساب کرده است(الارشاد،ص ۳۴۶)و با این محاسبه،دوران غیبت صغرى،۷۵ سال مىشود.طبعا نظریه مرحوم مفید از این لحاظ بوده است که حضرت مهدى در زمان حیات پدر نیز حضور و معاشرت چندانى با دیگران نداشته و از نظر کلى غایب محسوب مىشده است.
گویا بر اساس همین ملاحظه است که محققانى مانند:طبرسى،سید محسن امین،و آیت الله سید صدر الدین صدر نیز آغاز غیبت صغرى را از سال میلاد آن حضرت،و مدت آن را ۷۴ سال دانستهاند(اعلام الورى،ص ۴۴۴-اعیان الشیعه،بیروت،دار التعارف للمطبوعات،ج ۲،ص ۴۶-المهدی،بیروت،دار الزهراء،۱۳۹۸ ه.ق،ص ۱۸۱).
۲۳) صدر،سید صدر الدین،المهدی،بیروت،دار الزهراء،۱۳۹۸ ه.ق،ص ۱۸۳-پیشواى دوازدهم امام زمان،نشریه مؤسسه در راه حق،ص ۳۸٫
۲۴) شیخ سلیمان قندوزى،ینابیع الموده،بیروت،مؤسسه الاعلمی للمطبوعات،ج ۳،باب ۷۱، ص ۸۲٫
۲۵) نعمانى،همان کتاب،ص ۱۷۳٫
۲۶) نعمانى،همان کتاب،ص ۱۷۳٫
۲۷) نعمانى،همان کتاب،ص ۱۷۰٫نیز ر.ک به:منتخب الاثر،فصل ۲،باب ۲۶،ص ۲۵۱-۲۵۳٫
۲۸) در آن روزگار،به جاى«نیابت»و«نواب»بیشتر تعبیر«سفارت»و«سفراء»به کار برده مىشد.
۲۹) چنانکه طبق نقل شیخ طوسى،حدود ده نفر در بغداد به نمایندگى از طرف محمد بن عثمان فعالیت مىکردند(الغیبه،ص ۲۲۵).
۳۰) توقیع به معناى حاشیه نویسى است و در اصطلاح علماى شیعه به نامهها و فرمانهایى که در زمان غیبت صغرى از طرف امام به شیعیان مىرسیده توقیع گفته مىشود.
۳۱) صدر،المهدی،ص ۱۸۹٫
۳۲) امین،سید محسن،اعیان الشیعه،ج ۲،ص ۴۸٫
۳۳) طوسی،الغیبه،ص ۲۵۷،۲۵۸٫
۳۴) کلینی،اصول کافی،ج ۱،ص ۵۱۸،ح ۵٫
۳۵) کلینى،همان کتاب،ص ۵۲۱،ح ۱۴ و ۱۵٫
۳۶) طبرسی،اعلام الورى،ص ۴۴۴٫
۳۷) طوسی،الغیبه،تهران،مکتبه نینوى الحدیثه،ص ۲۱۴٫
۳۸) طوسی،همان کتاب،ص ۲۱۶٫
۳۹) طوسی،الغیبه،ص ۲۱۵٫
۴۰) طوسی،همان کتاب،ص ۲۱۶٫
۴۱) طوسى،همان کتاب،ص ۲۱۶٫
۴۲) طوسی،همان کتاب،ص ۲۱۷٫
۴۳) دکتر حسین،جاسم،تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم،ترجمه دکتر سیدمحمد تقى آیت اللهی،چاپ اول،تهران،مؤسسه انتشارات امیر کبیر،۱۳۶۷ ه.ش،ص ۱۵۵ و ۱۵۶٫
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
به نقل از کتاب “سیره پیشوایان”