ابوطالب مؤمن آل قریش

ابوطالب مؤمن آل قریش

نوشته ی: سید جعفر سبحانی

یکی از مسائلی که در کتاب‌های حدیثی اهل‌سنت وجود دارد،‌ وجود متناقضات است؛ تا جایی که ‌برای اثبات مذهب شیعه کتابی بهتر از کتاب صحیح بخاری نیست؛ در عین این که بخاری نسبت به اهل‌بیت (علیهم السلام) کم توجه بوده است،‌ ولی با توجه به این که در این کتاب سخنان دو پلو زیاد است،‌ می‌توان بهترین استفاده‌ها را از آن نمود.

یکی از مسائلی که بخاری به آن توجه دارد و به آن استشهاد می‌کنند، مسئله ابوطالب است که ایشان را به عنوان کسی که ایمان نیاورد، ذکر می‌کنند، ولی ابوطالب قصیده لامیه‌ای دارد که حدود۱۵۰ بیت است [که در این کتاب، ایمان، ‌محبت به رسول خدا و ارکان دین وجود دارد.] افرادی از اهل ادب ائمه اهل‌سنت، نسبت به «قصائد سبعه» که به پرده درب خانه کعبه وصل می‌کردند، می‌گویند که لامیه ابوطالب برتر از این اشعار است.

بخاری در مسأله استسقاء به یک بیت از ۱۵۰بیت لامیه ابوطالب اشاره کرده و این خیلی عجیب است.[۱] این یک بیت، اشاره‌ای است به آن لامیه.

ابن هشام در سیره خود حدود ۷۰،۸۰ بیت را نقل کرده است.[۲] فتح الباری نیز در شرح این یک بیت حدود ۱۴بیت را ذکر کرده است؛[۳] ولی ادباء عرب اصل قصیده را تخریج نموده‌اند.

وقتی که قحط‌سالی آمد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز خواند و دعا کرد، [بعد از آن] باران آمد. حضرت لبخندی زد و گفت کاش ابوطالب [اینجا] بود و می‌دید. [سپس فرمود] چه کسی آن شعر ابوطالب را برای ما می‌خواند؟ امیرالمؤمنین در آنجا اشعار حضرت ابوطالب را خواند که از جمله آن این ابیات است:

وأبیضَ یُسْتَسقى الغَمامُ بِوَجْههِ *** ثِمالُ الیَتامى عِصْمَهٌ للأَرامِلِ[۴]

آل بنی‌هاشم یکی «خطبه فدکیه» و دیگری «قصیده لامیه ابوطالب»[۵] را به بچه‌های خود تعلیم می‌دادند و حفظ می‌کردند. در قصیده لامیه هم ایمان ابوطالب است، هم محبتش به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و هم تمام ارکان دیگری که وجود دارد.

ابوطالب تنها یار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

صحابه پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) شامل انصار و مهاجرین هستند، کتاب بخاری «مناقب انصار» دارد، ولی «مناقب مهاجران» ندارد.

ابوطالب در مکه بودند نه در مدینه و سه سال قبل از هجرت رسول خدا (صلی الله و علیه و آله و سلم) در مکه از دنیا رفته است؛ ولی بخاری مناقب حضرت ابوطالب را در انصار ذکر می‌کند که این آیه در این باره است:

(وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَریم‏)؛[۶]کسانی که پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) را یاری کردند و به او پناه دادند، آنها مؤمنین واقعی هستند.

[با توجه به این آیه] چه کسی بهتر از ابوطالب رسول خدا (صلی الله و علیه و آله و سلم) را مأوی داد؟ چه کسی بهتر از ابوطالب (علیه السلام) و فاطمه بنت اسد پیغمبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) را نصرت و مأوی دادند؟

در استیعاب ابن عبدالبَر و دیگر کتاب‌ها است که وقتی فاطمه بنت اسد از دنیا رفت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) درباره فاطمه بنت أسد فرمودند: «فَاطِمَهُ أُمِّی بَعْدَ أُمِّی».[۷]

اگر ابوطالب و خدیجه در مکه نبودند اصلا دین رسول خدا (صلی الله و علیه و آله و سلم) و دین اسلام از بین می‌رفت؛ لذا وقتی که خدیجه و ابوطالب از دنیا رفتند، جبرئیل (ع) نازل شد و گفت: یا رسول الله! دیگر مکه جای امنی برای تو نیست و در اینجا دیگر مدافعی نداری.[۸]

جهاد و نصرتی که ابوطالب برای اسلام و دین خدا داشت چنان بود که احدی از صحابه و صحابیات دارای این فضیلت نیستند که این آیه شریفه شامل حال آنها بشود، (وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَریم)[۹]

 

منابع تحقیق

  1. قرآن الکریم.
  2. الامامه والسیاسه، ابن قتیبه الدینوری، مؤسسه الحلبی وشرکاه للنشر والتوزیع.
  3. تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی. دار الکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۷ق، ۱۹۸۷م.
  4. الخصائص الکبرى، عبد الرحمن بن أبی بکر، جلال الدین السیوطی، دارالکتاب العربی، بیروت.
  5. سبل الهدى والرشاد، فی سیره خیر العباد، محمد بن یوسف الصالحی الشامی، دارالکتب العلمیه، اول، بیروت، ۱۴۱۴ق.
  6. السیره النبویه، أبو محمد عبد الملک بن هشام البصری، دارالکتاب العربی، الثانیه، بیروت، ۱۴۱۰ق۱۹۹۰م.
  7. شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید(م۶۵۶)، تحقیق: محمد أبو الفضل إبراهیم، الأولى، دار إحیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ – ۱۹۵۹م
  8. صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل البخاری، دارالجیل، بیروت، بی‌تا.
  9. فتح الباری، ابن حجر، الثانیه، دار المعرفه للطباعه والنشر، بیروت.
  10. الکافی، محمد بن یعقوب الکلینی الرازی، تصحیح، علی اکبر الغفاری، پنجم، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۳٫
  11. المجالسه وجواهر العلم، احمد بن مروان دینورى مالکى، دار ابن حزم، بیروت، ۱۴۱۹هـ.
  12. الملل والنحل، أبو الفتح محمد بن عبد الکریم بن أبى بکر أحمد الشهرستانی، دار المعرفه، بیروت.

[۱]. بخاری در بَابُ الِاسْتِسْقَاءِ وَخُرُوجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی الِاسْتِسْقَاءِ ، بَاب سُؤَالِ الناس الْإِمَامَ الِاسْتِسْقَاءَ إذا قَحَطُوا. به یک بیت از ۱۵۰بیت لامیه ابوطالب اشاره کرده و می‌نویسد:

«حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَلِیٍّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو قُتَیْبَهَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِینَارٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: سَمِعْتُ ابْنَ عُمَرَ یَتَمَثَّلُ بِشِعْرِ أَبِی طَالِبٍ: «وَأَبْیَضَ یُسْتَسْقَى الغَمَامُ بِوَجْهِهِ … ثِمَالُ الیَتَامَى عِصْمَهٌ لِلْأَرَامِلِ»، صحیح البخاری، البخاری، ج۲، ص۱۵٫

[۲]. السیره النبویه، ابن هشام الحمیری، ج۱، ص۱۷۶٫

[۳]. فتح الباری، ابن حجر، ج۲، ص۴۱۲، باب (قَوْلُهُ بَابُ سُؤَالِ النَّاسِ الْإِمَامَ الِاسْتِسْقَاءَ إِذَا قحطوا) .

[۴]. «…فضحک رسول الله حتى بدت نواجذه، ثم قال: لله در أبى طالب لو کان حیا لقرت عینه. من ینشدنا قوله فقام على فقال یا رسول الله، لعلک أردت: وأبیض یستسقى الغمام بوجهه…»، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۸۱٫

[۵]. احمد بن مروان دینورى مالکى متوفاى۳۳۳هـ در کتاب «المجالسه وجواهر العلم» ج۱، ص۴۳۲، ح۲۵۳۴٫ و شمس الدین ذهبى در «تاریخ الإسلام»، ج۱، ص۱۶۳٫ جلال الدین سیوطى در «خصائص الکبرى»، ج۱، ص۱۴۶ و صالحى شامى در «سبل الهدى والرشاد»، ج۲، ص۳۸۰ داستان استسقاء حضرت عبد المطلب علیه السلام و توسل وى را به رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله این گونه نقل مى‌کنند:

«حدثنی جلهمه بن عرفطه…حتى انتهینا إلى المسجد الحرام، وإذا قریش عزین قد ارتفعت لهم ضوضاء یستسقون، فقائل منهم یقول: اعمدوا اللات والعزى وقائل منهم یقول: اعمدوا المناه الثالثه الأخرى فقال شیخ وسیم قسیم حسن الوجه جید الرأی: أنى تؤفکون وفیکم باقیه إبراهیم، وسلاله إسماعیل علیه السلام؟ فقالوا له: کأنک عنیت أبا طالب؟ قال: إیه. فقاموا بأجمعهم وقمت معهم، فدققنا علیه بابه، فخرج إلینا رجل حسن الوجه مصفرا، علیه إزار، قد اتشح به؛ فثاروا إلیه، فقالوا: یا أبا طالب أقحط الوادی وأجدب العباد؛ فهلم فاستسق. فقال: رویدکم زوال الشمس وهبوب الریح. فلما زاغت الشمس أو کادت؛ خرج أبو طالب ومعه غلام کأنه شمس دجى تجلت عنه سحابه قتماء وحوله أغیلمه، فأخذه أبو طالب، فألصق ظهره بالکعبه ولاذ بأضبعه الغلام، وبصبصت الأغیلمه حوله، وما فی السماء قزعه، فأقبل السحاب من ها هنا وها هنا، وأغدق واغدودق، وانفجر له الوادی وأخصب النادی والبادی، ففی ذلک یقول أبو طالب:

وأبیضَ یُسْتَسقى الغَمامُ بِوَجْههِ *** ثِمالُ الیَتامى عِصْمَهٌ للأَرامِلِ

یلوذ به الهُلاّکُ من آل هاشمٍ *** فَهُمْ عِنْدَهُ فی نِعمهٍ وفواضلٍ.»

جهلمه بن عرفطه مى‌گوید: به مسجد الحرام رسیدیم،‌ دیدیم قریش گروه گروه با صداى بلند طلب باران مى‌کردند. یکى از آن‌ها گفت: از لات و عزى کمک بخواهید، دیگرى گفت: از مناه که سومین آن‌ها است کمک بگیرید. پیرمرد زیبا روی، خوشگل و خوش‌چهره و نیک رأى گفت: ما از حق منحرف هستیم؛ در حالى که باقى‌ ماندگان ابراهیم و فرزندان اسماعیل در میان ما است. گفتند: منظورت ابوطالب است؟ گفت: بلی. همگى به راه افتادند و من نیز همراهشان شدم، در خانه ابوطالب را کوبیدیم، پس مردى زیبا روى که بر اثر گرسنگى چهره‌اش زرد شده بود بیرون آمد، ازارى داشت که با آن خود را پوشانده بود،‌ همگى دور او را گرفتند و گفتند: اى ابوطالب! بیابان‌ها خشک شده و مردم دچار قحطى شده‌اند، پس بشتاب و براى ما طلب باران کن. ابوطالب گفت: وقتى خورشید غروب کرد و باد از حرکت ایستاد، خواهم آمد. وقتى خورشید غروب کرد و یا نزدیک غروب شد، ابوطالب از خانه خارج شد؛ در حالى که همراه او جوانى بود که همانند خورشیدى که از پس ابر تاریک طلوع مى‌کند، مى‌درخشید و جوانان دیگرى او را همراهى مى‌کردند. ابوطالب او را گرفت، پشتش را به خانه کعبه چسپاند، زیر بغل آن جوان را گرفت (دستان او را براى دعا بلند کرد) جوانان نیز اطراف او را گرفته بودند؛ در حالى که در آسمان یک تکه ابر دیده نمى‌شد، ناگاه ابرها از این طرف و آن طرف جمع شدند و باران شدیدى بارید، تا جائى که بیابان‌ها و صحراها پر از آب شد،‌ در این جا بود که ابوطالب این شعر را سرود: «و أبیض یستسقی الغمام بوجهه * ثمال الیتامى عصمه للأرامل* یلوذ به الهلاک من آل هاشم * فهم عنده فی نعمه و فواصل؛ سپید چهره‌اى که از برکت چهره نورانى او مردم از ابر باران می‌طلبند، همو که مایه دلخوشى بى‏پدران و پناه بیوه زنان است. بى‏چاره‏گان بنى هاشم به او پناه مى‌برند و زمانى که در کنار او هستند، در نعمت و بخشش بسر مى‌برند.»

طبق این روایت در زمانى کفار قریش لات و عزى را وسیله طلب باران قرار داده بودند، ابوطالب فرزند برادرش محمد بن عبدالله را پیش خداوند وسیله قرار مى‌دهد و به برکت او از خداوند طلب باران مى‌کند. و این روایت نشان مى‌دهد که ابوطالب علیه السلام حتى قبل از نبوت رسول خدا صلى الله علیه وآله به این اعتقاد قطعى رسیده بوده که او در آینده به مقام پیامبرى خواهد رسید.

همچنین شهرستانی، از علمای بزرگ اهل‌سنت در این زمینه می‌گوید:

«أمر أبا طالب ابنه أن یحضر المصطفى محمدا صلى الله علیه و سلم، فأحضره و هو رضیع فی قماط، فوضعه فی یدیه و استقبل الکعبه و رماه إلى السماء و قال: یا رب! بحق هذا الغلام و رماه ثانیا و ثالثا و کان یقول: بحق هذا الغلام أسقنا غیثا مغیثا دائما هطلا، فلم یلبث ساعه أن طبق السحاب وجه السماء و أمطر حتى خافوا على المسجد و أنشد أبو طالب ذلک الشعر اللامی منه:

«و أبیض یستسقی الغمام بوجهه * ثمال الیتامى عصمه للأرامل * یلوذ به الهلاک من آل هاشم * فهم عنده فی نعمه و فواصل»؛[۵] در مکه مکرمه، قحطی خیلی شدیدی آمد. عبدالمطلب جد بزرگوار رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به پسرش ابوطالب دستور داد که قنداقه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را بیاورد. قنداقه را آورد و روی دست عبدالمطلب قرار داد. عبدالمطلب رو به کعبه کرد و این قنداقه را به طرف آسمان پرتاب کرد و گفت: خدایا! به حق این نوزاد! مرتبه دوم و سوم، قنداقه را به طرف آسمان پرتاب کرد و گرفت. گفت: باران رحمت پُر برکت و وسیع و گسترده بر ما نازل فرما! ساعتی نگذشت که مردم مکه دیدند ابری فضای مکه را فرا گرفته و باران شروع به باریدن گرفت. به قدری باران آمد که مردم ترسیدند بر اثر سیل، ‌خانه خدا ضربه ببیند. در اینجا بود که حضرت ابوطالب علیه السلام بلا فاصله شعری سرود و گفت:

سپید چهره‌اى که از برکت چهره نورانى او مردم از ابر باران می‌طلبند، همو که مایه دلخوشى بى ‏پدران و پناه بیوه زنان است.

بى ‏چاره‏گان بنى هاشم به او پناه مى‌برند و زمانى که در کنار او هستند، در نعمت و بخشش بسر مى‌برند.»

الملل والنحل، أبو الفتح محمد بن عبد الکریم بن أبى بکر أحمد الشهرستانی، ج۲، ص۲۴۰٫

[۶]. سوره انفال، آیه۷۴٫

[۷]. الامامه والسیاسه، ابن قتیبه الدینوری، تحقیق الشیری، ج۱، ص۷۶، پاورقی۲٫

[۸]. «وماتت خدیجه علیها السلام حین خرج رسول الله صلى الله علیه وآله من الشعب وکان ذلک قبل الهجره بسنه ومات أبو طالب بعد موت خدیجه بسنه فلما فقدهما رسول الله صلى الله علیه وآله شنأ المقام بمکه ودخله حزن شدید وشکا ذلک إلى جبرئیل علیه السلام فأوحى الله تعالى إلیه اخرج من القریه الظالم أهلها ، فلیس لک بمکه ناصر بعد أبی طالب وأمره بالهجره.» الکافی، الکلینی، ج۱، ص۴۴۰، باب مولد النبی صلى الله علیه وآله ووفاته.

ابن ابی الحدید نیز در این زمینه می نویسد: «وفی الحدیث المشهور إن جبرائیل علیه السلام قال له لیله مات أبو طالب: اخرج منها فقد مات ناصرک.»، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۰٫

[۹]. سوره انفال، آیه۷۴٫

منبع:  http://mazaheb.com

Powered by WPeMatico